بر بلندای بالهای فرشتگان…محمود نیشابوری

مریم رجوی2

آزادی از آن کبوتران سپید بالیست که افق را فراموش نکردند.

سالن عمومی بزرگ و زیبای در اشرف بزرگ در آلبانی، پذیرای مقدم مجاهدین سرفراز، شخصیتهای آمریکایی و ارو پایی و حامیان مقاومت است. صدای بی وقفه موزیکهای شاد، با نور و پرچمهای سه رنگ و دکورهای بسیار زیبای سالن همه را مسحور می کند، همه را شاد و مسرور می بینم، همه را…
بعد از 14سال این چنین گردهمایی عظیمی باحضور خانم مریم رجوی بر گزار می شود.
آری رئیس جمهور خانم رجوی وارد شدند، صدای شادی و هلهله رزمندگان به اوج رسیده بود، صحنه های بس زیبا را می دیدم، به چهره تک به تک مجاهدین می نگرم، صلابت و لبخند پیروزمند بر لبان، همه و همه نشسته بود، دشمن غدار چه خوابهایی برای این سلحشوران در مخیله کثیفش می پروزاند.
اری، این اوج خوشحالی و پیروزی همه بود، عبوری سر فرازانه، و بزرگ از همه دامها، تهدیدات و ابتلائات دشمن. عیدی بسیارزیبا و فراموش ناشدنی، گویی در سالن بزرگ و زیبا علاوه بر شیرینی، عشق و عاطفه و محبت توزیع می کنند، بلی بهار دلهاست این نوروز، همه در اوج و سرشار به یمن تلاشهای بی شائبه خانم رجوی و مسئولین.
همه را بر بلندای بالهای فرشتگان می دیدم، در اوج، اوج

خواستند مجاهدین را از بین ببرند ، غافل از آن که آنها بذر بودند.

از پارک اتابک تا اشرف ولیبرتی و مجاهدینش

سردار ملی ستارخان که همه همّ و غمّش سر فرازی و آسایش مردم بود، با درایت و کاردانی توطئه‌های دشمن داخلی و خارجی را با پرداخت بها از جان خود و یارانش خنثی می‌کرد. اما در مواجهه با شرایط سخت آن دوران و هزاران کید و توطئه و سد و مانع دشمن، سردار ملی به‌ناچار به خلع سلاح تن داد. اما دسیسه‌ها خاتمه نیافت، قصد تمامیت وجودی جنبش بود. این واقعه یک سال پس از پیروزی انقلاب مشروطه روی داد‌؛ در روز 14‌مرداد‌1289، گردانندگان دولت برای خلع سلاح ستارخان و یاران پاکبازش به پارک اتابک پایگاه استقرار آنها یورش بردند. تلاش بسیار ستارخان، برای جلوگیری از درگیری به جایی نرسید «دولت مستوفی الممالک خرسندی نداشت شکار را از دست دهد و از هر فرصتی که برای بر انداختن یک مرد دلیر به نام پیدا کرده بود، سودجویی ننماید» (‌تاریخ هیجده ساله. ج1، ص142) زد و خورد با ستارخان و یاران مجاهدش را، قوای بختیاری زیر فرمان سردار اسعد آغاز کردند. آنها پس از چهار ساعت تیرباران پیاپی پارک اتابک منزلگاه سردار و کشتن و مجروح کردن بیش از 60مجاهد مدافع حریم آزادی، این نبرد نابرابر دشمن شاد کن را به پایان بردند. در این یورش و حشیانه ستارخان سردار ملی، زخمی‌شد و چند سال بعد، در اثر همان زخم جانکاه در‌گذشت.تهران به قول سردار اسعد از «متمردین» (‌مجاهدین) پاک شد. «فردای آن روز در کوچه‌های تهران مجاهدی دیده نمی‌شد. مردم تهران از پیشامد سخت افسردگی داشتند و همگی دلسوزی می‌کردند و با آن که دولت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود، بازار‌ها را باز نمی‌کردند…»(‌تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ج1، ص 143).

در تاریخ ایران هیج کس به اندازه خمینی و همپالگیهایش ا ز اسامی ، واژه ها و ارزشها، سوء استفاده نکرده است همه چیز را قلب و واژگونه جلوه داده است ،مجاهد را منافق، شکنجه گر خودش را دلسوز و انقلابی و … تبلیغ می کند، لاجوری ملعون را انقلابی، خمینی دجال را بزرگترین انقلابی و…

مبارزه علم است. علمی که فقط یک بحث تئوری و اندوختن معلومات روشنفکری، از شرایط اجتماعی و اقتصادی یک کشور نیست. بلکه پرداختن بها و بذل مال و جان در این مسیر را طلب می‌کند. به‌خصوص مبارزه علیه جباری مثل رژیم ضد‌بشری آخوندی که با پوش اسلام عزیز! و ایدئولوژی مرگ نه‌تنها از ابتدا در‌صدد سرکوب و حذف مخالفینش در ایران بود، بلکه سلطه کثیفش را در کشورهای منطقه به‌خصوص عراق، سوریه ، یمن و… هرچه بیشتر گستراند. رژیمی که برای فرار از واقعیتها و تضادهای لاینحل اجتماعی، اقتصادی، سرکوب و اعدام را از روز اول، پیشه خود کرده است.
بدون شک رژیم هماوردی غیر از مجاهدین ندارد، بنحویی به خیال واهی خودش با مزدورانش می خواهد حرکت انقلاب! را کند کند. مگر می شود عکس تکامل حرکت کرد.

شیطان‌سازی، محدودیت علیه مجاهدین در اشرف، لیبرتی و…

رژیم آخوندی با در نظر گرفتن شرایط عراق، به‌زعم خود فشار خود را در چند جبهه علیه اشرف و اشرفیان با به‌کارگیری مزدوران و عناصر به‌خدمت گرفته عراقی و لابیهای خارجی در دستور کار قرار داد تا از آب گل آلود ماهی دلخواه صید کند. خانواده اشرفیان را با نیرنگ و فریب، وعده و وعید به‌سوی اشرف گسیل داشت تا آنها را به آغوش گرم خانواده بازگرداند!

تلاش پرهزینه و بی‌وقفه رژیم برای دروغپردازی علیه مجاهدین و مقاومت ایران، همراه با توطئه‌های زنجیره‌یی به‌منظور نابودکردن فیزیکی و سیاسی و تشکیلاتی آنها درحقیقت این را بارز کرد که رژیم در پهنه ملی و ایرانی مانند سه دهه گذشته هماوردی جز مجاهدین و جایگزینی جز شورای ملی مقاومت ایران نمی‌یابد در سال86 رژیم آخوندی 9876بار مجاهدین و شورای ملی مقاومت را در رادیو و تلویزیون و مطبوعات و خبرگزاریها و سایتهای وابسته به اطلاعات نظام و هم‌چنین رادیوهای فارسی زبان هدف تهمت و افترا و لجن‌پراکنی قرار داد. اما با همین عدد هم به‌سادگی می‌توان دریافت که آخوندها در تمام ایام سال بدون تعطیلی، به‌طور متوسط روزانه 27بار به دروغپردازی و فحاشی و لجن‌پراکنی علیه مجاهدین و مقاومت ایران مبادرت کرده‌اند یا همان دروغ را ازشبکه و کانال دیگری به خورد مستمعان خود داده اند.
رژیم از ترس و استیصال در رابطه با مجاهدین، خیل عظیمی از مفتخوران، دروغ گویان ، عریضه نویسان را استخدام کرده و با درست کردن هزاران سایت برای مزدورانش، علیه مقاومت لجن پراکنی می کند. در دستگاه آخوندی طیفی که اصلاً از عقب مانده ترین اقشار هستند به خدمت رژیم در می‌آیند ، هزاران کتاب نوشتند و روزنامه تولید کردند هزاران نسخه مجانی ارسال کردند و می کنند، تا جایگاه مقاومت را در اذهان عمومی خراب کنند، نشد که نشد.
تا جایی در تاریخ به رژیمهای دیکتاتوری بر می گردد هیج رژیمی به انداره آخوند ها چه بلحاظ مالی، استخدام مزدور، تبلیغات، دروغپردازی، تهدید،سرکوب و ارعاب و… در رابطه با سازمان سیاسی مثل مجاهدین انجام نداده است که این خود گواه بارزی از ضعف رژیم و گستردگی مقاومت سازمانیافته را می دهد. در یک کلام شبکه های خاصی در اکثر سفارتها و وزارت خانه های رژیم سر گرم مزدوری و لجن پراکنی علیه مقاومت هستند. یعنی کار و کاسبی شان مزدوری علیه مقاومت است ، گسیل مزدوران به درب اشرف و لیبرتی با صد وها بلند گو و…. علاوه براین حملات و وهجوم مزدوران به اشرف و شهادت مجاهدین کتف بسته ، حملات موشکی به لیبرتی چندین بار و شهادت مجاهدین سرفراز غیر از استواری و پا فشاری بر اصول مجاهدین چیزی عاید رژیم نشد.
ریشه ها و فاکتهای تاریخی:
هر رژیم دیکتاتوری برای مرعوب کردن جامعه شگرد های ضد انسانی خاصی را به کار می برد، با تبلیغات، با خرید مطبوعات و رسانه ها با سانسور و تفتیش عقاید با سرکوب و دار ودرفش و… جلو رشد تظاهرات و نارسائیها و نا آرامی ها راحتی موقت هم شده را می گیرد.
هیتلر، که دم از آریایی بودن و نژاد برتر می زد، با تبلیغات کوبلزی و وعده و وعید در ابتدای کارش اذهان عمومی را به خود جلب کرد، ولی جنگ افروزی و خیانت او، مردم را متوجه این دیکتانور برزگ کرد، هیتلر دستور داد،حتی در کوچه و بازار، بعضی از شهر جمجمه عابرین را انداره گیری کنندو کسانی که قسمت کاسه سرشان کوچکتر بود را انگ یهودی می زدند و در صدد دستگیری و ارعاب آنها بودند و آنها را خائن و مزدور می نامید.

ولی در عالم واقعیت نه تنها در ایران بلکه در این دوران معاصر در تمام دنیا هیج کس به مردم ایران و همه مردم جهان این قدر خیانت نکرد، خائن برزگ قرن بیست و بیست و یکم خمینی و ایادیش هستند چون ایدئولوژی آنها سر بریدن انسانیت از آغاز بوده است از این رو اشاعه مزدوری و تن پروری ازصفات بارز این رژیم جانی و دیکتاتور است، مزدور استخدام می کند در همه جا دانشگاه، ادارات، کارخانه ها، مساجد و خیابانها تا رژیم نامشروعش را با پوش مردم همیشه در صحنه سر اپا نگه دارد.
حالا کسی که در عصر آگاهیها، این قدر جنایت می کند، لشکر کشی راه می اندارد ، میلیونها انسان رادر سوریه، یمن و… به کشتن می دهد ،

هر آن کس از این رژیم به هر نحویی دفاع می کند، باید جاسوسی کند ، دستگیر کند ، شلاق بزند، سایت درست کند و زمینه قتل اشرفیان را بوجود می آورد، کتاب دروغ بنویسد، برای مالکی نامه تشکر از قتل اشرفیان بنویسد و یا در خارج ضد مجاهدین لجن پراکنی کنند و… همه و همه خائن، مزدور هستند حالا فوکل کرواتی باشند یا ریش درازی، فرقی نمی کند.
پلید جفت پلید است پاک جفت پاک

حتما به یاد دارید که قبل از رسیدن اولین سری مجاهدین از لیبرتی به آلبانی در می ۲۰۱۳ رژیم و مأموران وزارت اطلاعات با ادا و اطوارهای مشمئزکننده یکبار در پوش خیرخواهی و دلسوزی با تبریک و تهنیت دجالانه وارد میدان شدند و با تکرار دروغها و اراجیف سوخته خود مدعی شدند که «انتقال اعضای مجاهدین به کشور آلبانی در واقع استارت و نقطه آغاز از هم گسیختگی تشکیلات مجاهدین خلق است».
این همان ادعایی است که سالهای سال است مزدوران پیشانی سیاهی همچون سبحانی و فیروزمند و… در آن میدمند و مدعی هستند «اگر پای مجاهدین به“دنیای آزاد! و اروپا برسد، همه آنها به دنبال زندگی خود می روند، زیرا آنها را با زور و اجبار و فشاردر لیبرتی نگه داشته اند»!
هم چنان که در مقطع جابجایی مجاهدین از اشرف به لیبرتی هم، رژیم و مزدورانش سوت و کف زدند و هلهله کردند که تشکیلات مجاهدین فرو پاشیده خواهد شد و حداقل نیمی از اعضای مجاهدین بعد از رسیدن به لیبرتی آنجا را ترک خواهند کرد.
اما بلافاصله که رژیم و عواملش متوجه شدند موضوع بازاسکان مجاهدین در آلبانی جدی است، به شکل ابلهانه ای نوشتند و گفتند: «با حضور مجاهدین در آلبانی، کشورهای بالکان در آینده شاهد بمبگذاریها و خرابکاریهای سودمند برای امریکا و رژیم صهیونیستی خواهد بود- شبکه خبر رژیم، ۲۷اردیبهشت ۱۳۹۲».
البته همه کسانی که این رژیم را میشناسند، متوجه شدند منظور رژیم از انتشار این خبرها این است که مجاهدین را از نیت کثیف خود یعنی عملیات تروریستی علیه آنها مطلع کند. گو اینکه مجاهدین سالها است به این رژیم پلید گفتهاند: ما گر ز سر بریده میترسیدیم، با جنایتکارانی چون تو در نمی افتادیم…
در گام بعد، رژیم که خودش قبل از هر کس و بیش از همه میداند این تبلیغات کاذب، بادکنکی برای ترکاندن در فضای مجازی است و ایستادگی و استواری مجاهدین بر آرمان آزادیخواهی را بویژه در ۱3سال محاصره ضدانسانی علیه اشرف و لیبرتی تجربه کرده است، ناچار شد یکی از خرمهرههای وزارت بدنام اطلاعاتش به نام «فریدون زندی» و مامور دونپایه و لمپنی بنام احسان بیدی را به آلبانی اعزام نماید تا شاید از این کلاه نمدی برای خود بدوزد.
هم زمان انجمن نجات رژیم آخوندها هم دست به کار شد و خانوادههای الدنگ و وابسته به خود و چند مزدور پیشانی سیاه دیگر مانند محمد کرمی، عبدالرضا رستمی، بتول سلطانی، زهرا معینی، احمد اوسطی، همایون کهزادی و … را در اروپا بسیج کرد تا شاید بتواند توسط این خائنین از طریق تماسهای تلفنی- ایمیل- فیس بوک و سایر اقدامات، روی هواداران مجاهدین تاثیر منفی بگذارد و در این بازار مکاره باز هم بدمد.
ولی این بار هم سرش به سنگ خورد و هواداران شریف مجاهدین، ضمن بلوک کردن فیس بوک خود بر روی آنها یا تعویض شماره تلفن و افشای طرح آنها در میان سایر ایرانیان و هواداران، جواب دندان شکنی به آنها دادند.
بعد از مدتی که رژیم و مزدورانش دیدند تمام توطئه ها و ترفندهای کثیفشان با شکست مواجه شده و از طرف دیگر افشای مأموران وزارت اطلاعات در آلبانی یعنی زندی و احسان بیدی، کار را برای آنها مشکلتر کرده است، عوامل رژیم باز هم به شیطانسازی کثیف علیه مجاهدین متوسل شدهاند.
یک روز در لجن نامه های خود مدعی میشود که «مجاهدین این افراد را در دنیای آزاد با پرداخت پول در تشکیلات نگه داشته اند…»!

به کوری چشم دشمن و مزدورانش، تشکیلات مجاهدین روز به روز مستحکمتر و استوارتر به جا مانده و میماند. گواه این حقیقت، پروسه زندان ۱3ساله و محاصره ضدانسانی علیه مجاهدان اشرفی است. حقیقتی که رژیم را سخت به وحشت انداخته است. چرا که به قول قرآن، حق ماندنی و باطل رفتنی است. این سنت تکامل و هستی است و به قطع و یقین چنین خواهد شد.
همه تیرهای زهرآگین و کینه توزانه وزارت بدنام و مزدورانش به سنگ رسوایی خواهد خورد و استحکام مناسبات مجاهدین برای صدمین بار در چشم کورشان فرو خواهد رفت. بنیان مرصوص و تشکیلات مجاهدین با این اتهامات بی اساس و بیمقدار خش برنخواهد داشت و چون کفی بر آب، از بین خواهد رفت.

به حسرت او بساید دست بر دست
که چیزی جز باد نیست در دست

به یاد شعری از خاقانی افتادم:
خرکی ر ا به عروسی خواندند خر بخندید و شد از قهقهه سست
گفت من رقص ندانم به سزا مطربی نیز ندانم به درست
که در جوابش گفتند:
خران را کسی در عروسی نخواند مگر وقت آن کاه و هیزم نماند

در روزی و روزگاری در شهری چند کارگر بعد از کار روزانه در قهوه خانه‌ای نشسته از مشکلات و گرفتاریهای خودشان صحبت می کردند. یکی از کارگران که سبیل های پهن و بزرگی داشت، طبق عادتش چاخان می کردکه امروز غذای خوبی خوردم و… گاهاً دستش را هم بر سبیلهایش می کشید می‌خواست بفهماند که نمی بینید سبیلهایم چرب است. دیگر کارگران حسرت بدل شده بودند که نکند دوست چاخانشان گنجی و یا ثروتی و ارثی نصیبش شده.
روزی‌آقا کارگره مشغول تعریف و تمجید از وضعیتش بود که اتفاقی افتاد::
بابا، بابا،زود بیا
چی شده پسرم
گربه سبیل چربکنت را خورد!
خودتان می توانید این ماجرا را با شیادیها، سگ دعوا ها،خط و نشان کشیدنها، فرافکنی، دغلکاری و فریبکاری، دجالیت، تهدیدات، وحشت و کلافه گی، رژیم پوشالی آخوندی را بعد از آمدن سرفرازانه مجاهدین به آلبانی را مد نظر قرار دهید.قدرت نمایی پوشالی رژیم هم مشخص شد،

بلی کبوتران سپید بال رهایی به پرواز در آمدند و دجالان در حسرت نابودیشان سوختند و سگ دعواهایشان به اوج رسید، بلی مجاهدین را خواستند نابود کنند اما آنها بذر بودند و رشد و نمو کردند و بهار را نویددادند

مبارک ، هرار مبارک.