رفتگان را که برده ام از یاد
ماندگان را چرا دهم بر باد؟
میکنم تُرش با یکی غوره
کشمشی سازدم ز غم آزاد
پیشه ام گشته این زمانه سکوت
پیش ظالم نمی زنم فریاد
سر فرود آورم برابر او
خانه ویرانه سازم از بنیاد
هم دلِ دوست را به دست آرم
هم کنم دشمنانِ خود را شاد
هم به خسرو بگویم از شیرین
هم کنم تیز تیشه ی فرهاد
هم بکوبم دَرِ بهشتِ خدا
هم نهم پا به جَنّتِ شَدّاد
هم کنم پیشِ مستبد سَر خَم
هم بنالم ز دستِ استبداد
هم در آرم اَدای “مرضیّه” 1
هم زنم چَهچَهی چو “مُختآباد” 2
هم کنم دل غمین بخاطر صید
هم ستایم سیاستِ صیّاد
گر چنینم، مرا مکن باور
به درستی، به راستی، به وداد
گر چنینم، اسیر نفس خودم
از هوس های خود نه ام آزاد
گویمت نکته ای و ختم کلام
گرچه خود نکته دانی و استاد:
« با ستمپیشه گر زنی گامی
یا ز لطفش شوَی دَمی دلشاد
نشوی با ستمزده همراه
گرچه خوانی به گوشهی “بیداد”»3
1ــ اشاره به مرضیّه ، ترانه خوان عشق و آزادی که هرگز و به
هیچ بهانه ای در برابر حاکمیت ضد هنر و هنرمند کُشِ آخوندی ، سر خم نکرد.
2 ــ عبدالحسیین مختاباد ، موسیقی دان، آهنگساز، شاعر و ترانه سرا،
دارای چند مدرک دکترا از دانشگاه های کانادا، استاد دانشگاه،
عضو پیشین انجمن شهر تهران، بر کشیده و مقبول حاکمیت آخوندی.
3 ـــ ” بیداد” گوشه ای است در دستگاه همایون ( از ردیف های موسیقی ایرانی) و
نیز آهنگی با آواز محمد رضا شجریان، آواز خوان ایرانی. (یاری اندر کس نمی بینیم…)