سیاوش شهابی
میدان ویکتوریا در آتن از سالها پیش محل گردهمایی پناهندگان و مهاجران بوده است. گروههای مدافع حقوق پناهندگان، سازمانهای خیریه و پزشکان فعالیتهای مختلفی را در این میدان سازمان داده و میدهند. اولین برخوردها به سال ۲۰۱۵ باز میگردد که هزاران پناهنده و مهاجر برای رسیدن به اروپا خود را در آتن و در این میدان یافتند.
در میدان ویکتوریا
در اواسط ماه ژوئن/ اواخر تیر امسال حضور پناهندگان بی خانمان در میدان ویکتوریا طی ۵ سال گذشته به اوج خود رسید. شرایط این بار کاملا متفاوت بود. این بار کسانی از سر ناچاری در این میدان پناه جسته بودند که از سوی دولت یونان بعنوان پناهنده پذیرفته شده بودند؛ اما از آنها خواسته شده بود که کمپها و دیگر اقامتگاهها را ترک کنند، آن هم در شرایطی که کمک مالی آنها نیز قطع شده بود.
پلیس بارها تلاش کرد تا مردم را از این میدان اخراج کند. این را احمد از افغانستان میگوید: «پلیسها تلاش کردند ما را فریب دهند. میگفتند شما را به یک کمپ بسیار خوب میبریم. میگفتند سه وعده غذای مجانی میدهند و همه چیز در کمپ هست و از ماندن در خیابان بهتر است. اما ما باوری به حرفهای آنها نداشتیم.»
احمد کارگر فلزکاری که سالها در ایران زندگی کرده بود، میگوید یک روز در همه چیز تغییر کرد :«ماموران پلیس در ایران مرا بدون هیچ توضیحی در محل کار بازداشت کردند. از من خواستند آدرس خانه را به آنها بدهم. در خانه منتظر شدند تا کودکانم به خانه برگشتند. همسرم گریه میکرد و مدام میپرسید چه اتفاقی افتاده اما سربازان پاسخی نمیدادند. ما را همانطور بدون اینکه اجازه بدهند چیزی با خود برداریم، سوار اتوبوس کردند و به همراه چند خانواده دیگر بردند. پس از نزدیک به ۱۰ ساعت به مرز رسیدیم و بعد گفتند آنجا افغانستان است، بروید!»
احمد میگوید «من اصلا در افغانستان زندگی نکرده بودم. من در ایران به دنیا آمدم. آنجا بزرگ شدم و اصلا نمیدانستم در افغانستان چکار کنم. انهم با آن وضعیت جنگ و فقر و طالبان. برای همین تصمیم گرفتم به اروپا بیایم. همه چیزم را از دست داده بودم. از برخی دوستان و آشنایان پول قرض کردم تا بتوانم به اینجا بیایم.»
اما در اینجا یعنی در یونان. مشکل اقامت و سرپناه با مشکلات دیگر ترکیب میشود: یکی از فرزندانش در حین بازی از ناحیه چشم زخمی شده و همسرش نیز از ناحیه شکم درد زیادی را تحمل میکند. احمد میگوید: «پلیس بارها به ما حمله کرد. شب و روز. گاز به سر و صورتمان زدند. برخی را کتک زدند. عدهای را بازداشت کردند. ولی ما گفتیم نمیرویم تا وقتی کارمان را درست کنید. ما “آفمی” [کد مالیاتی که بیانگر اجازه کار هم هست] میخواهیم. ما غذا و خانه مجانی نمیخواهیم. مدارکمان را بدهید.»
بر خلاف احمد، برخی از مردم تصمیم گرفته بودند به گفته پلیس عمل کنند و میدان را ترک کنند. حبیب الله و خانواده اش یکی از آنهاست. میگوید: «به ما گفتند شما را به جای مناسبی میبریم. ما هم با خانوادهها صحبت کردیم، یک عده تصمیم گرفتیم که برویم. مامور دولتی که آمده بود میگفت اگر نروید پلیس ضد شورش میآوریم. ما هم قبول کردیم و رفتیم. آنها اما ما را به زندان بردند!»
حبیب الله بعد از کمی سکوت و نگاهی به همسرش میگوید: «بالاخره پس از ۴ روز گرسنگی و تشنگی با اصرار خیلی زیاد ما را رها کردند. خانوادهها را در اوج گرما در بیرون شهر رها کردند. هیچ کس را نیاوردند به مرکز شهر. مسافتش هم خیلی زیاد بود. زندانیان دیگر در آن سوی فنس برای ما از جیره غذایی خود میفرستادند تا به کودکان بدهیم.»
در میدان ویکتوریا مردم بارها و بارها از سوی پلیس مورد حمله قرار گرفتند. نیمههای شب، صبح زود، ظهر. کاظم که به همراه برادرش یک بار در جریان حملهها در میدان ویکتوریا حضور داشته میگوید: «اصلا غیر قابل باور بود. هیچ اهمیتی نمیدادند که ما انسان هستیم. اینجا زن و بچه هست. بچه! همینطور میآمدند و لگد میزدند. گاز میزدند و شروع میکردند به داد و بیداد. آب میریختند روی ما و وسایلمان و زمین را خیس میکردند. کمترین مقاومتی هم که میکردی تو را کتک میزدند و بازداشت میشدی.»
اما پناهندگان در آنجا ماندند و خواستار پاسخگویی مقامات و برطرف شدن مشکلاتشان شدند. در همین زمان فعالیتهای گستردهای هم در میدان آغاز شد: از برنامههای متنوع برای کودکان گرفته تا برگزاری جلسات همنشینی و به اشتراک گذاشتن نظرات و دیدگاهها توسط فعالان سیاسی و اجتماعی و پناهندگان. تقریبا هر شب در میدان تجمعها و برای برخی روزها تظاهرات مختلفی سازماندهی میشد. در همین دوره ۳ کودک در همین میدان به دنیا آمدند. مقاومت پناهندگان باعث شد تا حتی نام میدان در میان پناهندگان و فعالان به «میدان آزادی» تغییر کند.
ت
بعد از درگیریهای مختلف، یک شب ساعت ۱ صبح، یک کارمند اداره مهاجرت که ابتدا حاضر به معرفی خود نمیشد اما بعدها مشخص شد که منشی وزیر مهاجرت است، با حمایت پلیس به سراغ مردم رفت و بدون اینکه مترجمی با خود به همراه داشته باشد، تلاش کرد تا با مردم صحبت کند. برخی که کمی انگلیسی بلد بودند تلاش میکردند تا از مشکلاتشان صحبت کنند و خواستار یک اقامتگاه ولو موقت شدند تا کارهایشان تمام شود اما او اصرار داشت که آنها باید میدان را ترک و به کمپها بروند تا بعدا به کارهایشان رسیدگی شود.
او قول شخصی میداد که به کار پناهندگان رسیدگی شود: «بارها به او گفتیم ما نه به تو و نه به وعده هایت باور نداریم. اگر راست میگویی فردا برگرد و مشکل ما را حل کن، آن وقت ما خود اینجا را ترک میکنیم.» شعبان این را میگوید و ادامه میدهد: «آنها ما را به کمپهای بسته که اصلا زندان هستند میفرستند.».
پس از ساعتها کشمکش و اعتراض، آن مقام بالاخره محل را ترک کرد. فردای آن روز، با در دست داشتن برگههایی به میدان بازگشت. در این برگهها، پناهندگان بعنوان بی خانمانان شهر آتن شناسایی شده بودند و از اداره مالیات خواسته شده بود بر اساس این نامه، به مردم کد مالیاتی بدهند.
خواست آزادی، در میدان ویکتوریاخواست آزادی، در میدان ویکتوریا
«با خوشحالی به نزدیکترین دفتر مالیاتی رفتیم. برگه را به یکی از کارمندان دادیم و او کاغذ را برگرداند و با تکان دادن سر نشان داد که نمیشود! بقیه کسانی که در میدان بودند هم همین اتفاق برایشان افتاد. هیچ کس موفق نشد با آن برگه کد مالیاتی بگیرد.» این را شبنم میگوید و ادامه میدهد :«آنها را ما را بازی دادند.»
شب بعد، پلیس با خشونت شدیدی به مردم حمله کرد. ماموران به صراحت گفتند از مقامات بالاتر دستور دارند که میدان را از پناهندهها «پاکسازی» کنند. پلیس با خشونت زیادی حمله کرد. دو خانواده را به شدت مضروب کردند که یک زن باردار و کودکانش در میانشان بودند که به بازداشتگاه اتباع بیگانه، که یک بازداشتگاه مخصوص برای اخراج از کشور است، منتقل شدند. فعالان حقوق پناهندگی هم که برای همبستگی با پناهندگان بی خانمان در میدان بودند مورد حمله قرار گرفتند. برخی مضروب شدند و ۲۳ نفر بازداشت شدند که بعدا ۴ نفر از آنها با پرونده سازی پلیس مبنی بر درگیری فیزیکی به دادگاه فرستاده شدند. آنها منتظر برگزاری دادگاه در همین ماه هستند. ویدیوهای برخورد بسیار خشن پلیس علیه پناهندگان که در شبکههای اجتماعی پخش شده بود، باعث واکنشهای وسیعی شد و فردای آنروز هزاران نفر در اعتراض به برخورد پلیس و حمایت از خانوادههای بی خانمان در میدان ویکتوریا دست به تجمع اعتراضی زدند.
پس از دو هفته کشمکش و وعدههای بی نتیجه، به دنبال مقاومت پناهندگان، مقامات آنها را به کمپهای باز فرستاند. در آنجا آنها را در چادر و یا زیر سایبان و یا سیلوها اسکان دادند. آنها در هیچ کمپ دارای سرپناه ثبت نام نشدند و بسیاری از آنها پس از مدتهای طولانی هنوز وضعیت سردرگمی دارند. این روند طی ماه ژوئن و اوت ادامه یافت. به پناهندگانی که به کمپ میرفتند میگفتند: «شما فقط به این دلیل اینجا هستید که در خیابان نخوابید.» از آنجایی که این خانوادهها بعنوان پناهنده پذیرفته شده اند، هیچ کدام از مزایای سکونت در کمپ موقت نیز شامل حالشان نمیشود. آنها به سختی برای داشتن حق مسکن، خوراک و پوشاک و خدمات درمانی مبارزه میکنند.
ارابهای که به ناکجاآباد میرود
پروژه هلیوس (HELIOS) از سازمان جهانی مهاجرت تأمین کننده خدماتی است چون پرداخت یارانه جهت اجاره مسکن، دورههای آموزشی زبان برای ادغام در جامعه و کمک برای تقویت تواناییهای فردی برای پیدا کردن شغل. این خدمات مختص دارندگانِ حفاظتِ بین المللی است (کسانی که قبولی پناهندگی دریافت کرده اند). این برنامه برای کسانی اختصاص یافته که باید کمپهای پناهجویی، هتلهای سازمانی و یا اقامتگاههای موقت را ترک کنند. البته تنها کسانی میتوانند برای پروژه هلیوس اقدام کنند، که از تاریخ اول ژانویه ۲۰۱۸ به بعد پناهندگی گرفته باشند و به صورت رسمی، در زمان کسب حفاظت، در یکی از این مراکز سکونت داشته باشند. اکثر بیخانمانهای میدان ویکتوریا زیر پوشش برنامه هلیوس بودند. اما مشکل اصلی آنها به بروکراسی اداری در یونان باز میگردد. مقامات وزارت مهاجرت و دولت یونان آگاهانه پناهندگان را در عمل مصداق مجازات جمعی کردهاند:
سیامک با یک کودک اوتیسمی را در پارک ملاقات کردم. او میگوید «ما را در یک بلاتکلیفی بی پایان گذاشتهاند. اصلا نمیدانم چکار باید کرد. میگویند برای اینکه آفمی داشته باشی باید قرارداد خانه بیاوری، در صورتی که قرارداد خانه را بدون آفمی صادر نمیکنند!»
دو کودک در میدان ویکتوریا، عکس از سیاوش شهابی (گرفتن و انتشار عکس با اجازه از والدین آنان)دو کودک در میدان ویکتوریا، عکس از سیاوش شهابی (گرفتن و انتشار عکس با اجازه از والدین آنان)
محمد که تنها ۳ روز است از موریا رسیده فورا میگوید: «برادر، اصلا معلوم نیست حرف حسابشان چیست. در کمپ به ما گفتند بروید به آتن آنجا هلیوس همه کارهای شما را انجام میدهد. ما هم آمدیم. تلفن کردیم و گفتند بروید دفتر تا ثبت نام بشوید. آنجا کاغذهایی به ما دادند و گفتند شما ثبت نام شدید و برای اینکه خانه اجاره کنید نیازمند داشتن آُفمی و حساب بانکی هستید! خوب وقتی ما در خیابان هستیم، چطور این مدارک را تهیه کنیم؟»
مشکلات دیگری هم بجز این وجود دارد. سروان، پناهنده کرد سوری که در خانه پروژه استیا یکی دیگر از برنامههای اسکان موقت زندگی میکرده میگوید: «تماس گرفتند و گفتند باید این خانه را ترک کنید. بعدا کارمندان هلیوس آمدند و گفتند ما شما را برای اینکه به خانههای دیگری بروید ثبت نام میکنیم. کسی نمیدانست یعنی چه فقط گفتند که ما باید به زودی خانههای فعلی خود را ترک کنیم و زیر پوشش هلیوس برویم و آنها همه کارها را انجام میدهند.»
او ادامه میدهد: «من چون در بمبارانهای هواپیماهای اسد در حلب به شدت زخمی شدم، عملا توان کار کردن ندارم. تازه با مشقت فراوان پس از مدتها آوارگی و فقر و گرسنگی از ترکیه به اینجا آمدم. در ترکیه با آن وضعیت به من میگفتند مجبورم در چادرهای پناهندگی در نزدیک مرز بمانم و در شهر هم خبری از حمایت نبود! تلاش کردم تا به اینجا بیایم و اکنون به شدت به کمکهای مالیای که دریافت میکردم وابسته هستم. پس از اینکه در هلیوس ثبت نام کردم، کاغذهایی برای توضیح به من دادند و من فهمیدم این یک پروژه موقت است و پس از چند ماه، من هم باید زبان یونانی یاد گرفته باشم و هم برای خود کاری پیدا کرده باشم. چنین چیزی چطور ممکن است؟ آنها اصلا متوجه هستند من در چه شرایطی هستم؟»
سروان نفسی عمیق میکشد و ادامه میدهد: «حالا تو به من بگو چطور میتوانم تازه با این وضعیت بروم دنبال مدارک دیگر؟ من در سالونیکی به این سادگی نمیتوانم خانه اجاره کنم. به مهاجرین خانه نمیدهند. هلیوس میگوید ما برای پیدا کردن خانه کمک میکنیم اما وقتی صاحبخانه حاضر نیست خانه را اجاره بدهد، چکار میخواهند بکنند؟ تازه من باید توان اجاره خانه را داشته باشم. اگر آنها قرار است ماهی ۳۰۰ یورو بدهند، نمیتوانم ۲۵۰ یوروی آنرا برای اجاره خانه هزینه کنم. آب و برق را چه کنم؟ شکم خالی خانواده ام را چکار کنم؟»
و این فقط وضعیت سروان نیست. لالهدخت زن دیگری از افغانستان هم همین را میگوید: «با بدبختی دو دختر را بزرگ کردم. طالبان اجازه نمیداد آنها درس بخوانند و من میخواستم هر دو درس بخوانند و مثل من بزرگ نشوند. اما حالا چه شده؟ یکی از آنها تنها ۱۵ سال دارد اما انگار ۱۰ سال پیرتر است. با این همه فشار روحی و روانی که در موریا تحمل کردیم، بجای اینکه به ما کمک کنند تا درمان شویم و بتوانیم روی پای خود بایستیم، به یک زن ۶۰ ساله پناهنده میگویند برو شش ماه وقتی داری زبان یونانی یاد بگیری و کار پیدا کن!»
کاغذبازی اداری
دریافت کد مالیاتی که یکی از اصلیترین مشکلات این مردم است، نیازمند داشتن آدرس رسمی خانه است که در برگههای هویت درج شده باشد و یا داشتن قرارداد رسمی خانه و یا تأییدیه اسکان در کمپ پناهندگی. اکثریت بی خانمانهای میدان ویکتوریا آدرسشان در جزیره لسبوس ثبت شده و یا تأییدیه کمپ موریا را دارند که در آتن قابل پذیرش نیست. بسیاری از این مردم موفق به دریافت این کد در جزیره لسبوس نشدند بخاطر اینکه مقامات آنرا ممنوع کرده بودند. هم اکنون نیز بنا به شرایطی، برخی میتوانند در آن جزیره کد مالیاتی دریافت کنند.
شبنم و خانواده اش که پیشتر بخاطر حضور در میدان ویکتوریا، چند بار توسط پلیس به کمپ سرس نزدیک مرز بلغارستان و سپس بازداشتگاه اتباع بیگانه در آتن فرستاده شده اما دوباره به این میدان بازگشت بود میگوید: «تمامی این خانوادهها را بدون کمترین اطلاعات و آگاهی به حال خود رها کردند. فقط میگفتند بروید کمپ. بار اول قبول کردیم و رفتیم ولی اصلا به کارهای ما رسیدگی نکردند و اهمیتی ندادند. بعد از چند روز بازگشتیم. دوباره آمدند و گفتند نباید اینجا بمانید. خوب برگه تأیید کمپ نمیدهید و ما هم که خانه نداریم، کجا برویم؟»
وضعیت در اداره مالیات هم پیچیده است. در مواقع زیادی از مردم میخواهند تا در روزهای مشخصی برای دریافت آفمی مراجعه کنند. این تاریخها هم از چند روز تا چند هفته است. به برخی شماره تلفنهایی میدهند و میگویند وقت قبلی بگیرید که پاسخگویی تلفنی فقط به زبان یونانی است و عموما هم البته عموما هم پس از انتظار طولانی، کسی پاسخگوی تلفن نیست. این فقط در مورد آُفمی نیست. بانکها هم همین برخورد را با مردم دارند.
تعداد زیادی از کسانی که در میدان ویکتوریا ملاقات کردم میگویند که وقتی به بانک مراجعه میکنیم از ما میخواهند تا با دو نفر شهروند یونانی برای باز کردن حساب بازگردیم تا آنها ما را تأیید کنند! نهال از افغانستان میگوید «چطور ممکن است من بعنوان یک پناهنده دو نفر شهروند یونانی را بشناسم که حاضر باشند ضامن من بشوند؟» عبدالبشیر میگوید: «به چند بانک رفتم و کارمندان از ما رقمهای زیادی برای باز کردن حساب طلب میکنند. مثلا میگویند ۳۰۰ یورو باید در حساب بگذارید و یا برگههایی به ما میدهند که روی آن یک تاریخ نوشتهاند و میگویند در این روز بازگردید تا برای شما حساب باز کنیم.»
من دو مورد از این برگهها را مشاهده کردم. یک نفر تاریخی روی آن نوشته و مشخص است که از گوشه کاغذ بی مصرف دیگری بریده شدهاند. هیچ منطقی نمیتواند توضیح دهد که چرا این افراد باید ۲۰ روز بعد و یا یک ماه بعد برای باز کردن حساب بانکی به آنجا مراجعه کنند! چندین نفر همین وضعیت را دارند.
نهال دوباره میگوید: «ببینید اصلا وضعیت اینطور است که وقتی وارد بانک میشویم فوری میگویند برو مترجم بیار! اصلا حاضر نمیشوند حتی بگویند چه مدارکی نیاز داریم و در شرایطی که میدانند ما یونانی نمیتوانیم بخوانیم با یک دست خط بسیار بد روی کاغذ چیزهایی مینویسند و میگویند این مدارک را بیاورید! این در حالی است که آنها قطعا اطلاعاتی به زبان انگلیسی هم دارند اما آنرا به ما نمیدهند.» نهال میگوید به چند بانک و شعبههای متفاوت مراجعه کرده تا بالاخره اطلاعات درست به او داده شده است.
برخی از مردم از مشکلات دیگری هم رنج میبرند. مژگان میگوید :«مدارک همسر من مخدوش شده است. چون هنوز کارت اقامت نگرفتهایم، از همین سه برگهای درخواست پناهندگی باید استفاده کنیم که خوب کیفیت کاغذ پایینی دارند. چند حرف از نام شوهرم روی این برگه تقریبا پاک شده است و به هر جایی میرویم آن را نمیپذیرند. مدارک دیگر از اداره مهاجرت را نشان میدهیم اما نمیپذیرند و میگویند بروید پلیس. ما به پلیس رفتیم و پلیس فقط به ما گفت بروید کمپ! بروید اداره پناهندگی و این به ما مربوط نیست. اداره پناهندگی هم میگوید که مدرک را تنها در روز انقضا تغییر میدهند و این برای ما یعنی ۴ ماه دیگر!»
بهروز همسر مژگان در ادامه میگوید: «اگر قرار است من تا ۴ ماه دیگر در خیابان بمانم، چرا آنها ما را از کمپ بیرون کردند؟ چرا با همین مدرک میتوانم آفمی بگیرم اما برایم حساب بانکی باز نمیکنند و دفتر کپ ]چیزی مانند پلیس +۱۰ در ایران] نیز آن را نمیپذیرد؟ اگر نمیشود با مدرکی که ایراد دارد چنین کارهایی را انجام داد، خوب آن را تغییر دهید! چرا باید ما را از این اداره به اداره دیگری بفرستند بدون هیچ نتیجه ای؟ حتی کپی این مدارک را هم از ما نمیگیرند. یعنی اصلا مدرک را میخواهند تا فقط با خواندنش، مشخصات ما را وارد سیستم کنند و با وجود اینکه مدارک دیگری داریم که بتوانند مشخصات کامل را بخوانند، پاک شدن چند حرف از روی این برگه را بهانه میکنند تا کار ما را انجام ندهد.»
◄ این ویدئو را ببینید: توصیف وضعیت دردناک پناهندگی در یونان از زبان یک مادر
چه اتفاقی دارد میافتد؟
پروژه هلیوس پناهندگان را از یک وضعیت خاص عبور میدهد. بر خلاف گذشته آنها دیگر برای اسکان با دولت یا هیچ سازمانی طرف نیستند، آنها مستقیما با صاحبخانهها قرارداد امضا میکنند. آنها در برابر صاحبخانه و تمامی امور مربوط به خانه مسئولیت حقوقی مستقیم خواهند داشت. به این ترتیب پس از اتمام پوشش مالی برنامه هلیوس، (۶ تا ۱۲ ماه) آنها مجبور هستند خود اقدام به پرداخت اجاره خانه کنند. این در حالی است که اکثریت این پناهندگان توانایی مالی مستقل ندارند و اینکه طی چند ماه میتوانند زبان یونانی فرا بگیرند و تواناییهایی خود را برای یافتن کار افزایش دهند بسیار دور از واقعیت هم به نظر میرسد. همچنین باید بحران اقتصادی و بیکاری در یونان را هم در نظر گرفت و اینکه با وضعیت فعلی و گسترش بیماری کرونا و از دست رفتن بسیاری از مشاغل و گسترش بیکاری، امکان یافتن شغل مخصوصا برای پناهندگان و مهاجران بسیار سختتر است.
به این ترتیب ناگفته مشخص است که اگر پناهندگان توان مالی پرداخت اجاره خانه را نداشته باشند که عموما هم ندارند، صاحبخانه با پشتوانه قانون آنها را از خانه بیرون میکند. دولت و برنامه هلیوس هم هیچ مسئولیتی در این مورد ندارند. در حال حاضر، ماهانه حدود ۳ هزار نفر بعنوان ذینفع در برنامه هلیوس ثبت نام میشوند که اکثریت آنها افراد زیر ۱۸ سال و یا از گروههای آسیب پذیر هستند و تصور اینکه چند نفر از این افراد طی ۱۲ ماه و یا کمتر میتوانند در این جامعه ادغام شوند، یک طنز تلخ و ترسناک است. این در حالی است که اساسا برنامه هلیوس در فاز اول قرار بود تنها ۳۵۰۰ نفر را پوشش دهد.
خانوادههای زیادی هستند که پیشتر و عموما بدلیل عدم اسکان در کمپ و یا دیگر پروژههای حمایتی مسکن، خود مستقلا خانه اجاره کرده بودند و بخشی از کمکهای مالی سازمان ملل را برای پرداخت اجاره مصرف میکردند. اما پس از کسب محافظت بین المللی و توقف تمامی کمکهای نقدی و غیر نقدی، بدون داشتن هیچ کمکی عملا بی خانمان شدهاند. کمکهای مالی سازمان ملل پس از ۶ ماه از دریافت قبولی متوقف میشد. این قانون در ماه اوت تغییر کرد و اکنون به ۳۰ روز کاهش پیدا کرده است. اکثر این خانوادهها در بدترین شرایط مالی ممکن هستند.
زیبا، زنی است که به همراه دو کودک خود اکنون در جزیره خیوس زندگی میکند. او دقیقا همین مشکل را دارد. میگوید یک روز تماس گرفتند و گفتند این ماه آخر است که شما کمک مالی دریافت میکنید. پرسیدم چرا، گفتند «بر اساس قانون پس از ۶ ماه از قبولی این کمک مالی لغو میشود و شما خود باید در جامعه ادغام شوید و کار پیدا کنید و زندگی کنید» زیبا که دختر شش ساله اش از ناراحتی قلبی رنج میبرد میگوید اگر کمک چند نفر از فعالان فمینیست نباشد، اصلا نمیتواند دیگر به زندگی ادامه دهد: «آنها فعلا دارند اجاره خانه را که ماهی ۲۳۰ یورو هست پرداخت میکنند اما این درست نیست. با هلیوس تماس گرفتم و آنها گفتند چون در کمپ و یا خانههای سازمانی نبودم نمیتوانم ثبت نام کنم. بدون اینکه زبان بلد باشی و بدون اینکه توانایی کار داشته باشی آنهم با کودکی که ناراحتی قلبی دارد و هزینههای درمانی اش زیاد است، چطور میشود اینطور به زندگی ادامه داد؟ هر روز به جاهای مختلف میروم تا جیره غذایی بگیرم. چطور میتوانم با این وضعیت اصلا زبان یاد بگیرم؟ »
سیاست اتحادیه اروپا
بار سنگین مسئولیت نگهداری این میزان از پناهندگان بر دوش دولت یونان افتاده که خود با مشکلات عدیده سیاسی-اقتصادی و اجتماعی داخلی رو بروست و توانایی کشیدن این بار را ندارد. ضعف مدیریتی، سیاستهای نژادپرستانه و تبعیض آمیز دولت نسبت به پناهجویان و پناهندگان وضعیت را بدتر کرده است.
برای حل مشکل، نگاهها به اتحادیه اروپا دوخته شده است. برنامه هلیوس یکی از تلاشهای این اتحادیه است. برنامه اما بسیار ضعیف و فاقد ساز و کارهای جدی و اساسی برای کمک به پناهندگان است. مدت زمان بسیار کوتاه حمایت و بوروکراسی شکننده و پر از فساد در یونان وضعیت را بدتر هم کرده است.
چرخش سختگیرانه سیاستهای مهاجرت در پنج سال گذشته آهسته اما پیوسته صورت گرفته است و موضوع رقابتهای سیاسی هم قرار گرفته است: رقابت میان پوپولیستهای راستگرا که مهاجران غیراروپایی را تهدیدی برای تمدن اروپایی میدانند، سیاستمداران میانه رویی که سعی میکنند پوپولیستها را با تحقق برخی از خواستههایشان ساکت نگه دارند و یک صنعت امنیتی – دفاعی که نظارت با هواپیماهای بدون سرنشین را به جای گشتهای دریایی در مدیترانه گذاشته است.
پس از آتش سوزی مهیب کمپ بدنام موریا در جزیره لسبوس، کمیسیون اروپا از پیمان جدید خود در زمینه مهاجرت و پناهندگی رونمایی کرد که به سیاست کلی اتحادیه در سالهای آینده شکل خواهد داد، سیاستی که به گفته فعالان حقوق پناهندگی و مهاجرت، وضعیت را فقط بدتر میکند.
سازمان غیر دولتی رصد دولت (Statewatch) که آزادیهای مدنی در اتحادیه اروپا را رصد و بررسی میکند در یک گزارش اشاره میکند که چطور نیروهای مرزی اتحادیه اروپا (Frontex) مانند یک ماشین اخراج عمل میکنند. کلیت سیاستی که در اروپا در پیش گرفتهاند، در راستای کنترل، محدودسازی، و در نهایت اخراج پناهندگان است.