کم و بیش یک هفته ایی از سخنرانی فرزند شاه سابق ایران رضا پهلوی تحت عنوان «پیمان نوین» میگذرد. حرف هاو تحلیل های بسیاری در تایید و رد آن نوشته و گفته شد. در این نوشته از زاویه ایی دیگر به آن نگریسته شده و مورد واکاوی قرار گرفته .از آنجا که این اقدام َتنها کنش فرزند شاه سابق نبوده و در ادامه سایر اقدامات او در این سالیان بوده است؛ خالی از فایده نخواهد بود که ابتدا نگاهی گذرا به مسیری که وی طی کرده؛ داشته باشیم . تا دریابیم که نقطه آغاز و ماهیت و هدف چنین کنش هایی چیست؟ و چه نقش هایی در آن بازی کرده است .
- در روز ۹ آبان ماه 1359 رضا پهلوی طی مراسمی که در بیستمین زادروزش وپس از مرگ پدرش در قاهره برگزار شد بر پایه قانون اساسی مشروطه ایران در کاخ قبه سوگند پادشاهی خورد و گفت: «طبق قانون اساسی ما، می بایستی به این سن رسیده باشم تا بتوانم شاه شوم. البته بعد می بایست در مجلس ایران هم سوگند پادشاهی یاد می کردم. بنابراین می توان گفت که”بنا به قانون” شاه ایرانم. پس از آن به مدت 10 الی 15 سالی از صحنه غایب شد.»
- در سال ۱۳۷۳ با حمایت وی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، حزبی سیاسی در خارج از ایران است بوسیله داریوش همایون تأسیس شد ؛ و همانطور که از اسم آن پیداست برای بازگرداندن سلطنت به ایران است . رضا پهلوی پس از مدتی همراهی نشان دادن با این حزب؛ از حمایت آن دست کشید.
- درسال 1392 رضا پهلوی شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد را برای سرنگونی جمهوری اسلامی تاسیس کرد و در مجمع مؤسس این شورا که در ۲۷ و ۲۸ آوریل پاریس برگزار شد، به عنوان سخنگو و مدتی بعد و به درخواست اعضای این شورا ، ریاست این شورا را برعهده گرفت. او در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۷ برابر با شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ در نشست سالانه شورای ملی از سمت ریاست این شورا کنارهگیری کرد.
- در ۲۶ شهریور 1397، از سوی سلطنت طلبان گروهی با نام فرشگرد تشکیل شد که از حمایت همه جانبه رسانه هایی همچون بی بی سی، رادیو فردا و من و تو برخوردار بود.شگفتی این پروژه جدیدآن بود که دو طیف سیاسی جمهوری خواهان و مشروطه خواهان سکولار ؛ بنیانگذاران فرشگرد را تشکیل میداد. رضا پهلوی، که توسط این گروه به عنوان عنصر وحدت بخش در فرایند براندازی معرفی شدهبود، ضمن بازنشر توئیت این گروه در توئیتر رسمیاش، از فرشگرد حمایت ضمنی میکرد.بنا به گفته یکی از اعضای جمهوری خواه که خود را مدافع سرسخت جمهوری میداند!؛ آنان مجذوب شخصیت شاهزاده بودند!!»
- روز جمعه سوم اسفند 1397 رضا پهلوی، با معرفی پروژهای تحقیقاتی به نام «ققنوس» از طرح خود برای «بازسازی ایران» در روزهای پس از سرنگونی احتمالی حکومت جمهوری اسلامی سخن گفت .
- در تاریخ ۷ مهر ۱۳۹۹ (۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰) رضا پهلوی در پیامی ویدیویی با عنوان «پیمان نوین» از همه نیروهای سیاسی دموکراسیخواه خواست تا با کنار گذاشتن اختلافات برای گذار از جمهوری اسلامی متحد شوند.او گفت «انگیزه من رسیدن به قدرت سیاسی نیست، بلکه تلاش برای برقراری سیستمی است که در آن، قدرت هرگز در انحصار یک فرد یا یک گروه نباشد»
همچنانکه در بالا ملاحظه میکنید در طی این پروسه چهل ساله؛ بطور شگفت انگیزی و در پس پروژه های مختلف؛ دریک بستر؛ دو رویا است که البته نیازمند بازی در دو نقش است !! بنظر می رسد ازآغاز دهه 90 ودو سه سالی پس از قیام های سال88 رضا پهلوی شروع به بارز کردن شخصیت دوم خود میکند؛ و از این مرحله است که در کنار رویای بازگشت پادشاهی و سلطنت؛ که آن را نقش اصلی و ارث پدری خود می بیند! کم کم شخصیت دومی در ایشان شروع به ظهور میکند و به او الهام میشود که مثل «ودیعه سلطنت» «ودیعه جمهوری»! را نیز می تواند به درخواست ملت ایران بر دوش خود حمل کند ! تا آنجا که در مصاحبه ایی همین دوگانگی شخصیت را البته با کم خردی درلفافه دموکراسی ساندویچ کرده و می گوید : برای من خواست مردم مهم است اگر مردم بخواهند؛ چه در نقش پادشاه مشروطه چه غیر آن ایفای مسولیت کنم !! اینکه چگونه می شود بطور اصولی هم شاه بود و هم رئیس جمهور؛ لابد آموزه های خاصی دارد که سالهای ابتدای سوگندش در قاهره از سر گذرانده است !.اما از طنز تلخ این رویا که بگذریم؛ حقیقتا نمونه جدیدی است ! درکجای تاریخ جهان معاصر جهان دست کم از عصر روشنگری و از زمان ظهور دموکراسی و جمهوری به بعد می توان سراغ گرفت که فردی یا شخصیت یا جریان سیاسی؛ نقشی دو گانه بازی کرده و پیش برده است !؟ کدام فرد و جریان سیاسی جدی که در سر سودای تغییر اجتماعی دارد؛ اینچنین دو جایگاه عمیقا متضادی را برای خود رزرو کرده ؟ آن هم در مقابله با هیولای آدمخوار ولایت فقیه. تلفیق دو عنصر پادشاهی و جمهوری که سراپا متضادند؛ حکایت از یک بٌله مفرط و نگرشی غیر علمی درنادیده گرفتن دو دوره مشخص تاریخی است. و هر کس که چنین بازی سیاسی را پیشه کرده است؛ هم با بلاهتی کم نظیرخود را مضحکه خاص و عام کرده است و هم مشت خود را پیش خلق وا کرده است که: عجب ! چه شارلاتانی تشریف دارند جناب منتظر السلطنه!!
اختلال شخصیت یا دو شخصیتی بودن نزد روانکاوان حاکی از بیماری روانی است که نیاز به معالجه و روان درمانی دارد. اما یک تنه نقش دوگانه «شاهزاده و شهروند» و به عبارتی «سلطنت و جمهوری» را بازی کردن ؛در صحنه سیاسی برای حتی اهل بخیه! (چه برسد به اهل سیاست شرافتمندانه) نشان از درد بی درمان شارلاتانیسمی است که خود به بی ثمر و غیر جدی بودن آن آگاهی وافی و کافی دارد؛ اما او به سودای یک «دریای دوغ»(1) هرگونه حیثیت نداشته سیاسی را حاضر است به قمار بگذارد تا به خواسته اش برسد.از حق نگذریم شغل شریف قمار بازی حرفه 40 سال گذشته ایشان! در لاس وگاس و نیز از تفریحات پدر تاجدارشان! و همه «درباریون» از ازل تا کنون بوده است. این که چه اتفاقی افتاده که ایشان دریافته اند که بریک شانه خود توان حمل تخت و تاج شاهی و بر شانه دیگرش کرسی ریاست جمهوری را دارد ؛ محصول همان «ژن برتر» پدرش است که البته خداوند عالم ابتدا از طریق انگلیسی ها در پدربزرگ قزاق ایشان به ودیعه نهاده تا ایشان هم از پدر تاجدارش به ارث ببرد. تا آنجا که در تواریخ آمده است این تعلیمات شاهان و پادشاهان بوده است که خداوند عالم چنین غلطی! را به عنوان «موهبت» فقط به شاهان و «فرزندان بزرگ ذکور» آنان ارزانی میدارد!
اما ازعصر خرد و روشنگری هرم تعلیمات شاهان معکوس شد. و بهتر از همه خود شاهان شیر فهم شدند که چنین شعبده و شامورتی بازی هایی در تعلیمات عصر کبیر آگاهی جا ندارد. و صد البته این تصور که گویی مردم ستمزده این آب و خاک؛ هیچ شانس آزادی و دموکراسی و حق تعیین سرنوست ندارند و تا بوده و بوده باید ارثیه «ژن برتر» فرزندان ذکور شاهان یا غنائم جنگی شیخان بحساب آیند و سرنوشتشان بین این دو طایفه دست به دست شود؛ تصوری استعماری و ارتجاعی است. همان مردم و انقلابیون جان برکفی که در آغاز راه؛ پدر تاجدار ایشانرا به «شنیدن صدای انقلاب» وادار کرد؛ اکنون با نیم قرن تجربه و شناخت و عبور از دجالیت آخوندی؛ به این نمایش روحوضی هرمافرودیت سیاسی که از قضا تنها سرمایه اش برای مقبولیت و مشروعیت زیاد بودن میزان جنایت آخوندها و کمتر بودن جنایت پدر تاجدارش است؛ پوزخند می زنند و با جدیتی غیر قابل تصور و بی چشمداشت به رقم زدن سرنوشت تابان میهن خود مشغولند.تولد و بلوغ کانون های شورشی در مدت دواخیر سال گواه این حقیقت است.
نعمت فیروزی آلمان
19 مهر 99
11اکتبر 2020
(1). گویند یکی لب دریا نشسته با کاسه ایی ماست به دست که با قاشق در آب دریا می ریخت و به هم می زد! عابری از راه رسید و از کار او درشگفت شد پرسید: چه میکنی ؟ گفت مشعول به درست کردن دوغ هستم . گفت : با یک کاسه ماست که در دریا نمی شود دوغ درست کرد! گفت میدانم نمیشود! ولی اگر بشود یک دریا دوغ است !