برگرفته از صفحهی اینستاگرام جعفرشیرعلینیا بنقل از خاطرات کیومرث صابری فومنی «گلآقا»
بنویسم آدم بکشید؟
مرداد ۶۷ و چند روز پس از ماجرای مرصاد و حملهٔ مجاهدین خلق به ایران، دعایی، مدیر روزنامه به گلآقا گفت احمد خمینی سوژۀ طنزی دربارۀ اعدام منافقین داده و خواسته که او در ستونِ «دو کلمه حرف حساب» از زبان گلآقا بنویسد. گلآقا گفت نمینویسد و به دعایی توضیح داد: «منِ طنزنویس در ستون طنز بیایم بنویسم آدم بکشید ولو منافق[؟] این جایش یک جای دیگر است.»
غلط نکردم
اصرار دعایی فایده نداشت. گل آقا میگفت: «احمدآقا اشتباه میکند. این را اگر من بنویسم، این گلآقا گلآقایی نیست که یک روزی بتوانید از او استفاده کنید… من احمدآقا را خیلی دوست دارم، اما امام را از احمدآقا بیشتر دوست دارم و من این کار را نباید میکردم. حاضرم از خود امام بپرسید که من کار درستی کردم.»
گلآقا معتقد بود: «بد است که طنز به نام نظام نوشته بشود و این درست نیست… به مصالح انقلاب من سر مواضع خودم ایستادم. هنوز هم فکر میکنم درست ایستادم و غلط نکردم.»
دل دعایی و احمد خمینی شکست
گلآقا میگوید: «دل آقای دعایی از من شکست. یک روز بعد گفت این تلفن احمدآقاست. به احمدآقا زنگ بزن. منتظر است به او زنگ بزنی تا به تو توضیح بدهد. گفتم: من به احمدآقا زنگ نمیزنم. شماره تلفن من را احمدآقا دارد. بگو احمدآقا به من زنگ بزند. احمدآقا از نظر سنی هم یکی دو سال از من کوچکتر است. (از این شوخیها با هم داشتیم.) پسر امام است و من نوکرش هستم. ولی به هر حال من ابا کردم، تلفن به احمدآقا نکردم. آقای دعایی تلفن زد و گفت احمدآقا دلش شکست.»
مال گلآقا نیست
به روایت گلآقا مطلب احمدآقا را او یا عطاءالله مهاجرانی ادیت کردند و در روزنامه منتشر شد اما «نوشتیم که این نوشته مال گلآقا نیست از یک جایی دیگر آمده است.»
سوژهٔ احمد خمینی به نام احمد پوربختیارفرد در روزنامهٔ اطلاعات منتشر شد.
ماجرای این پست را از کتاب خاطرات کیومرث صابری،همان گل آقای معروف، آورده ام؛ از چاپ اول کتاب که در سال ۸۶ در نشر عروج منتشر شده است؛ این انتشارات وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است.