خانه / مقالات / چرا فخری‌زاده از اتومبیل پیاده شد؟: هادی خرسندی

چرا فخری‌زاده از اتومبیل پیاده شد؟: هادی خرسندی

گزارشی با تغییرات لحظه‌به‌لحظه از ترور دانشمندی که هسته‌ای نبود

آن خانمه توی ماشین فخری‌زاده، همسرش بود یا پرستویش؟
من یک کارشناس تلویزیونی هستم

این‌جانب (امضا محفوظ) یکی از کارشناسانی هستم که تلویزیون‌های فارسی عکس بزرگم را روی دیوار می‌اندازند و از من سؤال می‌کنند. خود را آماده کرده بودم که اگر در مورد ترور سردار فخری‌زاده خواستند با من مصاحبه کنند، کم و کسر اطلاعاتی نداشته باشم. لذا همه خبرها را خواندم و گزارش خویش را روی کاغذ آوردم و با هر خبر جدیدی که می‌رسید، نوشته خود را تازه می‌کردم.

این است گزارش این‌جانب با تغییرات آخرین لحظه:

با سلام به تماشاگران شما، قبل از هر چیز باید این مصیبت را به ملت ایران تسلیت بگویم. (این را نوشتم تا بی.بی.سی باز هم دعوتم کند.) باید بگویم که مرحوم فخری‌زاده جعبه سیاه هسته‌ای رژیم بود. (بعد معلوم شد که شرکت‌های مختلف به نامش بوده و مافیای اقتصادی داشته، این‌طوری عوض کردم:) او جعبه سیاه سوراخ شده رژیم بود که مقداری شرکت بیزینسی از سوراخش ریخته بود بیرون. این دانشمند هسته‌ای‌… (بعد گفتند دانشمند بوده ولی هسته‌ای نبوده. اصلاح کردم:) این دانشمند بی‌هسته رژیم، جعبه سیاه سوراخ شده‌ای بود که در مجموع که حساب کردم ۶۷ نفر در عملیات ترور او شرکت داشته‌اند. (در این محاسبه، خودِ مرحوم فخری‌زاده و همسرش و محافظش به حساب نیامده‌اند.)

(بعد گفتند هیچ عامل انسانی در محل ترور نبوده، نوشتم:) از این ۶۷ نفر هیچ‌کدام در محل حادثه حضور نداشته‌اند، در عوض یک وانت نیسان آبی خودکار در مسیر اتومبیل مقتول قرار گرفته که از ۱۲۰ کیلومتری به‌طور خودکار عمل کرده.

(وقتی گفتند فخری‌زاده با صدای تیر از اتومبیل بیرون آمده، با توجه به پیشرفت حیرت‌آور تکنولوژی، تجسم صحنه را این‌طور نوشتم:)

تیربار پیشرفته و تمام اتوماتیک که روی وانت نیسان سوار بوده، با صدای بلند اعلام می‌کند:

-«فخری‌زاده کیه؟ بیاد بیرون!» در این موقع محافظ مخصوص اسلحه به دست به‌سرعت از اتومبیل بیرون می‌پرد که نیسان هوشمند می‌گوید «خودتو لوس نکن، بگو خودش بیاد بیرون!»

(این اطلاعات من تا موقعی بود که سردار شمخانی نگفته بود «ما از قبل می‌دانستیم قرار است ایشان در آن نقطه ترور شود.» متوجه شدم که برنامه‌ریزی دقیق بوده. بنابراین این‌طوری تغییر دادم:)

محافظ مخصوص، اسلحه به دست به‌سرعت از اتومبیل بیرون می‌پرد که نیسان می‌گوید «اکبر می‌زنم مختو داغون می‌کنم‌ها، نفله. خودشو بنداز بیرون!»

در این موقع محافظ به سوژه می‌گوید «من یک نیش ترمز می‌زنم شما بپّر بیرون ببین چی شده.»

(فرض من تا اینجا چنین بود که محافظ ایشان رانندگی می‌کرده ولی وقتی همسر آقای داریوش رضائی‌نژاد از قول همسر شهید فخری‌زاده گفت که «آن مرحوم خودش رانندگی می‌کرده»، این‌طوری صحنه را روی کاغذ آوردم:)

«محافظ به فخری‌زاده گفت لطفاً ترمز دستی را بکش برو بیرون ببین چی شده.»

در اینجا بی‌گمان همسر آن مرحوم که بیش از محافظ، مواظب جان شوهرش هست می‌گوید: «وا! پس شما چه محافظی هستی؟ تو را می‌خواهند ترور کنند یا ایشان را؟ خودت پیاده شو ببین چی شده. پس برای چی حقوق می‌گیری؟»

محافظ در جواب می‌گوید «خواهر، ما طبق پروتکل امنیتی رفتار می‌کنیم. ایشان که پیاده شد، اگر تیراندازی کنند، من خودم را روی ایشان می‌اندازم که تیر بخورد به کتفم.» همسر شهید با گفتن «وا» سکوت می‌کند و مرحوم فخری‌زاده هم با اشاره دست به او می‌گوید «خانم سر به سرش نذار، خودم پیاده میشم.»

(بعد خبر سستی آمد که عملیات توسط دو پهپاد که از شمال آمده بودند انجام شده، من احتیاطاً نوشتم:)

محافظ با نگرانی و مهربانی به شهید گفت «بیرون تشریف می‌برین، مواظب پهپادها باشین. کلاهتان را بگذارید سرتان.»

(تا اینجا را دقیق نوشته بودم که بعد خبر رسید یک عابر هم در این ماجرا کشته شده. بنابراین صحنه را به دقت مجسم کردم:)

در این موقع سردار فخری‌زاده در حالیکه رانندگی می‌کرد، با کمال تعجب متوجه یک عابر شد. با خود فکر کرد «عجیبه. مگر قرار نبود هیچ عامل انسانی در صحنه نباشد؟». بنابراین وجود عابر را به فال نیک می‌گیرد و به جای اینکه پیاده شود، ترمز کرده، شیشه را پائین کشیده و با احتیاط به عابر می‌گوید:

-«برادر من یک آدم معمولی هستم، نه دانشمند هستم، نه هسته‌ای، نه جعبه سیاه. بی‌زحمت ببین لطفاً گوله‌ای چیزی به ماشین ما خورده.»

(بعد که مصاحبه فرزند فخری‌زاده را شنیدم که گفت من هم در فاصله کمی از آن‌ها بودم، منطقاً نوشتم:)

فرزند سردار وقتی می‌بیند کسی به اتومبیل پدرش نزدیک شده، نمی‌داند که او عابر است. به گمان اینکه تروریست است، از فاصله کمی که داشته می‌زند عابر را می‌کشد.

(بعد که نوشتند هشت موتورسوار شروع به تیراندازی کردند، اولش ترسیدم. بعد که خواندم یکی از آن‌ها تیرخورده، یک کم خیالم راحت شد. ولی هنوز در شوک بودم که این‌ها از کجا آمدند؟ مگر قرار نبود همه چیز اتوماتیک باشد؟ گزارش را منطقاً این‌طور ادامه دادم:)

مرحوم فخری‌زاده ضمن دلخوری از اینکه یک احمقی زده بود عابر را کشته بود (نمی‌دانست پسر خودش بوده.) مشغول شمردن هشت مهاجم مسلح شد که ناگهان متوجه شد وانت نیسان راه افتاده و به طرف آن‌ها می‌آید. (با هوشمندی خاصی که از آن مرحوم سراغ داشتم و با اطلاعات وسیعی که او داشت نوشتم:)

مرحوم فخری‌زاده با دیدن وانت نیسان به محافظش گفت «این یکی از دو تا نیسانی است که ۵۰۰ کیلو اسناد اتمی ما را از قورآباد بار زدند و به اسرائیل بردند.»

محافظ که کارد می‌زدی خونش درنمی‌آمد گفت: «حالا شما چکار به این کارها داری؟ دنده عقب بگیر از نیسان دور شویم، چون‌که ممکن است منفجر شود.» مرحوم فخری‌زاده گفت «اگر از اینجا حرکت کنیم از نقطه‌ای که سردار شمخانی گفته، دور می‌شویم. ایشان حادثه را در همین نقطه پیش‌بینی کرده.»

از شما چه پنهان خودم هم از این جواب و استدلال آن مرحوم راضی نبودم ولی باور کنید از وفور اطلاعاتی که از در و دیوار می‌ریخت گیج شده بودم و می‌خواستم زودتر سر و ته گزارش را به هم بیاورم، چون‌که ممکن بود آن خانمه‌ی توی استودیو هرلحظه الان زنگ بزند.

در این موقع روی کنجکاوی، نگاهی به سایت گویانیوز انداختم و ویدیوی آقای مجتبی واحدی را که گوش کردم، متأسفانه از این همه زحمتی که شنیده بودم، پشیمان شدم.

ایشان می‌گفت اینکه همسر سردار در اتومبیل با ایشان همراه بوده، دروغ است، چون‌که این خانم روز اول خبر به این مهمی را نگفت و اگر می‌گویند آن مرحوم در آغوش همسرش کشته شده، فیک است. (یعنی قلابی) ایشان نه وحشت‌زده بود نه زخمی.

این آقای واحدی گفت آن مرحوم با یک خانمی توی ماشین دوتائی داشتند می‌رفتند در یک جای «دنجی» خلوت کنند. حتی سکسی‌ترش کرد و گفت «دخمه». بعد هم گفت حالا یا همسر دومش بوده، یا پرستو بوده، فعلاً همسر آن مرحوم را جایگزین کرده‌اند که اگر بعداً عکسی از ماجرا منتشر شد، گندش درنیاید. بعد هم دلایلی آورده که اقلاً کمتر از خبرهای دیگر تناقضی و وصله پینه ایست.

حالا من نمی‌دانم اگر از تلویزیون زنگ زدند، چه بگویم. از طرفی هم هرجور حساب می‌کنم می‌بینم این سه تا تیری که به آن شهید غیرهسته‌ای خورده، در ذهن من شبیه آن سه تا گلوله ایست که محمدعلی نجفی به میترا استاد زده بود. آیا این بار، پرستو از فرصت استفاده کرده و برعکس، سه تا تیر به آن مرحوم زده؟ آیا دستور قتل فخری‌زاده را بابک زنجانی از توی سلول صادر کرده؟ می‌دانم که هیچ ربطی ندارد ولی در جمهوری اسلامی مسائل پول‌شوئی و آدم‌شوئی و سردارشوئی زیاد اتفاق می‌افتد.

آیا سردار شمخانی شخصاً وانت نیسان را به همان نقطه معهود برده بوده؟ آیا این‌همه برنامه‌ریزی دقیق و پردنگ و فنگ به این علت بوده که مرحوم فخری‌زاده حاضر نبوده در استخر فرح شنا کند؟… من جواب خانمه توی استودیو را چه بدهم اگر سؤال کرد؟