− چهرهنگاری کاندیداهای محتمل یا اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری، این بار: صادق خرازی. او عضو کماستعداد الیگارشی جمهوری اسلامی است، سیاستمداری بیهویت که صرفا به واسطه نفوذ خانوادگی و ارتباطات مناصب رانتی را به دست آورده است.
قرار است در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ سیزدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزار شود. در حکومت اسلامی گونهای تجدید سازمان در جریان است. تغییر نسلی یکی از عاملهای این روند است. تلاش برای یکدستتر کردن دستگاه و آماده ساختن آن برای تغییر در رهبری نظام شاخص اصلی روند است.
“زمانه” در درجه نخست از این زاویه به انتخابات ۱۴۰۰ مینگرد.
از هم اکنون عدهای برای ریاست جمهوری کاندیدا شدهاند، یا گمان میرود خود را نامزد کنند. دقت بر آنان به شناخت برنامه حکومت برای انتخابات کمک میکند. برخی از آنان را معرفی میکنیم.
شروع کردیم با سعید محمد، و ادامه دادیم با عزت الله ضرغامی، ابراهیم رئیسی، محمدباقر قالیباف و حسین دهقان. اینک صادق خرازی:
صادق خرازی گرچه در نگاه اول سیاستمداری درجه چندم و نهچندان مهم به نظر میرسد ولی در هسته مرکزی الیگارشی جمهوری اسلامی قرار دارد. گرچه پیوند او با محمد خاتمی و عمویش کمال خرازی شهرت دارد اما پیوندهای او فراتر از رئیسجمهور و وزیر خارجه پیشین در مرکز خاندانی شکل گرفته که اعضای آن از یک سو در اندرونی بیت و اتاقهای دفتر علی خامنهای جای دارند و از دیگر سو گردانندگان اتاق بازرگانی، پتروشیمیها، مدارس غیرانتفاعی و بازار سنتی هستند.
حجتیه و شوالیه های مبارزه با مسیحیت
پدر صادق خرازی، محسن خرازی، از چهرههای “غیرانقلابی” حوزه علمیه قم بود که بخش مهمی از وقت خود را صرف مبارزه با مسیحیت و نوکیشان مسیحی میکرد. موسسه «در راه حق» در سال ۱۳۴۳ به دست پدر صادق خرازی تاسیس شد و افرادی چون محمدتقی مصباح یزدی، ابراهیم امینی، رضا استادی و حسین نوری همدانی از چهرههای فعال این موسسه بودند.
آگهی
نکته جالب اینکه هادی خسروشاهی از بنیانگذاران این موسسه پس از انقلاب به مدت ۵ سال به عنوان سفیر حکومت نوپای جمهوری اسلامی در واتیکان منصوب شد و مدتی نیز در مجموعه تقریب مذاهب فعالیت میکرد.
محسن خرازی برای تأمین سرمایه فعالیتهای موسسه در راه حق، به سراغ پدرش، مهدی خرازی، که از تجار بزرگ بازار تهران بود، نرفت. محمود لولاچیان، دیگر تاجر سرشناس و متمول بازار تهران، سرمایه و امکانات لازم برای فعالیت موسسه در راه حق را تا سالها تامین میکرد.
محمود لولاچیان، یکی از متنفذین بازار در ایران و تامینکننده مالی بخشی از مصارف و مخارج حوزههای علمیه و مراجع تقلید قم است. او به واسطه ازدواج با «عزت خاموشی»، پیوندی محکم با خاندان خاموشی از دیگر ستونهای بازار سنتی یافت.
خانواده لولاچیان، مالک و موسس مجموعه مدارس غیرانتفاعی نرگس هم هستند. محمود لولاچیان ارتباط نزدیکی با اعضای ارشد انجمن حجتیه نیز دارد و به همراه علیاصغر کرباسچیان مجموعه مدارس علوی را تاسیس کرده است؛ مدارسی که انجمن حجتیه ایجاد کرد تا تربیت فرزندان چهرههای مذهبی و سیاسی ایران را به سرانجام برساند.
فتح ایران از بازار
خاندان خاموشی، لولاچیان و خرازی که همه از چهرههای اصلی بازار سنتی در ایران بودند، تنها به تجارت اکتفا نکردند و در چهار دهه گذشته و به مدد وصلت و ارتباط با هسته اصلی قدرت سیاسی فعالیتهایشان را به حوزههای دیگر اقتصاد ایران گسترش دادهاند.
خاندان خاموشی و میرمحمدصادقی پس از انقلاب ابتدا کنترل اتاق بازرگانی ایران را به دست گرفتند و پس از خصوصیسازیهای اصل ۴۴، مالک بخش مهمی از صنایع پتروشیمی ایران شدند. در آبانماه ۱۳۸۸ و در هنگامی که اعتراضات به نتایج انتخابات ریاستجمهوری همچنان ادامه داشت، در یک واگذاری بیسروصدا، ۵۲ درصد سهام شرکت دولتی بازرگانی پتروشیمی به شرکت سرمایهگذاری ایران متعلق به خاندان خاموشی فروخته شد.
این مجموعه عظیم اقتصادی که مشتمل بر بیش از ۴۵ شرکت تولید و بازرگانی محصولات پتروشیمی بود و درآمد سالیانه آن به بیش از ۱۰ میلیارد دلار بالغ میشد تنها ۱۱۰ میلیارد تومان قیمتگذاری شد و به خاموشیها هبه شد.
حال اهمیت این روابط فامیلی در چیست؟ دختر محسن خرازی با پسر سوم علی خامنهای یعنی مسعود خامنهای ازدواج کرده است. به عبارت دیگر خواهر صادق خرازی عروس رهبر جمهوری اسلامی است. از دیگر سو دختر محمود لولاچیان، دیگر بازاری متمول و سرمایهگذار موسسه در راه حق، همسر میثم خامنهای، پسر چهارم رهبر جمهوری اسلامی است.
شاید از این رهگذر بتوان پیوندهای درونی الیگارشی جمهوری اسلامی و بخشی از پشتپرده حمایت رهبر جمهوری اسلامی از خصوصیسازیها و واگذاریها را متوجه شد. برخی از مهمترین نفعبرندگان از جریان خصوصیسازی در پیوند با اندرونی علی خامنهای و فرزندان او هستند.
زنگولهای به پای عمو
اما صادق خرازی زمانی که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ اتفاق افتاد ۱۵ ساله و دبیرستانی بود. شاگردی ضعیف در دبیرستان حکیم نظامی قم که به دنبال بهانهای برای ترک تحصیل میگشت و چه چیز بهتر از انقلاب.
او در سال ۱۳۶۱ زمانی که تنها ۱۹ سال داشت به سمت معاونت ستاد تبلیغات جنگ منصوب شد. کمال خرازی، عموی او و از نزدیکان علی خامنهای در آن زمان به ریاست این ستاد رسیده بود و دست برادرزاده سرکش را در جایی از حکومت نوپا بند کرد.
پیوند کمال خرازی و برادرزادهاش صادق، هیچگاه گسسته نشد. او بود که این جوان بیمدرک و بدون دیپلم را در سال ۱۳۶۴ به عضویت شورای عالی پدافند ملی ایران رساند. شاید باورش سخت باشد که جوانی ۲۲ ساله و عملا فاقد تحصیلات پایهای چگونه به این سمت تخصصی منصوب شد ولی به هر ترتیب این رویداد بخشی از تاریخچه تقسیم غنایم و واگذاری مناصب به اقربا و نزدیکان قدرت در جمهوری اسلامی است.
صادق خرازی در ۲۲ سالگی و زمانی که همزمان عضو شورای عالی پدافند ملی و معاون ستاد تبلیغات جنگ بود از همان دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفت. به چه شکل؟ روشن نیست. اینکه او با دو سمت و شغل تماموقت و حساس در تهران چگونه میتوانسته در دبیرستانش در قم و با نوجوانانی چند سال کوچکتر از خودش سر کلاس بنشیند و امتحان بدهد، بیشتر به طنز میماند.
به هر ترتیب کمال خرازی تا زمانی که صادق از آب و گل درآید و از خیرهسری دست بکشد، پشت و پناه مستحکم او بود. همو بود که وقتی حکم مدیرعاملی خبرگزاری دولتی ایران (ایرنا) را در سال ۱۳۶۵ دریافت کرد نام برادرزادهاش، صادق را بر برگه انتصابات نوشت و جوان ۲۳ ساله تازه دیپلم گرفته، مشاور مدیرعامل بزرگترین بنگاه خبری ایران شد.
در سال ۱۳۶۸، کمال خرازی به عنوان نماینده دائم ایران در مقر سازمان ملل به نیویورک رفت. صادق خرازی هم از همین مجرا به صورت رسمی به دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی راه یافت و در هیئت دیپلماتیک جمهوری اسلامی در نیویورک جای گرفت.
در همین نیویورک بود که او پیوندهای شخصی خود را با دوستان خانوادگی و دیگر نزدیکان علی خامنهای گسترش داد. او چند نوبت میزبان محمدتقی مصباح یزدی در نیویورک و کانادا بود و کارهای اداری و لجستیکی اعزام روحانیون موسسه امام خمینی قم برای تحصیل به آمریکا و کانادا را انجام داد.
ا
صادق خرازی که در سال ۱۳۶۴ دیپلم دبیرستانش را با معدل ۱۵ گرفته بود فرصت حضور در نیویورک را مغتنم شمرد و همزمان با ماموریت دیپلماتیک در دانشگاه نیویورک درس خواند.
طبق قانون ماموران دیپلماتیک نمیتوانند در دوران ماموریت به تحصیل اشتغال داشته باشند ولی صادق خرازی همانند دیپلم گرفتنش از این امر نیز مستثنا بود. او خود می گوید که برای پذیرفتن سمت در نیویورک برای هاشمی رفسنجانی و علیاکبر ولایتی شرط گذاشته که باید به او اجازه بدهند که درسش را ادامه بدهد و آنها نیز پذیرفتهاند.
اینکه چرا رئیسجمهور و وزیر خارجه باید برای انتصاب جوان ۲۶ ساله دیپلمه و فاقد تجربه دیپلماتیک به یکی از سمتهای مهم دستگاه دیپلماسی، شرط و شروط او را هم بپذیرند، معمای دیگری است در زندگی صادق خرازی.
صادق خرازی و محمدتقی مصباح یزدی- سال ۱۳۶۹ در کانادعتیقهباز محبوب علی خامنهای
مشهور است که علی خامنهای علاقه زیادی به صادق خرازی دارد. نقطه وصل این دو به جز نسبت فامیلی و پیوند خواهر صادق خرازی با پسر رهبر جمهوری اسلامی به علاقه و تبحر خرازی در کار عتیقه و نسخ خطی نیز مربوط میشود. نسخ خطی از سرگرمیهای محبوب خامنهای است. به همین دلیل سران کشورها اگر بخواهند دل رهبر جمهوری اسلامی را به دست آورند در هدایای رسمی یک نسخه خطی هم قرار میدهند.
صادق خرازی در نیویورک به دنیای عتیقه و نسخ خطی پا گذاشت و اکنون خانه اشرافیاش در تهران به گواه شاهدان بیشتر به موزه میماند تا یک ملک مسکونی.
او در دوران رهبری علی خامنهای تا جای ممکن از سمتهای رانتی دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک بهره برده است. معاونت وزارت خارجه، سفیر ایران در فرانسه، مشاور دستگاههای و نهادهای عمومی و دولتی و چندین و چند سمت دیگر.
در مشهورترین پرونده فساد جمهوری اسلامی که بخشی از آن به تصفیهحسابهای سیاسی بازمیگشت نام صادق خرازی هم در میان بود. در سال ۱۳۷۷ وقتی غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران به جرم فساد و حیف و میل بیتالمال محاکمه میشد اعلام شد که او به صورت غیرقانونی ۹۰ هزار دلار در اختیار مشاور امور بینالمللش قرار داده است. مشاور بینالملل کرباسچی، همین صادق خرازی بود ولی پای او هیچگاه به بازپرسی و دادگاه و زندان نرسید.
این مصونیت در دورههای دیگر هم ادامه داشته است. زمانی که احمد پورنجاتی و محمدعلی ابطحی از نقش او در قاچاق عتیقه و نسخه خطی گفتند، به تعبیر خودش «از دستگاه های قضایی و امنیتی فشار آوردند که شکایت کنم.» خرازی میگوید او دلرحم بوده و چنین نکرده است.
در پرونده شهرام جزایری هم نام صادق خرازی بارها مطرح شد. گفته شد که او پلکان ترقی را با حضور در «تجارتخانه صادق خرازی» طی کرده است. این موضوع را خرازی هم تایید کرده است ولی میگوید از کارهای او بیاطلاع بوده. گرچه شهرام جزایری به حبس و استرداد اموال محکوم شد و سالها است در زندان بهسر میبرد ولی «صاحب تجارتخانه» هیچگاه محاکمه نشد.
سودای ریاستجمهوری، قبایی گشاد برای شاگردی تنبل
حضور صادق خرازی در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی تنها مرهون حضورش در مرکز الیگارشی و خانوادههای اصلی قدرت بوده است. او هیچگاه به صورت مستقل و متکی به خود، هویت سیاسی نداشته است.
حتی در سال ۱۳۹۳ هم که حزب ندای ایرانیان را تاسیس کرد این موضوع به شکل جدی مطرح شد که تاسیس این حزب به فرموده سازمان اطلاعات سپاه و برای چندپاره کردن جریان اصلاحطلبی است.
او نه اصلاحطلب است و نه اصولگرا. هم با قاسم سلیمانی و حسین شریعتمداری مرافقت کرده است و هم خود را مشاور ارشد محمد خاتمی میداند. بهواسطه حضور عمویش در دستگاه رهبر جمهوری اسلامی و ارتباط شخصی و خانوادگیاش با علی خامنهای، بی آنکه نگرانی داشته باشد به زندگی سوداگرانه در خانه اشرافیاش ادامه میدهد. به عتیقه و نسخه خطی و خاطرهگویی مشغول است و بدش نمیآید در کارنامه سیاسیاش اگر نه ریاستجمهوری، دستکم سمت وزارت خارجه اضافه شود.