باز هم تاریخ ایران درسرپیچی تعیین کننده قرار گرفته، احتیاج به درک سیاسی چندانی برای فهم این نکته وجود ندارد، برگی ورق خورده ودرهایی برپاشنه سابق نمیچرخد به قولی بعد از شانزده سال وبه تعبیر نگارنده سی وهشت سال حفظ وتیمار مادی معنوی ولایت فقیه وارتجاع خمینی از سوی صاحبان قدر قدرت امروز شواهد وقرائن حاکی از تحولی بنیادیست، فعلا ودر این نگارش به خوب وبدش هم نمیپردازم وفقط سعی براین میکنم که تصویری حدالامکان وبسیار کوتاه درحد واندازه «بچه شاه» ارائه دهم
درخلال سی وهشت سال حکومت ایران بر باد ده آخوندی چندین بار «بچه شاه» به صحنه آورده شده وبه ادا اطوارهایی مبادرت کرده ، از انجایی که پدر وپدرجد ایشان با کودتا سرکار آمده اند «طبعا» درک ایشان در اوج خود نیز از بند وبست وکودتا فراتر نمیرود و «طفل معصوم» سقف دیدگاهی اش از پیروزی بر آخوندها یا کودتاست یا «شریک» یابی درمفهوم تجاری و ارتجاعی استعماری، «اتفاقا» دفعاتی هم که اورا وارد صحنه کرده اند حاکی از همین درک شریک و شراکت بورژوازی وابسته ایست که بند نافش به این ویا آن کانون قدرت وصل است
ازنظر نگارنده تا اینجای موضوع را هم میتوان به«حق دمکراتیک» او و هر بی سر وپای«سیاسی» دیگری درصحنه توجیه نمود اما وقتی وارد « مقولات ومعقولات» برتر و فراتر از قد وقواره اشان میشود دیگر سکوت دربرابر این«حق دمکراتیک» به مفهوم زیرپا گذاشتن حقوق دمکراتیک یک ملت ویک تاریخ محسوب میشود وباید خیلی صریح وبا تکیه به همان قوانین دمکراتیک به او گفت «خفه»، البته نه به معنای گازگرفتگی ویا کمبود اکسیژن در زیر آب بلکه به مفهوم سیاسی ومبارزاتی.
این بار ودرآخرین التماس دعای «بچه شاه» جهت بند وبست با« این وآن » ودر تب وتاب دعوای گرگهای هار رژیم درمورد انتخابات پیش روی، خواهان « انقلاب مسالمت آمیز!!» درایران میشودوبلافاصله هم برای اینکه سوءتفاهمی برای رژیم وجناحهایی از رژیم ویا طرف حسابهای دیگر پیش نیاید مجاهدین را «شریک مناسبی» نمیداند، شاید هم به سیاق بابا شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران بعد از پنجاه و چهارسال دوباره فیلشان یاد هندوستان یعنی «انقلاب شاه مردم» افتاده!؟ ومیخواهد انقلاب سفید بکند!!؟ وشاید هم مثل باباجون شاهنشاه، که درسال پنجاه وهفت « صدای انقلاب مردم را شنیده »!!؟…اللهُ اعلم.
ای کاش!! میشد رژیم آخوندی را نه با انقلابی بی رنگ ونه حتی سفید بلکه با ناز ونوازش سرنگون کرد ودراین راه خون وجان آزادیخواهان ومردم ایران را ذخیره نمود تا شازده را جای بابا وبابابزرگ نشاند! ولی خب «متاسفانه» نمیشود، چنانچه «بچه شاه» جویای علت این نشدن میباشد واگرچنانچه توان درکش را دارد میتواند از همانهایی که او را با لگدپرانی به مجاهدین وارد ماجرا نمودند سئوال کند.
اما ورای اینکه او وشرکای تجاری بفهمند یا نفهمند درک کنند یادرک نکنند بخواهند یا نخواهند یک موضوع مشخص در ارتباط با مصاحبه اخیربسیار روشن است که با هزار تبصره وپیشوند وپسوند و رنگ آمیزی انقلاب وتیغ کشی به سر وروی مجاهدین هم پنهان شدنی نیست وآن وحشت از نام مقدس «انقلاب» علیه رژیم آخوندیست.
وقتی «بچه شاه» با توجه به نقطه مختصات او ومتحدینش و اگر بخواهم به زبان خودش بگوییم، «شریک های تجاری مناسبش» در صفحه سیاسی ایران ، به کلمه ممنوعه انقلاب درایران روی میاورند، اعترافی نا گزیروعاجزانه با هدف جا نماندن از راه حل «انقلاب» صرفنظر از رنگ و بویش میباشد ودرست درهمین نقطه است که هراس او و آنها خودرا بارز مینماید و «بچه شاه» با جفتک زدن به مجاهدین سعی دارد این عقب افتادگی وهراس را پنهان کند امری که از دید تیزبین مردم ومقاومت ایران پنهان نیست.
مرتضی نامور