خانه / مقالات / نان در گرو شناسنامه؛ یادداشتی درباره‌ی وضعیت بی‌شناسنامه‌ها: مهرنوش نوع‌دوست

نان در گرو شناسنامه؛ یادداشتی درباره‌ی وضعیت بی‌شناسنامه‌ها: مهرنوش نوع‌دوست


ماهنامه خط صلح – هویت فردی و اجتماعی در پی تعامل و ارتباط جمعی شکل می‌گیرد. خانواده و بعد مدرسه اولین گروه‌های اجتماعی‌اند که فرد در آن‌ها تمایز خودش با دیگران را پیدا می‌کند، هویت می‌یابد و می‌تواند هویتش را بسته به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌ ارتقا دهد. افراد برای بهره‌مندی از امتیازهای اجتماعی و اقتصادی در ایران به اوراق هویتی نظیر شناسنامه نیازمندند. در ایران کسانی که شناسنامه نداشته باشند، از دریافت هرگونه امتیاز اجتماعی مانند خدمات درمانی یا امتیاز اقتصادی مثل دریافت یارانه محرومند. با ارائه‌ی کالابرگ برای تهیه‌ی نان این افراد از خوردن نان هم محروم خواهند شد.

پیرمرد روی جدول کنار پیاده‌رو با کیسه‌های خریدش نشسته بود. دختری از کنارش آهسته رد شد. پیرمرد با صدای لرزانی خطابش کرد: «دختر جان، کمکم می‌کنی؟» دختر ایستاد و به طرف او برگشت. پیرمرد با چشمانی اشک‌آلود و لبخندی کج و محو آرام گفت: «گم شده‌ام. نمی‌دانم کجایم. نمی‌دانم کی‌ام.» دختر بهت‌زده نزدیک شد و گفت: «حالتان خوب است؟» پیرمرد پاسخ داد: «نمی‌دانم. یادم نیست. نمی‌دانم چه شد.» دختر دستش را گرفت، کیسه‌های خرید را زمین گذاشت و گفت: «حتی اسمتان را فراموش کرده‌اید؟ می‌خواهید برایتان آب بگیرم؟» پیرمرد جواب داد: «هیچ‌چیز نمی‌دانم.» بغضش ترکید و شانه‌هایش ‌لرزید. دختر اجازه خواست تا جیب و کیف پولش را نگاه کند. گفت: «باید کارت شناسایی یا شماره‌ی تماسی همراه‌تان باشد. موبایل دارید؟» همان لحظه صدای تلفن همراهش در آمد. پیرمرد تلفن را از جیبش بیرون آورد و جلوی دختر گرفت. دختر جواب داد. زنی آن طرف خط گفت: «هوشنگ کجایی؟ از ساعت هشت صبح رفتی هنوز برنگشتی؟ کجایی؟» دختر پاسخ داد: «حالشان خوب است، فقط راه را گم کرده‌اند.» زن گفت: «چهار ساعت است دنبالش می‌گردم. رفت صبحانه بخرد و برنگشت؛ بگویید کجاست همین الان می‌آیم دنبالش.» هوشنگ دو خیابان پایین‌تر از خانه‌اش گم شده بود. یک‌باره فراموش کرده بود کیست، کجاست و چرا در خیابان است.

اگر یک پزشک مغز و اعصاب روایت بالا را بشنود، ممکن است بگوید پیرمرد دچار آلزایمر شده؛ بیماری از‌دست‌رفتن حافظه؛ اما مگر می‌شود کسی خودش را فراموش کند؟ من کیستم؟ نامم چه بود؟ از کجا آمده‌ام؟ تصور هر فرد از خودش و دیگران و تشخیص تمایز بین «خود» و «دیگری» مسئله‌ای است که قرن‌ها فلسفه، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را به خود درگیر کرده. سوالِ من کیستم، سوال انسان به‌خوداندیشنده است، اما این «من»(۱) که در ارتباط، شباهت و تفاوت با «ما» و «آن‌ها» توصیف می‌شود، حاصل شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و تجربه‌ی زیسته‌ی هر فرد است. هر «منی» در معرفی خودش از شناسه‌های مشترک و متضاد با دیگران و محیط پیرامونش استفاده می‌کند. این «من» یا به قول روان‌کاوانی چون فروید «خود» در کودکان شکل نیافته، در نوجوانان بحران‌زده و در بزرگ‌سالان چیزی قوام‌یافته، اما سیال است.

«من» همواره می‌داند کیست و نمی‌داند؛ می‌داند، زمانی که می‌خواهد خودش را به دیگری معرفی کند یا می‌داند، وقتی درباره‌ی خودش می‌اندیشد؛ و نمی‌داند کیست چون نمی‌تواند «خود»ی سُلب و یکپارچه داشته باشد. زمان و مکان و پیرامونش همه روی «خود» او تاثیرگذارند و دسترسی به «من» مطلقش را امکان‌ناپذیر می‌کنند. زندگی اجتماعی در شکل‌گیری هویت او یا همان شناخت او از «خودش» و «دیگران» مؤثر است. انسان در زندگی اجتماعی «من» می‌شود و می‌تواند هویت منحصربه‌فردش را بسازد و از طرفی هویت اجتماعی‌اش را شکل دهد، اما این هویت‌ها چگونه شکل می‌گیرند؟

در جوامع و گروه‌های اجتماعی سنتی، قومی و قبیله‌ای هویت شخصی در پناه هویت اجتماعی شکل می‌گرفت. یعنی فرد نه به عنوان یک انسان کاملاً مستقل و منحصر‌به‌فرد، بلکه به عنوان عضوی از یک گروه اجتماعی می‌توانست خودش را معرفی کند. عنصر هویت‌دهنده یک شناسه‌ی جمعی بود. آن شناسه اغلب نام قوم یا قبیله بود که به نحوه‌ی زیست و جغرافیای آن شخص اشاره می‌کرد؛ هم‌چنین آن شناسه یا هویت فرد به امتیازهای اقتصادی گره نخورده بود، هر فرد در قوم و گروه خودش وظیفه‌ و مسئولیتی داشت و از امکاناتی که همه داشتند، استفاده می‌کرد. رفته‌رفته با پیدایش تمدن‌های بزرگ مسئله‌ی «من» در فلسفه جا باز کرد. بعد از تمدن بود که انسان به دنبال مشخصه‌ای متمایزکننده از دیگران و منحصربه‌فرد در خودش گشت.

اما آن‌چه امروز از «من» می‌دانیم، دست‌آورد عصر جدید است. مدرنیته و به دنبال آن مدرنیسم همه‌ی تعاریف گذشته‌ از «من» را دگرگون کرد و معنای «هویت» را ساخت. پدیدآمدن این «هویت» جدید با قوانین و حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جدید گره خورد. جامعه‌ی مدرن با تقسیم کار اجتماعی جدید و جدایش سیستمی حیطه‌ی دسترسی فرد به اجتماع را تغییر داد. حالا برای معرفی خود یک شناسه‌ی ساده و جمعی به کار نمی‌آید. فرد بسته به این‌که به چه کسی، گروهی یا زیرسیستمی معرفی می‌شود و چه امتیازهایی می‌خواهد، به مدرکی نیاز دارد که ادعای هویتی‌اش را ثابت کند.

یکی از خصلت‌هایی که جامعه‌ی مدرن از گذشته در خود حفظ کرده، نظام امتیازوری است. (۲) هر فرد در جامعه‌ی مدرن برای پذیرش، ادغام و بهره‌مندی از امتیازها باید توسط ارگان بالادستی دولت و قانون احراز هویت شده باشد و این مراجع او را به عنوان شهروند به رسمیت بشناسند؛ هم‌چنین افراد برای ارتقا و یافتن هویت اجتماعی رسمی باید امتیاز کسب کنند؛ مثلاً باید مدرک تحصیلی درخور داشته یا از مهارت و نبوغ خاصی برخوردار باشند تا بتوانند شغل پیدا کنند و امکانات رفاهی بگیرند. دولت به عنوان یک ارگان خصوصی توزیع‌کننده‌ی منابع عمومی است و به شهروندان یک شناسه‌ی عددی می‌دهد که معرف هویت شخصی‌شان است. منابع عمومی تنها به افرادی تعلق می‌گیرد که آن شناسه‌ی عددی را داشته باشند؛ مثلاً با ارائه‌ی آن شناسه و عدد به زیرسیستم آموزش می‌توانند از امکانات تحصیلی برخوردار شوند یا از زیرسیستم بهداشت خدمات درمانی ارزان‌تر یا مجانی بگیرند یا حتی شغل پیدا کنند، خانه بخرند و یک زندگی معمولی اجتماعی را تجربه کنند. هرکسی فاقد این کد حقوقی باشد، از جامعه‌ی رسمی که دولت پیش‌بینی کرده، بیرون گذاشته می‌شود؛ البته در جوامع توسعه‌یافته‌ی غربی دسترسی به آموزش یا درمان طی سازوکارهای حقوقی آسان‌تر شده، اما هم‌چنان یافتن یک شغل رسمی و امتیازهای حقوقی شهروندی منوط به همان کد شناسه‌ی دولتی است.

در ایران مسئله پیچیده‌تر است. نظام امتیازورِ حاکمیتی چون جمهوری اسلامی بسیار سخت‌تر از جوامع توسعه‌یافته‌ی غربی افراد را در دسترسی به منابع عمومی شریک می‌کند. شناسنامه‌گرفتن به عنوان اولین اوراق هویتی برای دسترسی به منابع عمومی فقط توسط پدر یا قیم قانونی که حتماً باید تابعیت ایرانی داشته باشد، امکان‌پذیر است. شخص بی‌شناسنامه در ایران از هیچ امکاناتی برخوردار نیست؛ گویی این‌جا زندگی نمی‌کند. آمارهای رسمی حاکمیت می‌گوید حدود نیم‌میلیون نفر در ایران شناسنامه ندارند. این افراد که بعضی از آن‌ها بیش‌تر از چهل یا پنجاه سال سن دارند، این‌جا به دنیا آمده‌اند و همه‌ی عمرشان را در این جغرافیا گذرانده‌اند، اما از نظر جمهوری اسلامی، ایرانی محسوب نمی‌شوند و جایی بیرون از جامعه‌ی رسمی به سر می‌برند. استان‌های مرزی مانند سیستان و بلوچستان و خوزستان بیش‌ترین افراد فاقد اوراق هویتی را در خود جا داده‌اند؛ همین‌طور مناطقی مانند دروازه غار در تهران محل سکونت بسیاری از افرادی است که هیچ مدرک شناسایی‌ای ندارند.

اما چیزی که مسئله‌ی اوراق هویتی این افراد را بیش از پیش مهم کرده، یارانه است. از آن‌جایی که بی‌شناسنامه‌ها از ابتدا جایی بیرون از نظام اقتصادی و امکانات رفاهی بودند، یارانه هم دریافت نمی‌کنند. دولت هم تاکنون هیچ سازوکاری برای دریافت یارانه‌ی آن‌ها ارائه نداده. خبرگزاری ایلنا در گزارشی میدانی از کرمان از زبان یک مهاجر سیستانی آورده: «از آزمایش دی.ان.ای گرفته تا گرفتن نامه از مرزبانی محل سکونت قبلی‌مان در استان سیستان و بلوچستان، همه را به مسئولان شهرستان و استان کرمان ارائه کردیم، ولی هربار سنگی جدید جلوی پایمان می‌اندازند و بهانه‌ای تازه می‌تراشند. بیست‌ونه سالَم است و چند سال است که ازدواج کرده‌ام و حاصل ازدواجم نیز دختری مثل خودم بی‌هویت است. سال‌ها پیش خانواده‌ام به دلیل بلایای طبیعی مانند سیل و بعد خشک‌سالی‌ مجبور به ترک محل سکونتمان شدند. به رفسنجان آمدیم که تاریخ این مهاجرت به قبل از انقلاب بازمی‌گردد؛ البته به افراد بی‌هویت چه کسی کار می‌دهد؟ حتی یک ریال هم یارانه به ما تعلق نگرفته. ما یارانه نمی‌خواهیم، به ما هویت بدهند؛ چراکه بدون هویت امنیت نداریم.»

افرادی شبیه این مهاجر سیستانی زیادند. روایت‌های آن‌ها را می‌توان با جست‌وجوی کلیدواژه‌ی بی‌شناسنامه‌ها در اینترنت خواند؛ کسانی که با وجود سال‌ها پی‌گیری و درخواست و آزمایش دی‌.ان‌.ای هم‌چنان سرگردان دستگاه بروکراسی بی‌سروته دولتند، اما موضوع یارانه امروز با مطرح‌شدن ارائه‌ی کالابرگ بیش از پیش برای این قشر بزرگ اجتماعی مهم شده. دولت و سازمان‌های مرتبط هیچ برنامه‌ای برای این گروه ارائه نداده‌اند. اگر همین فردا اعلام کنند که نان را فقط می‌شود با کالابرگ تهیه کرد، تکلیف این افراد چیست؟ می‌گویند» «یارانه نمی‌خواهیم، کارگری می‌کنیم و بالاخره نانی تهیه می‌کنیم.» اما همان‌طور که چند سال است نمی‌توانند بلیت اتوبوس و مترو بخرند، چون دیگر نمی‌شود با پول نقد بلیت وسایل نقلیه خریداری کرد و باید حتماً کارت بانکی داشت، به زودی از نان هم محروم خواهند شد.

بی‌شناسنامه‌ها از همان بدو تولد بیرون گذاشته می‌شوند، هویت‌ اجتماعی‌شان متزلزل و شکننده شکل می‌گیرد، همه‌ی عمر در تبعیض‌های مضاعف و گوناگون زندگی می‌کنند و نمی‌توانند در جامعه ادغام شوند. هیچ سازمان دولتی، هیچ نماینده‌ی مجلسی و هیچ مسئولی تاکنون مسئولیت وضعیت یارانه و رسیدگی به این اقشار را به عهده نگرفته. همه می‌گویند: «اول باید تکلیف شناسنامه‌شان مشخص شود.» شورای تأمین استان‌ها وظیفه دارد که به درخواست و تشکیل پرونده‌ی این افراد برای گرفتن شناسنامه رسیدگی کند، اما از آن‌جایی که آزمایش دی.ان.ای باید توسط خودشان گرفته شود که آزمایش گرانی است و تهیه مدارک پروسه‌ی سخت و پیچیده‌ای دارد، تقریباً بسیاری از این افراد نمی‌توانند شناسنامه بگیرند و هم‌چنان در آن وضعیت تبعیض زندگی می‌کنند و حالا نان شبشان را هم خواهند گرفت.

پانوشت‌ها:
۱- سلبرگر، دانیل، در باب هویت: از دیدگاه فلسفی، ۲۰۱۳، www.ncbi.nlm.nih.gov.
۲- نیکفر، محمدرضا، «مجموعه درس‌گفتارهای نظریه‌ی سیستم»، مؤسسه‌ی ایران‌آکادمیا، تیرماه ۱۳۹۹.