چهل روز از حوادث زندان لاکان رشت میگذرد و همچنان ابعاد این فاجعه روشن نیست. یکی از نزدیکان خانواده مهرگان زحمتکش که در این زندان کشته شد، در گفتوگوی اختصاصی با دویچهوله فارسی جزئیات بیشتری از واقعه را بیان میکند.
مهرگان زحمتکش قرار بود ۲۸ مهرماه امسال تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما با شلیک “سه گلوله جنگی” ماموران زندان لاکان رشت، شمع زندگیاش برای همیشه خاموش شد.
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، گزارشهایی مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت در شبکههای اجتماعی منتشر شد. برخی خانوادهها نگران از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یک منبع نزدیک به خانواده مهرگان زحمتکش در گفتوگو با دویچهوله فارسی از آخرین ساعات زندگی مهرگان و حوادثی که در زندان رخ داد میگوید.
سری پر شور از سودای آزادی
«مهرگان تقریبا هرروز با خانواده تماس میگرفت. در یکی از آخرین تماسهایش گفته بود میگن داره انقلاب میشه. من الان باید بیرون میبودم.»این منبع نزدیک به خانواده زحمتکش که نخواست نامش فاش شود، افزود: «به خانواده گفته بود دو بند از زندان را خالی کردهاند و معترضان بازداشتی را در آنجا نگه میدارند. تعریف کرده بود که دلم میسوزد. همه کسانی که در این بند هستند کم سن و سالاند. حتی بعضی به سن قانونی نرسیدهاند و ماموران زندان آنها را خیلی اذیت میکنند.»
این جوان سیساله با یک حکم کوتاهمدت در بند ۴ زندان لاکان رشت محبوس شده بود و قرار بود به زودی آزاد شود.
فرد نزدیک به خانواده اضافه میکند که از صبح روز ۱۷ مهرماه که هنوز خبری از درگیری و اتفاقات زندان نبود، “نیروهای یگان ویژه” به آنجا رفتهاند.
«خانواده با چند نفر دیگر از زندانیان و خانوادههایشان صحبت کردهاند و بر اساس گفتههای آنان ماموران زندان در حال آزار و اذیت معترضان بازداشتی بودهاند، به طوری که صدای داد و فریاد از راهروی اصلی زندان به گوش میرسیده و سایر زندانیان در حمایت از معترضان بازداشتی شروع به اعتراض و داد و فریاد میکنند. در همین زمان نیروهای یگان ویژه به زندانیان هجوم برده و در فضای بسته زندان گاز اشکآور پرتاب میکنند. گفته شده، تعدادی بر اثر خفگی جانشان را از دست دادهاند. این وضعیت زندانیان را مجبور به آتش زدن پتوهایشان میکند.»به گفته این منبع، با شدت گرفتن آتش، دود و ازدحام جمعیت، ماموران مجبور به باز کردن در بندها شده و خود به سمت محلی که ”زیر هشت” نامیده میشد فرار میکنند. مهرگان با تعدادی دیگر از زندانیان از بند بیرون آمده و از راهروی اصلی به فضای باز زندان رسیده و به سمت در ورودی زندان میدوند، اما در همین زمان ماموران زندان از بالای دیوار به آنان شلیک میکنند.منبع نزدیک به خانواده مهرگان زحمتکش میگوید: «تا جایی که من میدانم دستکم ۱۲ نفر آنجا کشته شدهاند. مهرگان سه تیر خورده بود؛ همه از پشت سر. یکی به ران چپ، یکی به طحال و کلیه و دیگری به مچ پایش اصابت کرده بود.»
فرد نزدیک به خانواده زحمتکش پرده از جنایتی هولناک برمیدارد: «تیراندازی حدود ساعت ۳ تا ۴ بعدازظهر ۱۷ مهرماه رخ داده، اما ساعت یک و نیم شب به بعد آنان را از زندان خارج میکنند؛ یعنی جنازههایشان را بیرون میبرند، در حالی که از شدت خونریزی جانشان را از دست داده بودند. در گواهی فوت تعدادی از آنان علت مرگ شوک ناشی از خونریزی عنوان شده است.»
یک راننده آمبولانس حاضر در صحنه به خانواده زندانیان گفته بود که آنان ”پنج ساعت” پشت درهای زندان لاکان رشت منتظر مانده بودند تا بتوانند وارد شوند، اما رئیس زندان گفته بود تا من اجازه ندهم هیچکس حق ورود به زندان را ندارد.
خانواده زحمتکش بعد از گذشت دو روز با تماسی تلفنی از بیمارستان برای شناسایی و تحویل پیکر فرزندشان با خبر میشوند. مراجعه خانواده به بیمارستانهای شهر در تمام این دو روز برای پیدا کردن مهرگان بینتیجه بوده، در صورتی که پیکر او در سردخانه “بیمارستان پورسینای رشت” بوده است.به گفته منبع نزدیک به خانواده زحمتکش: «خانواده در مراجعه برای انجام مراحل قانونی تحویل پیکر، لیستی شامل نام ۱۲ نفر دیگر که آنها هم همان شب با تیر جنگی در زندان کشته شده بودند را دیده. ردیف نهم مهرگان بود. البته در شناسنامه نام او حسن بود، اما از کودکی مهرگان صدایش میزدند.»
ماموران امنیتی درخواست خانواده برای دفن فرزندشان در مقبره خانوادگی در “گورستان تازهآباد رشت” را رد کرده و میگویند تنها جایی که اجازه دارید فرزندتان را دفن کنید “بهشت رضوان” است.
منبع آگاه نزدیک به خانواده زحمتکش اضافه میکند: «میخواستند او را در قطعه کروناییها دفن کنند که با اعتراض و پافشاری شدید خانواده، گفتند یک قطعه را انتخاب کنید. مهرگان در قطعه ۱۵ باغ رضوان رشت، جایی که دیگر کشتهشدگان اعتراضات آنجا دفن شدند به خاک سپرده شد.»
پدری بیمار در سوگ جوان از دست رفته
پدر مهرگان زحمتکش که سابقه حضور در “جنگ ایران و عراق” را هم دارد، به بیماری سرطان مبتلاست و حالا با داغ فرزند جوانش در شرایط به مراتب بدتری به سر میبرد.
فرد نزدیک به خانواده زحمتکش میگوید، بیماری پدر مهرگان تازه تا حدودی تحت کنترل درآمده بود که: «دوباره در بیمارستان بستری شد و تقریبا بیش از نیمی از کبدش از کار افتاده است و به تازگی از بیمارستان مرخص شده، اما اصلا حال و روز خوشی ندارد. مادرش از شدت داغ فرزند جوانش هذیان میگوید و حالت عادی ندارد. کمرشان شکسته و شرایط خوبی ندارند.»
تهدید به سکوت و تشویق به “شکایت از اغتشاشگران”
یکی از آشنایان خانواده زحمتکش که به برخی نهادهای امنیتی وابستگی دارد، اعضای خانواده را “دوستانه” نصیحت کرده که دست از اطلاعرسانی در مورد آنچه بر سر مهرگان آمده بردارند، وگرنه به جرم “ارتباط با رسانههای معاند” برای آنان پرونده گشوده میشود.
به گفته این فرد: «مسئولان سازمان زندانها به خانه برخی کشتهشدگان رفته و از آنان خواستهاند تا با هزینه سازمان از اغتشاشگران شکایت کنند تا خون فرزندشان پایمال نشود.»
منبع نزدیک به خانواده زحمتکش میگوید، مهرزاد بهروز، میلان درخشان، عارف آشوری، مهران رجبی، سعید انوشهنیا، مرتضی شعبانی، مصطفی یگانه و فرشاد نادریان هشت نفری هستند که به همراه مهرگان زحمتکش در “لیست ۱۲ نفره” کشتهشدگان حوادث زندان لاکان رشت قرار داشتهاند.
به گفته او: «اینکه حکومت ادعا میکند اینها قصد فرار داشتند ادعایی دروغ است. اکثر این بچهها با احکام بسیار کوتاهمدت و جزیی در زندان بودند. حتی حکم آزادی سعید انوشهنیا برای ۲۴ مهر در دست مادرش بود.»
این منبع آگاه ادامه میدهد: «با گذشت چهل روز هنوز اطلاعات دقیقتر و بیشتری در دست نیست و ما هر چه متوجه شدیم بر اساس حرفهایی بود که از زندانیها، راننده آمبولانس، پرستار، خانوادههای دیگر و مامورانی که شاید دلشان به حال بازماندگان سوخته بود، شنیدیم.»
خانوادههای قربانیان حوادث زندان لاکان رشت هنوز موفق نشدهاند شکایتی در این مورد به ثبت برسانند، اما قصد ثبت یک شکایت جمعی را دارند: «دادستانی هنوز نام یک نفر را هم در این حوادث اعلام نکرده و مسئولان به خیال خودشان فکر میکنند این ماجرا را خفه کردهاند. چند خانواده به همراه خانواده مهرگان قصد پیگیری و شکایت رسمی را دارند. البته در تلاش برای پیدا کردن وکیلی هستند که از پس چنین پروندهای بر بیاید.»