دانشجو آنلاین 96/3/10:«30 خرداد 93 بود که برای سالروز به خون کشیده شدن ندا بر مزارش رفتیم آنجا بود که یافتمت دختری از جنس ندا!
از روزی که به دنیا آمدیم مدام در حال سرکوب بودیم! جنگیدیم برای احقاق ابتدایی ترین حقوقمان، با تکه پارچه سیاهی بر روی تنمان، و بعد سرمان و حال چشممان! ما را از زندان بزرگی که برایمان ساخته اند می رباییدند و به زندان کوچکتری انتقال میدادند تا که نبینیم و ندانیم و محکوم به انکار موجودیتمان باشیم! اخر میدانی چیست آن سست عنصران تاب تحمل زیبایی زنان را ندارند که برایمان ببرند و بدوزند و گاه که فریادمان به هوا برخاست دهانمان را بدوزند با آیه و خشم و تزویرشان…
تو که خوب میدانی سرزمینی آگاه و آباد را زنانی دانا میسازند پس ما نباید بدانیم و بفهمیم ما محکوم به این سکوتیم محکوم به آزار تا که زینب نبیند تا که گلرخ پژمرده شود و آتنا نگوید ولی آیا میشود ؟!چه بسیارند این گل ها گل هایی که زیبایی شان محکوم به حبس است تا که دزدان و قاتلان و جنایتکاران جولان دهند و غرش شیر زنی چون اتنا بر سرشان خراب نشود تا فریاد من و ما و زنان سرزمینم شود.
زنانی که هم باید ها و نباید هارا به دوش کشیدند اما چون کوهی استوار در این برهه از تاریخ ننگین میهن شان ایستاده اند.
میدانم که سکوت در مرام تو نیست و در جنگ نابرابر با جانیان جانت را در دست گرفته ای پس بجنگ خواهرم که به زودی ما پیروزیم و دشمن از روسیاه ترین روسیاهان تاریخ است!
خواهر بفدای اعتصابت و دل سیرت تاریخ در مقابل بلندای روحت سرخم میکند در سپیده دم آزادی، در آن هنگام که دیگر آزادی هایمان یواشکی نیست شادمانه و رهاتر از همیشه به آغوشت خواهم کشید.
شیما بابایی».
برچسبهاپیام شیما بابایی به آتنا دائمی: