خانه / مقالات / «منشأ پیدایش تقلید و روحانیتِ شیعهٔ صفوی و ولایت مطلقه فقیه»: امیرحسین خنجی

«منشأ پیدایش تقلید و روحانیتِ شیعهٔ صفوی و ولایت مطلقه فقیه»: امیرحسین خنجی


*همانگونه که هیچکدام از قزلباشانِ صفوی، ایرانی نبودند و سابقهٔ اسکان در ایران نداشتند، فقیهانِ تشیّعِ صفوی هم هیچکدام ایرانی نبودند و سابقهٔ اسکان در ایران را نداشتند.

در پایانِ سلطنتِ شاه اسماعیل، شماری از مُلایانِ منطقهٔ جبل‌عامل لبنان وارد ایران شدند و ‏دستگاهِ دینیِ قزلباشان را در اختیارِ خودشان گرفتند تا تشیّعِ نوینِ صفوی را تئوریزه کنند.
مناطقِ کوهستانیِ جنوبِ لبنان و نیز شمالِ سوریه از دیرباز مرکزِ تجمّعِ «غُلّاتِ شیعه» موسوم به رافضی بود که همواره در اقلیت بودند و زیرِ سلطهٔ حکامِ سُنّی میزیستند.
شام از نظرِ تاریخی مرکزِ فعالیتِ پیروانِ مذهبِ تندروِیِ حَنبَلی بود.
شیعیانِ شام چون نمیتوانستند از آزادیِ کاملِ مذهبی برخوردار باشند به‌حالتِ واکنشیِ تند در برابرِ حَنبَلیانِ رانده شدند.
در نتیجه در دورانِ ممالیک، در مناطقِ کوهستانی و عمدتاً مسیحی‌نشینِ لبنان که پناهگاهِ گریختگانِ شیعه بود، یک “تشیّعِ شدیداً سُنّی‌ستیز” شکل گرفت که “انتسابش به تَشَیّعِ اثناعشری” بود ولی “ماهیّتش رافضی” بود و در دگرستیزی از حَنبَلیان نیز گویِ سبقت ربوده بود

با اشغالِ شام توسطِ ترکانِ عثمانی سیاستِ شیعه‌ستیزی دنبال شد و هر شیعه‌ ای در هرجا که بود” بالقوه هوادارِ شاه اسماعیل” بشمار آمد. بسیاری از رهبرانِ شیعیانِ شام مجبور به ترکِ وطن شدند و چون شنیده‌ بودند که در ایران یک دولتِ شیعه بر سرِ کار است به ایران روی آوردند تا همهٔ کینه‌هایِ تاریخی که از سُنّیان در دل داشتند را با خودِشان به ایران آورده، تئوریزه و تدوین کنند.* ‏
در ایران پیش از صفویان، هیچ فقیهِ شیعهٔ اثناعشریِ ایرانی وجود نداشته است. کافیست که نگاهی به نامهایِ فقیهان و مُفَسرانِ شیعهٔ دوازده امامی از آغاز تا تشکیلِ سلطنتِ قزلباشان بیافکنیم تا بدانیم که در میانِ آنها حتی یک ایرانی وجود ندارد بلکه همه عرب و عمدتاً از قبایلِ کوفه یا از بومیانِ عراقند.
محمدبن یعقوب کُلِینی از یَمَنی‌تبارانِ عراق،متولد و بزرگ‌ شدهٔ عراق و مقیمِ بغداد بود
شیخ صدوق از عربهایِ یَمَنی‌تبارِ قم بود
شیخ مفید از بومیانِ جنوبِ عراق بود
شیخ طوسی و شیخ طبرسی نیز عرب‌تبار بودند که خاندانِشان از عراق به ایران آمده بود.
‏در ایران ماقبلِ صفوی، از شیعهٔ اثناعشری خبری نیست، مگر در قم و کاشان.عرب‌تبارهایِ پارسی‌ زبان شدهٔ قم و کاشان، شیعهٔ دوازده امامی بودند و مذهبی نزدیک به مذهبِ قزلباشان داشتند.*

با رویِ کار آمدنِ شاه طهماسب، قبایلِ مختلفِ قزلباش بر سرِ تقسیمِ خَیراتِ کشورِ ما در میانِ خودِشان به رقابت افتاده بودند. چون عرب‌هایِ عراقی، لبنانی و اِحسایی واردِ ایران شدند و رهبریِ دینی را به‌دست گرفتند
*هرکدام از سرانِ قزلباش، یکی از آنها را در دامنِ حمایت گرفت. در نتیجه میانِ عربهای تازه ‌وارد رقابتِ گسترده‌ای آغاز شد. سرشناسترینِ آنها شیخ علی‌ابن عبدالعالی کَرَکی اهلِ کَرَک در جنوبِ لبنان، امیر نعمت اللّه اهلِ حِلّه و شیخ ابراهیم اهلِ قَطیف بودند. در نهایت، دستگاهِ دینی و قضایی و سازمانِ اوقافِ ایران بد‌ستِ شیخ کَرَکی و یارانِ لبنانی‌اش افتاد. کَرَکی که ادعایِ نیابتِ امامِ غایب را داشت قزلباشان را با اصطلاحِ “نایبِ امام” آشنا کرد و تعریفی که از “نایبِ امامِ غایب” داد چنان بود که بر خودِ او مصداق می‌یافت.

*شیخ کَرَکی دستگاهِ دینی و قضایی و اوقافِ کشورِ ایران را در انحصارِ عربهایِ تازه‌ واردِ لبنانی قرار داد.

اینگونه، ایران بدستِ مردمی افتاد که هیچ سهمی در تمدنِ خاورمیانه نداشتند و همواره در حاشیه‌هایِ تمدن زیسته بودند یعنی ترکانِ آمده از بیابانهایِ آناتولی(ترکیه) و عَرَبانِ آمده از روستاهایِ جنوبِ لبنان.
*شیخ کَرَکی و لبنانیان به سرانِ قزلباش و شاه طهماسبِ نوجوان فهماندند که” سلطنتِ حقیقی از آنِ امامِ غایب است و پادشاه باید سلطنتش را از معصوم دریافت دارد تا مشروعیت داشته باشد.

*در نتیجه برایِ نخستین‌بار در تاریخِ ایران،” مقامِ مرجعیتِ شرعی” به گونه‌ ای که اکنون میشناسیم توسطِ شیخ کَرَکی ابداع شد ‏و این عقیده تدوین گردید که بدونِ اذنِ مرجع که نمایندهٔ معصوم است هیچ سلطنتی مشروعیت ندارد.’

کسانیکه میگویند «ولایتِ فقیه» یک صیغهٔ نوظهور است که در سدهٔ اخیر ابداع شده، از این جریانها آگاهی ندارند.ولایتِ فقیه را نخستین‌بار در تاریخِ ایران شیخ کَرَکی ابداع کرد و ‏خودش ولیِ فقیه در سلطنتِ شاه طهماسب شد و منبع مشروعیتِ سلطنتِ او شد.*

*اینگونه بود که مُلّاهایِ آمده از جنوب لبنان، شریکِ سلطنتِ قزلباشان شدند و‌ برایِ نخستین‌ بار در تاریخِ ایران، یک حاکمیتِ دوگانه ایجاد گردید که تاکنون ماندگار شده‌ است.
*تا پیش از دورانِ صفوی، مسلمانانِ ایران آموخته بودند که ‏عقاید و باورها را بشنوند و بسنجند و بهترینش را برگزینند.
اما از وقتیکه فقیهانِ لبنانی وارد ایران شدند و دستگاهِ دینیِ قزلباشان را قبضه کردند، یک عنصرِ نوینی واردِ دستگاهِ فکریِ ایرانیان شد بنامِ تقلید.

تقلید در فرهنگِ ایرانی وجود نداشت زیرا با فرهنگِ اصیلِ آزاداندیش و خردگرایِ ایرانیان درتعارض بود.
مرجعِ تقلید که از لبنان آمده بود به مردمِ ایران حکم کرد که دینِ‌تان و باورهایِتان را باید از من بشنوید و از من بیاموزید و از من بگیرید؛ خودِتان حقِ فکر کردن و برگزیدنِ عقیده و باورِتان را ندارید، زیرا شما نمیدانید و من میدانم، زیرا نمایندهٔ خدا و نمایندهٔ امامِ معصوم و ارائه‌ دهندهٔ احکامِ دین خدا منم.

اینگونه بود که مقدمهٔ تعطیلِ فکر، که نتیجهٔ ممنوع بودنِ تفکر برایِ انتخاب بود در ایران آغاز گردید.
امتناعِ تفکر، نتیجهٔ حتمیِ پیدایشِ تقلید بود.
آمده‌گان از لبنان به مردمِ ایران حکم میکردند که ما فقها می‌اندیشیم و میگوئیم و شما ایرانیها بشنوید و اطاعت کنید و بی‌پرس و جو بکار بندید.

شیخ کَرَکی صدها نفر را با عنوانِ فقیه از لبنان به ایران آورد، واردِ دستگاهِ دینی کرد و کلِ دستگاهِ دینیِ ایران بدستِ لبنانیها سپرده شد. از آن‌ پس تا پایانِ دورانِ صفوی، هرچه فقیهِ شیعه در ایرانِ صفوی میشناسیم فرزندان و نواده‌گان همین لبنانیان بودند.

‏بر هر فقیهِ نامدارِ دوازده امامی دورانِ صفوی و منسوب به شهرهایِ ایران با لقبهائی همچون استرآبادی، قزوینی، خمینی؛ سیستانی، اردبیلی، تبریزی و… دست بگذاریم وقتی ریشه‌اش را میکاویم می‌بینیم که به یکی از این لبنانیها یا یک عراقی خواهد رسید.

منبع: قزلباشان در ایران
نویسنده: امیرحسین خنجی

*اینها واقعیتهایی است که هموطنان باید بدانند و تاریخ را دوباره و چند باره باید مطالعه کرد و فهمید’