مصر بیش از نیمقرنی جلوتر از ما ایرانیها دستخوش “تجدد” شد، دستگاه چاپ هم خیلی زودتر از ما در آنجا مستقر شد. این جلوتر بودن مصر، در عصر مشروطیت ما هم ادراک شده بود؛ آنگاه که عبدالرحیم مراغهای در رمانِ “سیاحتنامه ابراهیمبیک”، مصر پیشرفته را توی سر ایران بدبخت و وامانده میکوبد. این رمان در عصر مشروطیت بسیار خوانده شد و تاثیرگذار گشت.
از آن طرف، مصر چشموچراغ “ثقافتعربی” است، جایی است که متون عربی در آنجا (و البته در بیروت) چاپ شده و به تمام جهان عرب میرسد. این قصه ریشه یکقرنی دارد. وانگهی مصر محل “الازهر” است که مهمترین دانشگاه اعراب است که هرچند رشتههای علمی هم دارد ولی وزن سنگین آن به چیزی است که مربوط به “ثقافتعربی” است؛ یعنی علوم اسلامی و تاریخ و ادبیات عرب.
با این پیشینه، این خبر که در کتابهای درسیشان به توحشی که اسلامیان به دیگر ملتها روا داشتند افتخار کرده و آن را با عکسهای سربریدنها و شکمدریدنها برای بچه مدرسهایها همراه میگردند، و تازه به صرافت افتادهاند که این فضاحتها را از کتابهای درسی جمع کنند، برای من مایه حیرت بود.
یاد خاطرات دکتر قاسمغنی میافتم که طیِ ماموریت دیپلماتیک در مصر، مینویسد هیچ آدم درخوری را بجز از طهحسین در آن دیار نیافت!
طهحسین نویسنده و محقق مصری بود که وزیر فرهنگ جمالعبدالناصر شد پس از کودتا بر علیه نظام سلطنتی آنجا. خود من هم عبدالرحمنبدوی را از پدرم میشناختم که در کتابخانهاش کتابهای چندی از او داشت. این اواخر برای تحقیقی درباره رابعهعدویه ترجمهای از کتاب عبدالرحمن بدوی با عنوان “رابعهعدویه” را یافتم و خریده در مطالعه گرفتم و از سطحی و بیمایه بودن آن کتاب حیرت کردم.
اینجاست که آدم متوجه میشود که چرا “ایران” مغز اندیشنده یکونیم هزاره تمدن مسلمانها بود؛ اگر ایران را در یک کفهترازو و الباقی جهان اسلام از شمال آفریقا و اندولوسیه در غرب و هند در شرق و حجاز و شام را رویهم در کفه دیگر بگذاریم، کفه “ایران” بسیار سنگینتر میشود. این را من مدعی هستم که هیچگونه ملیگرایی افراطی به من نمیچسبد.
آن شعور که ما ایرانیها داشتیم و از قرار معلوم مصریها که گل سرسبد اعراب هستند نداشتند تا آن فضاحتها را در کتابهای درسی به خورد بچههایشان میدادند، در طول تاریخ یکونیمهزارهای گذشته نیز پژواک داشته است.
حق آن است که گفته شود بنیادگرایی پر توحشی که دامن ما را گرفت، وصله ناجوری به چیستی و کیستی ماست، ولی برای اعراب چنین نیست.
خمیر اعراب، حالا حالاها خیلی آب میبرد، نگاه به برجالخلیفه و زرقوبرقشان نباید کرد. اینها را با پول میشود خرید، اما تمدن خریدنی نیست، جَنَم میخواهد و تجربهتاریخی. هر دو را ما ایرانیها داریم، اما اگر بگویم هیچکدام را اعراب ندارند، حمل بر عربستیزیم میکنید!
اما نه عربستیزم، نه یهودستیز و نه آمریکاستیز. بلکه تنها ناظری هستم که ذوق تماشای چشماندازهای تمدنی را دارم.
روز گذشته دکتر شوقی وزیرآموزش وپرورش مصر از حذف تصاویر خشونتآمیز تاریخی از کتابهای درسی مصر خبر داد.
تصویر بالا از متن کتاب اول راهنمایی مصر است؛نامهایی چون خالدبنولید، عقبهبننافع، صلاحالدین از سرداران عرب از کسانیاند که تصاویر خشونتآمیز فتوحات آنها قرار است از کتابهای درسی کودکان مصر حذف شود که در ذهن نسل جدید تصویری همپای داعش را تداعی میکنند…
پیشتر روشنفکران سکولار مصری چون فرج فوده و سیدالقمنی، پیشگیری از خشونت را بدون اصلاح و تجدیدنظر در مواد دروس تاریخی ناممکن خوانده و خواستار تغییر متون درسی کشورهایی چون عربستان و مصر شده بودند. قمنی با اشاره به سطرهایی از متون سطح متوسطه نشان داد که کسانی که به کودکان میآموزند که همهی فرقهها جز ما گمراهند آنها را مستعد خشونت و افراطیگرایی خواهند کرد. وی افزوده بود که بودجه الازهر «که سالانه بیش از سی میلیارد جنیه مصری است» امکان آن را فراهم کرده تا فارغالتحصیلان آن بیهیچ هراسی از منع و تعقیب، فتاوای قتل و ترور صادر کنند در حالیکه حقوق پایین معلمان مصری باعث شده آنها اغلب به شغل دوم روی آورند.
تصمیم تازه وزارت آموزش و پرورش مصر با مخالفت جدی اخوانیها مواجه شده است.
.
علی صاحبالحواشی
مصر بیش از نیمقرنی جلوتر از ما ایرانیها دستخوش “تجدد” شد، دستگاه چاپ هم خیلی زودتر از ما در آنجا مستقر شد. این جلوتر بودن مصر، در عصر مشروطیت ما هم ادراک شده بود؛ آنگاه که عبدالرحیم مراغهای در رمانِ “سیاحتنامه ابراهیمبیک”، مصر پیشرفته را توی سر ایران بدبخت و وامانده میکوبد. این رمان در عصر مشروطیت بسیار خوانده شد و تاثیرگذار گشت.
از آن طرف، مصر چشموچراغ “ثقافتعربی” است، جایی است که متون عربی در آنجا (و البته در بیروت) چاپ شده و به تمام جهان عرب میرسد. این قصه ریشه یکقرنی دارد. وانگهی مصر محل “الازهر” است که مهمترین دانشگاه اعراب است که هرچند رشتههای علمی هم دارد ولی وزن سنگین آن به چیزی است که مربوط به “ثقافتعربی” است؛ یعنی علوم اسلامی و تاریخ و ادبیات عرب.
با این پیشینه، این خبر که در کتابهای درسیشان به توحشی که اسلامیان به دیگر ملتها روا داشتند افتخار کرده و آن را با عکسهای سربریدنها و شکمدریدنها برای بچه مدرسهایها همراه میگردند، و تازه به صرافت افتادهاند که این فضاحتها را از کتابهای درسی جمع کنند، برای من مایه حیرت بود.
یاد خاطرات دکتر قاسمغنی میافتم که طیِ ماموریت دیپلماتیک در مصر، مینویسد هیچ آدم درخوری را بجز از طهحسین در آن دیار نیافت!
طهحسین نویسنده و محقق مصری بود که وزیر فرهنگ جمالعبدالناصر شد پس از کودتا بر علیه نظام سلطنتی آنجا. خود من هم عبدالرحمنبدوی را از پدرم میشناختم که در کتابخانهاش کتابهای چندی از او داشت. این اواخر برای تحقیقی درباره رابعهعدویه ترجمهای از کتاب عبدالرحمن بدوی با عنوان “رابعهعدویه” را یافتم و خریده در مطالعه گرفتم و از سطحی و بیمایه بودن آن کتاب حیرت کردم.
اینجاست که آدم متوجه میشود که چرا “ایران” مغز اندیشنده یکونیم هزاره تمدن مسلمانها بود؛ اگر ایران را در یک کفهترازو و الباقی جهان اسلام از شمال آفریقا و اندولوسیه در غرب و هند در شرق و حجاز و شام را رویهم در کفه دیگر بگذاریم، کفه “ایران” بسیار سنگینتر میشود. این را من مدعی هستم که هیچگونه ملیگرایی افراطی به من نمیچسبد.
آن شعور که ما ایرانیها داشتیم و از قرار معلوم مصریها که گل سرسبد اعراب هستند نداشتند تا آن فضاحتها را در کتابهای درسی به خورد بچههایشان میدادند، در طول تاریخ یکونیمهزارهای گذشته نیز پژواک داشته است.
حق آن است که گفته شود بنیادگرایی پر توحشی که دامن ما را گرفت، وصله ناجوری به چیستی و کیستی ماست، ولی برای اعراب چنین نیست.
خمیر اعراب، حالا حالاها خیلی آب میبرد، نگاه به برجالخلیفه و زرقوبرقشان نباید کرد. اینها را با پول میشود خرید، اما تمدن خریدنی نیست، جَنَم میخواهد و تجربهتاریخی. هر دو را ما ایرانیها داریم، اما اگر بگویم هیچکدام را اعراب ندارند، حمل بر عربستیزیم میکنید!
اما نه عربستیزم، نه یهودستیز و نه آمریکاستیز. بلکه تنها ناظری هستم که ذوق تماشای چشماندازهای تمدنی را دارم.
روز گذشته دکتر شوقی وزیرآموزش وپرورش مصر از حذف تصاویر خشونتآمیز تاریخی از کتابهای درسی مصر خبر داد.
تصویر بالا از متن کتاب اول راهنمایی مصر است؛نامهایی چون خالدبنولید، عقبهبننافع، صلاحالدین از سرداران عرب از کسانیاند که تصاویر خشونتآمیز فتوحات آنها قرار است از کتابهای درسی کودکان مصر حذف شود که در ذهن نسل جدید تصویری همپای داعش را تداعی میکنند…
پیشتر روشنفکران سکولار مصری چون فرج فوده و سیدالقمنی، پیشگیری از خشونت را بدون اصلاح و تجدیدنظر در مواد دروس تاریخی ناممکن خوانده و خواستار تغییر متون درسی کشورهایی چون عربستان و مصر شده بودند. قمنی با اشاره به سطرهایی از متون سطح متوسطه نشان داد که کسانی که به کودکان میآموزند که همهی فرقهها جز ما گمراهند آنها را مستعد خشونت و افراطیگرایی خواهند کرد. وی افزوده بود که بودجه الازهر «که سالانه بیش از سی میلیارد جنیه مصری است» امکان آن را فراهم کرده تا فارغالتحصیلان آن بیهیچ هراسی از منع و تعقیب، فتاوای قتل و ترور صادر کنند در حالیکه حقوق پایین معلمان مصری باعث شده آنها اغلب به شغل دوم روی آورند.
تصمیم تازه وزارت آموزش و پرورش مصر با مخالفت جدی اخوانیها مواجه شده است.