با دیدی آگاهانه با دانش‌آموزان برخورد کنیم…

.

ارزشمندترین ثروت جامعه، ترمیم و بازسازی روحیه‌های آزرده و شکست‌خورده و مچاله شده کودکان و نوجوانان است…

روزی معلم کلاس پنجم به دانش‌آموزانش گفت:

“من همه شما را دوست دارم…”

ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش‌آموزان که تیدی نام او بود، نداشت.

لباس‌های این دانش‌آموز (تیدی) همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه‌گیر بود. این قضاوت و احساس او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بوجود آمده بود.
زیرا که تیدی با بقیه بچه‌ها بازی نمی‌کرد و لباس‌هایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی‌کرد.

تیدی به‌قدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی‌اش و گذاشتن علامت، ضربدر در برگه‌اش با خودکار قرمز هم اکراه داشت…!! اما از  یادداشت کردن عبارت “نیاز به تلاش بیشتر دارد” احساس لذت می‌کرد…!! و این احساس ناراحتی خود را با بقیه هم عنوان می‌کرد!!!

روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند. معلم کلاس اول درباره او نوشته بود: “تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و به‌طور منظمی انجام می‌دهد.”

معلم کلاس دوم نوشته بود: “تیدی دانش‌آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی‌های خودش است ولی به‌علت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است.”

اما معلم کلاس سوم نوشته بود: “مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را می‌کند. که خودش را با شرایط وفق دهد، ولی پدرش توجهی به او ندارد و اگر از طریق مدرسه در این راستا کاری انجام ندهیم به‌زودی شرایط زندگی در منزل، برای تیدی، منزجر کننده شده و تاثیر منفی می‌گذارد.”

در حالی که معلم کلاس چهارم نوشته بود: “تیدی دانش‌آموزی گوشه‌گیر است که علاقه‌ای به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستانی ندارد و موقع تدریس می‌خوابد.”

اینجا بود که خانم تامسون، معلم تیدی، به مشکل دانش‌آموز خود پی برد و از رفتار خودش شرمنده شد…

این احساس شرمندگی موقعی بیشتر شد که دانش‌آموزان برای جشن تولد معلم‌شان هر کدام هدیه‌ای با ارزش در بسته‌بندی بسیار زیبا تقدیم معلم‌شان کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود…

خانم تامسون هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده‌ی تمسخرآمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه‌ی او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده در آن به چشم می‌خورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود اما برای اینکه خانم معلم شرایط تیدی را می‌دانست ارزشمندترین برخورد و رفتار را کرد…!!

و آن هنگامی بود که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را هم به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده دانش‌آموزان با این رفتار معلم‌شان قطع شد…

در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: “خانم معلم امروز شما بوی مادرم را می‌دهی…”

در این هنگام اشک‌های خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی گردنبند مادرش و شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده می‌کرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام می‌کرد…

از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه‌ای به تیدی می‌کرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد…

پس از آن یک روز خانم تامسون دست نوشته‌ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود “شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته‌ام…”

خانم معلم در جواب او نوشت که این تو بودی که خوب بودن را به من آموختی…!!

بعد از چند سال خانم تامسون پس از دریافت دعوت نامه‌ای از دانشکده‌ی پزشکی متعجب و بهت‌زده شد چون که از او برای حضور در جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان رشته‌ی پزشکی دعوت کرده بودند، و پایان آن نامه با عنوان “پسرت تیدی” امضاء شده بود، شگفت‌زده شد…!!

او در آن جشن در حالی  شرکت کرد که آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام می‌رسید…

آیا می‌دانید تیدی که بود؟!

تیدی استوارد مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان سرطان است.

انشاءالله در آغاز سال تحصیلی با دیدی آگاهانه با دانش‌آموزان خودمان برخورد کنیم…

ارزشمندترین ثروت جامعه، ترمیم و بازسازی روحیه‌های آزرده و شکست‌خورده و مچاله شده کودکان و نوجوانان است…

.