آرزوی یک  نویسنده :تورج عاطف

از کتاب زمزمه های اتاق تنهایی من نوشته تورج عاطف
سیزدهم بهمن  دگری رسید و‌مصادف شد با تولد یک صد و نوزده سالگی مردی که در کنار صادق هدایت و صادق چوبک بعنوان پدران داستان نویسی نوین ایران شناخته می شود . از مجتبی بزرگ آقا علوی و یا نام مشهورش ” بزرگ علوی ” سخن می گویم . مردی که  بنیان گذار ژانر ادبیات داستانی زندان است و  می توان به عنوان نمونه هایی به  آثاری چون ” پنجاه و سه تن ” و ” ورق پاره های زندان ”  اشاره کرد .
از  عاشقانه مشهورش ” چشمهایش ” باید  گفت .  قصه مردی  که در سرگردانی باور عشق و یا  خیانت  بود  و سرانجام  چنین آرزو ئی
می کند
“ای چشم ها. اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم”
قصه عشق بی گمان قلم را به شوقش رقصان می کند و این حکایتی است که هر نویسنده ای آن را تکرار می کند.
بزرگ علوئ از خاندان سیاست بود. پدر و پدر بزرگش از مشروطه خواهان بودند و نمایندگان اولین دوره عدالتخانه ایران یا به بیانی مجلس شورای ملی شدنداما خودش رو به سمت سیاستی رفت که  عدالتخانه  ایران زمین را به توپ بستند !بازیهای  عجیبی زیستن در اقلیم ظلم دارند!  به تمنای چشمه  رهائی به سوی سراب  رفتن !  علوی این اقلیم را در آغاز کتاب چشمهایش چنین وصف می کند
“شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد، همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه ها از معلمینشان، معلمین از فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد،پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام مامورین  را دنبال خودشان می دانستند… سکوت مرگ آسایی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. ..روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغ های شاخدار پخش می کردند. …”
چه قصه تاریخی تکراری را بزرگ علوی نگاشت !
درگیری های بین سیاست و ادبیات سرانجام او را به اعترافی که در مقاله ای تحت عنوان ” می خواستم نویسنده شوم ” واداشت
”  کاش قادر بود م در همان فضای ادبی جولان بدهم و زندگی خود را وقف نوشتن کنم”
برای مردی که در زمزه 53 تن زندانی مشهور  روزگار پهلوی اول از سمتی و از سوی دیگر در گروه  بزرگان ادبیات چون صادق هدایت و مجتبی مینوئی و مسعود فرزاد  بود این اعتراف نشانگر اهمیت کار فرهنگی  برای رسیدن به هر نوع  آزادی است .  بی گمان  عشق و آزادی همه حکایت های  رویائی یک نویسنده همواره بوده است همان گونه که برای خالق چشمهایش بود