زندانی سیاسی عزیز قاسمزاده در دلنوشتهای، ثبات قدم و ظلمستیزی هاشم خواستار را ستوده است. وی با اشاره به مقاومت معلم زندانی هاشم خواستار در برابر دژخیمان اطلاعاتی، فراموشی را گناهی بزرگتر از خاموشی دانسته است. عزیز قاسمزاده که خود نیز در زندان است با اشاره به سختیهایی که بر هاشم خواستار اعمال میشود خواهان بزرگداشت وی شده و مینویسد:
«پیرمرد چشم و چراغ ماست، ستم بر او را روا ندانیم برای آزادیاش از زندان مطالبهگری را ارج نهیم. از او باید گفت و نوشت و آزادی “خواستار” را خواستار شد».
فراموشی گناهی بزرگتر از خاموشی است
(برای هاشم خواستار مردی از تبار مردانگی و دیار شرافت)
در روزگاری که فضای مجازی را پهلوانان بسیاری است، سخن گفتن از جوانمردی در دنیای عینیت، گاه غریب و مهجور مینماید.
افرادی که در تمام عمر خود طاقت یک بازجویی جزیی و رخصت لختی ریاضت برای فراغت از کامجویی و فرصت جهدی اندک جهت جستن از ناز پرورد تنعم گشتن را هیچگاه نیافتهاند، به نوشتن نسخههای شفابخش و رهاییبخش مشغولند. جایی که ابوسعید ابوالخیر میگوید:
«ما را برای شنودن آوردهاند و نه گفتن»، این جماعت را انبان از گفتار پر نمیشود.
اما «هاشم خواستار» درد را زندگی میکند و در جان پر رنج خود هموار میکند و در دههی هفتم زندگی خود انواع محرومیتها را عاشقانه به سپهر جان خود مینشاند و مینوشاند.
استاد مصطفی ملکیان در تفسیری از ۴شرط خوشی آلبر کامو «زندگی در هوای آزاد، عشق به موجودی دیگر، رهایی از جاه طلبی و آفرینش» آنگاه که به عشق میرسد، آن را داد و دهش بیحساب مینامد یعنی:
«بخشیدن همه چیز و فدا کردن همه چیز بدون کمترین میل به دریافت عوض.»
هاشم خواستار در مسیر مبارزه همیشه چنین بوده است. او از دهه ۶۰ تا کنون چند دوره زندان را تجربه کرده است و اکنون نیز که دههی هفتم زندگی خود را از سر میگذراند، بیش از ۵سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان است و در حالی که از بیماری و کهولت سن رنج میبرد، محرومیتهای دیگری چون ممنوع الملاقات بودن و ممنوع التماس بودن را هم بارها و بارها تجربه کرده اما استوار و ثابت قدم در مسیری که حق میپندارد، لحظهای پا پس نکشیده است.
در مواجهه با انسانی چون هاشم خواستار یک نکته دستآموز و معلمانه بیش از هر چیز باید محل توجه باشد؛ چه که او برای اندیشهای که حق میپندارد هر نوع ریاضتی را با رضایت تمام استقبال میکند.
اینچنین با شور و حرارت در ۷۱سالگی به سر بردن و آرمانخواهی تمام را در جان پردرد خویش آفریدن و رنج و ملال را به پشیزی نخریدن و از هزاران دام و دانهی این جهان پر از حرص جستن و بستهی هر دام نویی هر لحظه نشدن و بر تقریر حقیقت ولو به قیمت تشدید مرارت پیوسته گام نهادن و از هجوم هراس افکنان، آنی و لحظهای نهراسیدن حکایت از ارادهی مستحکمی است که عنایات حق را میتوان در این مسیر به عینه دید که موجب شده اندوهی هرگز به دل مردانی چون خواستار رخنه ننماید:
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
چون عنایاتت بود با ما مقیم
کی بود بیمی از آن دزد لئیم
هاشم خواستار از حس دنیوی و نردبان این جهانی رسته و پای در نردبان آسمانی افکنده است، معموری تن را رها کرده و تخریب بدن و ویرانی جسم را برای آبادانی جان انتخاب کرده است:
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس زمعموری تن
صحت آن حس به تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وزهمان گنجش کند معمورتر
پیرمرد چشم و چراغ ماست، ستم بر او را روا ندانیم برای آزادیاش از زندان مطالبهگری را ارج نهیم. از او باید گفت و نوشت و آزادی «خواستار» را خواستار شد. فراموشی گناهی بزرگتر از خاموشی است، بسیاری از ما سالهاست که از یاد بردهایم هاشم خواستار از السابقون جنبش معلمان و از بنیانگذاران کانونهای صنفی معلمان در اواخر دهه ۷۰ بوده است. او اکنون بیمار است و زندانی و هم کهولت سن دارد. آزادی خواستار که حق قانونی او و خانواده رنج کشیدهی اوست، همتی معلمانه و غیرتی جوانمردانه میطلبد.
عزیز قاسم زاده لیاسی
زندان لاکان، بند میثاق
یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲