برگرفته از کتاب نفیس و تاریخی: « چرند و پرند »
نویسنده: « علی اکبرخان دهخدا »
این را هیچکس نمیتواند انکار کند که ما ملّتِ ایران در میان بیست کرور جمعیت :
پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر،
امیر، سپهسالار، سردار، امیر نویان، امیر تومان،
سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیر کبیر، شارژدافر، گنسبه، یوزباشی، ده باشی و
پنجه باشی داریم.
و گذشته از اینها باز ما ملّتِ ایران در میان بیست کرور جمعیت(خدا برکت بدهد)
شش کرور و چهارصد و پنجاه و دو هزار و ششصد و چهل و دو نفر آیهالله،
حجتالاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخالاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند، قطب، مرشد، خلیفه، پیر، دلیل و پیشنماز داریم…
علاوه بر اینها، باز ما در میان بیستکرور جمعیت
چهارکرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان،
ایلخانی، ایلبیکی، وابهباشی داریم..
زیاده بر اینها، اگر خدا بگذارد این آخریها هم قریبِ دو سه هزار نفر وکیلِ مجلس، وکیلِ انجمن، وکیلِ بلدیّه، منشی و دفتردار و غیره داریم.
همهٔ این طبقاتی که عرض شد دو قسم بیشتر نیستند..
یک دسته، رؤسایِ ملّت و یک دسته اولیایِ دولت…
ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند..
میگویند شما کار کنید زحمت بکشید آفتاب و سرما بخورید لخت و عور بگردید گرسنه و تشنه زندگی کنید بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم.
اگر کارهای ما را باید همهاش را تقدیر درست کند..
امورات ما را باید باطنِ شریعت اصلاح کند..
اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد..
پس شما میلیونها رئیس، آقا، بزرگتر، از جانِ ما بیچارهها چه میخواهید؟
پس شما کرورها سردار و سپهسالار و خان، چرا ما را دم کورهٔ خورشید کباب میکنید؟!
پس شما چرا مثلِ زالو به تنِ ما چسبیده و خون ما را به این سمجی میمکید؟