اگر به طور تصادفی ١٠٠ مجلس دورهمی و خصوصی مردمانی از کشورهـای هند ، نروژ و … را در نظر بگیریم و به مباحث جاری این مجالس دقت کنیم میبینیم که خیلی حرف یا صحبتی دربارۀ سیاست وجود ندارد و شرکت کنندگان درگیر همان اتفاق اصلی آن مراسم هستند چه شادی باشد چه عزا …
حال اگر همان ١٠٠ مجلس را در ایران بررسی کنیم و پای صحبت مردم بنشینیم متوجه میشویم که اکثر بحثها درباره سیاست و اخبار روز کشور است و موضوعات دیگر در حاشیه این مباحث قرار میگیرد…
چرا سیاست در زندگی مردم ایران نقش پررنگی ایفا میکند ؟؟
پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ نهادهای حاکم تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا انسانهای جدیدی تولید کنند که رفتار و جهانبینیشان مورد پسند حاکمیت باشد
و تصورشان هم این بود که تولید انسانهای جدید نیازمند نظارت و دخالت نهادهای رسمی در همۀ امور جزئی و کلیست درست مانند سرآشپزی که دلواپس شام است و تمام رفتارهای خدمهاش را با وسواس کنترل میکند تا مبادا محصول نهایی نقص داشته باشد …
لذا هر ناظری به آسانی متوجه سایه سنگینی از دخالت و نظارت در همه امور میشود ، موسیقی ، رسانه ، مدرسه ، ورزش ، کتاب ، لباس ، عروسی و …
بیایید به این سؤالات پاسخ دهیم :
چرا من نباید آن لباسی که دوست دارم بپوشم ؟
چون حکومت و نهادهای رسمی تصمیم میگیرند که کدام لباس مناسب شماست..
چرا من نباید آن کنسرتی که دوست دارم بروم ؟
چون حکومت و نهادهای رسمی تصمیم میگیرند که کدام کنسرتها مناسب شماست..
چرا من نباید آن فیلمی که دوست دارم در سینما ببینم ؟
چون حکومت و نهادهای رسمی تصمیم میگیرند که کدام فیلمها مناسب شماست…
چرا من نباید آن ماشینی را که دوست دارم مثل سایر مردم دنیا بخرم ؟
چون حکومت و نهادهای رسمی تصمیم میگیرند که امتیاز ورود ماشین را به رانتخواران واگذار کنند…
چرا من نباید شاهد آن نوع شادی باشم که دوست دارم ؟
چون حکومت و نهادهای رسمی تصمیم میگیرند که کدام نوع شادی مناسب شماست…
میبینید ، چشمان ناظر در همهجا هست …
حال به سؤال نخست این نوشته برگردیم …
آیا ایرانیان را باید سرزنش کرد که نقش حکومت و نهادهای رسمی را در محرومیت خود پررنگ میدانند….
وقتی با انبوهی از نهادهای رسمی مواجهیم که در همه عرصهها ، از فرهنگ تا سیاست و از اجتماع تا اقتصاد دخالت و نظارت دارند ؟؟
وقتی همه تصمیمات کوچک و بزرگ به آنها ختم می شود..
آیا مردم چارهای دارند جز آنکه حکومت را منبع مشکلات خود بدانند ؟؟؟