خانه / مقالات / خدا علیه خدا…!! یاسر عرب

خدا علیه خدا…!! یاسر عرب

.

از در و دیوار ایران مذهب است که می‌بارد!

به برنامه‌های صداوسیما اشاره نمی‌کنم که پروپاگاند مذهبی‌اش دیگر بین مومنین هم طرفدار ندارد.

➖ از رخسار شهر نمی‌گویم که بر در و دیواراش دیسکورس مذهب، و گفتمانِ کربلا، و چهره‌ی رهبران مذهبی و پیام‌های دینی و روایات شیعی نقش بسته و نام خیابان‌ها و اتوبان‌های‌اش سراسر برگرفته از “مردانِ” مذهبی است…

➖ از دیوار پرشعار و بی‌روح مدارس نمی‌گویم که خود دیده‌اید…

➖ از وضعیت تقویم مناسکی که دائم در حال فربه شدن است می‌گذرم…

➖ به گسترش آیین‌های عزاداری نمی‌پردازم…

➖ به آیات و روایات منقش در مترو و اتوبوس و ایستگاه قطار و… کاری ندارم…

➖ بالاخره این یک واقعیت است که هواپیما در این کشور از زمین بلند نمی‌شود الا با سلام و صلوات و تحیت و تکریم و یادآوریِ قداست همه چیز…!

➖ شما خود بهتر از من به فقدانِ معنای اسلامی در پسوندِ اسامی چون دانشگاه آزاد و بانکداری و علوم انسانی و… واقف هستید!

برای محوِ هر سوژه بهترین راه نمایاندن بیش از حد آن است. عملیاتی‌اش می‌شود اینکه تصویر کسی که می‌خواهیم فراموش‌اش کنیم، بگذاریم روی صفحه‌ی موبایل. پس از مدتی دیگر آن تصویر را نخواهیم دید! و این چنین است که وقتی همه چیز مقدس شد، دیگر هیچ چیز مقدس نخواهد بود…! چونان ماهی درون آب، که بیش از همه حضور پیرامونیِ آب را فراموش خواهد کرد. و شاید این راز همان توصیه‌ی آیت‌الله امجد به یکی از دوستان مشهدی‌مان بود که «حرم، کم برو!»

خدا، حقیقت، انسانیت، انصاف، در جامعه‌ی ما مفاهیم از دست رفته و سردرگمی هستند که از شدت تکثیر دیگر معنی حقیقی خود را در روابط انسانی ما از دست داده‌اند و بر همین سبیل کارکرد آنها نیز معوج شده است…

چه حقیقتی پشت اعمال دینی ما نهفته است؟!

یادم هست روزی که محضر حاج حیدر بودم برایم می‌گفت: «اینکه دست دادن بعد از نماز جماعتِ مسجد، مستحب است، برای این است که به صورتِ بغل دستی‌ات نگاه کنی! ببینی او را می‌شناسی؟! رنگ رخساراش گرم است یا زرد؟! در چشمانش غمی نهفته که نیاز به هم صحبت داشته باشد؟! گرسنه است؟! مشکلی دارد؟!

اما همه‌ی این حکمت‌ها در پس ظاهری تکراری و ملال‌آور از بین رفته و حالا خود مومنین هم نمی‌دانند چرا بعد از نماز جماعت با هم دست می‌دهند. انگار این مناسک تنها یک رفتار ماورایی است برای شراکت در ثواب نماز دیگری!»

ثمره‌ی این بمبارانِ مناسک و بارانِ پیام‌های تبلیغی دینی اما از یک سو تولید انبوهِ شیعه‌ی هیئتی و جامعه‌ی توده‌ای و جمهوری قشری است و از سوی دیگر تولید انبوهِ عناد و لجبازی و دین‌گریزی و گاها دین‌ستیزی توسط عامه‌ی مردم… اجازه بدهید با مثال روشن‌اش کنم!

من هر وقت سوار قطارهای سازمان رجا (راه‌آهن جمهوری اسلامی!) می‌شوم سرسام می‌گیرم از حجم “تنشِ مذهبی!” چندین بار از روسای قطارها پرسیده‌ام «آیا قطار سالن سینماست؟!» و آنها پاسخ داده‌اند «متاسفانه پخش دائم فیلم دستور اجباری از بالاست!»

چه فیلم‌هایی؟ یکی از یکی بدتر!… مملو از غم، بدبختی، کشته شدن، جنگ، فقر، بیچارگی، ترس، استرس، تنهایی، درماندگی، صدای بمباران، ضجه‌ی آدم‌ها، خنده‌های هیستریک، و اذان و نماز و دفاع مقدس، و تبلیغ فرهنگِ ایثار یا مسئولیت اجتماعی! اما در غالبِ یک سادیسمِ جمعیِ اجباریِ  ممتد، تا رسیدن به مقصد! (این فیلم‌ها به انتخاب سازمان و هر ۴ ماه یک‌بار عوض می‌شوند!)

در ازای آن وقتی نهاد فربه کننده مناسک بر مصدر امر نباشد ببینیم چه می‌شود؟ سوار اتوبوس‌های بین راهی بشوید. تقریبا همین بساط است. با دو فرق:

اول؛ فرمان همه چیز (به‌جای مدیر عامل فرهنگی رجا) دست خودِ راننده است.

دوم؛ آنجا مواجه هستید با انبوه فیلم‌های بند تنبانی حاویِ شوخی‌های زیر نافی، و متلک‌های جنسی، عشوه‌های خرکی زنانی بیکار که چون پیلا پیلا خود را آراسته و گاه جیغ جیغ می‌کنند و بعضا لمیده درون خودروهای گران قیمت، اطراف قصه‌ی فیلم، بیخود و بیجهت دور دور می‌کنند و هوسباز و عاشق می‌تراشند.

“تحجر” و “تجدد” دو تیغه‌ی قیچی هستند که ما را از مدینه‌ی فاضله‌ی “تمدن” دور می‌کنند. در جامعه‌ی متمدن افراط و تفریط جایی ندارد و همه چیز بر محور عدل است و اعتدال ثمره‌ی این جامعه است. ما را هنوز تا عدالت راه بسیار است، تا چه رسد به اعتدال… ما در اینجا هنوز مشغول جنگِ مذهب علیه مذهب هستیم و دلخوش به جنگ خدا علیه خدا…!! مهجور مانده عقل…

.