شیخ کاظم صدیقی هم در تاریخ بی همتاست ، نمونه نزدیکش شیخ حسن بصری هست، که به چند نمونه از کرامات وی اشاره میشود.
شیخ حسن بصری یکی از زهاد و عباد زمانه خویش بود.
این مرد روزی بالای منبر گفت: هر کس می خواهد بهشت بخرد بیاید مردم ازدحام کرده و شروع به خرید کردند، شیخ تمام بهشت را فروخت و تمام شد شخصی آمده گفت: من دیر رسیده ام اموال زیادی هم دارم باید به من هم جائی از بهشت را بفروشید، شیخ گفت: جاها تمام شده مگر جای خودش و جای الاغش، که مانده است.
بالخره شیخ کَرَم کرد و با فروش محل الاغش موافقت کرد.
و این عمل شیخ هم به سایر کراماتش افزوده گردید.
روزی دیگر شیخ مجددا به فروش بهشت مشغول بود. یکیاز مریدان پرسید: یا شیخ مگر در مرحله قبلی، کل بهشت به فروش نرفته بود؟!
شیخ لبخند میلحی زد و با نگاه عاقل اندر سفیه فرمود: بهشت را طبقاتی هست. در مرحله اول فقط یکی از طبقات بفروش رفت.!!
روزی بین نماز گفت: «چخ چخ» (صدای راندن سگ ها ) پس از نماز پرسیدند: چرا، چخ چخ کردی؟ گفت هم اکنون که در بصره هستم مکه را مشاهده کردم که سگی می خواهد داخل مسجدالحرام شود باین وسیله آن سگ را از مسجدالحرام دور کردم!
مردم از این کلام شیخ در شگفت شده، ایمان ارادتشان نسبت به شیخ افزونتر شد.
روزی دیگر در حال سجده شیخ را بول بگرفتی و نتوانست کنترل کند پس شلوار خیس شده و سجدهٔ آخر برای یافتن تدبیر طولانی.
جماعت پشت سر هم در حالت سجده ماندندی. بعد از مدتی شیخ از سجده بلند شد و سلام داد و نماز به اتمام برد جماعت پشت سر علت این سجده طولانی را جویا شدند. شیخ که معجزه ای دیگر را باز گفت :
در حال سجده، دیدم زن و شوهر جوانی در دریای سرخ در حال غرق شدن هستند پس به کمک آنها رفتم و علت طولانی شدن این بود که آنجا رفته و در حال نجات آنان بودم.
جماعت به شیخ مرحبا گفتند و از آب دریای سرخ بر سر و صورت برای تبرک بمالیدندی !!
در بین آنها یکی خوش باورتر از همه بود به منزل رفت و قضیه نجات آن زن و مرد جوان توسط شیخ در حال سجده را به همسرش گفت.زن که بسیار با هوش و عاقل بود،
گفت : باید چنین شیخ با چنین کراماتی را برای صرف غذا به خانه دعوت کنیم تا خیر و برکت به خانه بیاید. مرد را این فکر خوش آمد و زن گفت تنی چند از یاران شیخ را نیز دعوت کن.
القصه زن غذایی درست کرد و شیخ و یاران از در درآمدند.
زن غذا را در آشپزخانه منزل کشید و مرغهای پخته شده را بر روی برنجها گذاشت و مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد.غذای هر یک از میهمانان را دادند و شیخ نگاهی به غذای خود انداخت به مرد میزبان گفت غذای من مرغ ندارد مرد شرمنده شده بانوی خانه را خواست.
زن که منتظر چنین فرصتی ذی قیمتی بود، گفت: یا شیخ تو که در بصره، مکه را با این همه دوری و بعد مسافت مشاهده می کنی و سگ را از مسجدالحرام میرانی ، در نماز آدم ها را از دریای سرخ نجات میدهی، پس چرا در اینجا مرغ را زیر برنجها با این فاصله اندک نمی بینی.
اکنون چند مورد از کرامات بیان شده توسط شیخ کاظم صدیقی توجه کنید.
“امام زمان زیر تابوت آیتالله خزعلی بود!”
“یکی از صلحا ۳۰ سال قبل از وفات آقای بروجردی در عالم رؤیا دیده بود که نبی مکرم اسلام، شمشیری را به امام خمینی داد و او هم سر شاه را برید و امعاء و احشای او را بیرون ریخت!”
“آیتالله مصباح یزدی زمان دقیق فوت خود را پیشبینی کرد و موقعِ غسلِ جنازهاش چشمان خود را باز کرد و به غسال لبخند زد!”
“چرا صبر نکردیم تا موریانه بیاید و عهدنامه آنها [تحریم های هستهای] را بخورد؟”(۹۴)
“فردی که از شب تا صبح کنار پیکر شیخ فضلالله نوری مانده بود… پس از مدتی متوجه میشود که صدای تلاوت قرآن از پیکر شیخ فضلالله نوری شنیده میشود.”(۹۳)
“اگر درِ آمریکا به روی ما بسته شود… خود آنها [آمریکایی ها] از گرسنگی می میرند.”(۹۳)
“اگر حضرت آقا همسر آقای رییسجمهور [احمدینژاد] را طلاق دهد، همسر رییسجمهور برایش حرام میشود و رییسجمهور نمیتواند به او دست بزند.”(۹۰)
“امام زمان فرمودند امامزادهها نامههای مردم را برای من حواله میکنند و من آنها را پاراف و امضاء میکنم” (۹۸)
یاشار سلطانی فساد ستیز شجاع می پرسد:
یا شیخ با با این همه کرامات و بصیرت و ارتباط با عوالم الهی ، چگونه مطالب اسناد زمین را امضا کردی ولی از محتوای آن اطلاع حاصل نکردی ؟