زیارت خدا :علی متین‌فر

نصراله سیچونی یکی از خیرین و مومنین و مغازه‌داران کاروان‌سرای کلگه مسجدسلیمان ۴۰ شبانه‌روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کندتمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ام ندایی در خود شنید که می‌گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری‌ها (مسگران)، دکان رضازاده مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد نصراله سیچونی از ساعت ۵ در بازار شوشتری‌ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه.های بازار شوشتری‌ها از پی دکان می‌گشت… می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می‌داد، قصد فروش آن را داشت به هر مسگری نشان می‌داد، وزن می‌کرد و می‌گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن میگفت: نمی‌شه ۶ ریال بخرید؟ مسگران می‌گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی‌صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می‌چرخید و همه همین قیمت را می‌دادند.
‏بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.*
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می‌فروشم، خرید دارید؟
*مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه‌ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می‌شود!_
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر مُصر هستی من آن را به ۲۵ ریال می‌خرم
پیرزن گفت: مرا مسخره می‌کنی؟
مسگر گفت: ابدا”
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعاکنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه‌ی خود شد.
نصراله سیچونی گفت* : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند در صورتی که…به ۲۵ ریال می‌خری؟ مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه‌اش را نفروشد، من دیگ نخریدم…
از حرفی که زدم بسیار شرم‌سار شدم در فکر فرو رفته بودم که
ندایی با صدای بلند گفت:
با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!
به وظیفه عمل کن و دست افتاده‌ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد
گر بر سرِ نفس خود، امیری مردی_
گر بر دِگران، خرده نگیری مردی
مردی نَبُوَد فتاده را، پای زدن
گر دست فتاده‌ای بگیری مردی_