آیا خامنه ای سرنوشت صدام، قذافی و موسیلینی را نمی داند؟میراصغر موسوی

خامنه ای امام و ولی امر کیست؟ این ولی امر مسلمین جهان، چه تعداد از مسلمانان را زیر چتر ولایت خود دارد. وسعت و گستره ولایت او چقدر و تا کجاست که، هم زمان برای همه چیز و همه کس تعیین تکلیف می کند: برای زنان و مردان ایران، مردم غزه و فلسطین و لبنان نسخه صادر می کند.

آیا او نمی داند، پهباد و موشک و توپ و تانک صرفا ابزار هستند و جایگزین ملت نمی شود.

آیا او نمی داند، کشورهای دیگر نیز توپ و تانک و موشک و هواپیما دارند و در صورت لزوم از آنها استفاده خواهند کرد. او که در هشت سال دوران جنگ ” رئیس شورایعالی دفاع ” بود، آیا به یاد ندارد چه بر سر کشور آمد و بر ملت چه رفت؟ و چطور شد عزم و اراده و شعار ” جنگ، جنگ، تا رفع فتنه از جهان ” با سر شکستگی تمام به پذیرش عجولانه قطع نامه 598 منجر شد.

آیا او نمی داند، تهران را اگر از دست بدهد، در غزه و صنعا و بیروت و بغداد برای اعمال ولایت و حتی زندگی کردن امکانی در اختیار نخواهد داشت.

آیا او نمی داند، ایران متعلق به این جماعت ائمه جمعه و جماعات و نور چشمی های بیت و زورگویان نظامی و انتظامی و امنیتی و بسیجی فقط نیست، و اینها جزو و تعداد ناچیزی از جمعیت ایران هستند.

آیا او نمی داند، تورهای امنیتی تنیده شده توسط بیت و سپاه و وزارت اطلاعات اگر از هم بگُسلد و پاره شود، هیچ جا امن نخواهد بود. آیا برای صدام حسین غیر از یک گودال تنگ چیز و جای دیگری باقی مانده بود؟

آیا او نمی داند، به قذافی که در دوران زمامداری اش بر لیبی همه مردم کشور در رفاه به سر می بردند و نمونه ای از اختلاس و دزدی و چپاول اموال ملت و کشور – در آنجا و هم در عراق دوران صدام – وجود نداشت، با پاره شدن تورهای امنیتی چه رفت.

آیا او نمی داند، در میان اکثر مستبد و ظالمان و رهبران آدم کش و چپاول گر، تنها هیتلر از این شانس برخوردار شد تا فرصتی برای خوردن سَم و شلیک گوله بر شقیقه اش داشته باشد. اما بر موسیلینی متحد و دوستش چه رفت؟

آیا او نمی داند، چگونه و چطور، بعد از تهدید دوم ترومن، امپراطور ژاپن ” پسر خورشید ” با چه سرعت و شدتِ حقارتی تسلیم شد.

اگر او نمی داند، ما همه می دانیم بر ” پُل پوت ” چه رفت؟ او که انقلابی تر از این ها نشان می داد و به ذره ای کمتر از نابودی مطلق غرب و ایالات متحده آمریکا و کل جهان سرمایه داری راضی نبود، و تصمیم داشت، بعد از نابودی سرمایه داری، همه جهان را وارد چرخه سوسیالیزم بکند، عاقبت کارش به کجا کشید.
ما می دانیم، پل پوت در لابلای درختان جنگلی دور افتاده از سرزمین کامبوج، توسط پشه های مالاریا خورده شد. زمانی که پیدا و دستگیرش کردند، قادر به تکلم نبود و چند روز بعد در بیمارستان مرد! او پل پوت بود. او رهبر خِمرهای سرخ بود.

ما می فهمیم اگر پل پوت و خمرهای سرخ با ملت خود ( کامبوج ) چنان نمی کردند، ملت کامبوج نیز با آنان چنین نمی کرد.

ما فهمیده ایم، اگر قذافی تن به قانون و حکومت قانون می داد و با بهانه قرار دادن دین و سنت حکمرانی در اسلام، حکومت را فردی و سلطانی نمی کرد، در هنگام فرار حداقل به دست خائنانِ هم دستِ با ” پیمان ناتو ” کشته نمی شد.

ما می فهمیم، کار شما اگر ادامه پیدا کند کشور یک ویرانه کامل می شود. اما این را نیز می فهمیم، به رغم همه سختی و خطر و ناامنی ها باید این واگن را از این ریل خارج کرد.

اما ما، و نیز شما شاید درست و دقیق ندانیم، در چنین وضعیتی بر ما و شما چه خواهد رفت. اما این را می فهمیم، مردم می مانند اما هیتلر خودکشی می کند، موسیلینی به دست پارتیزان ها اعدام و پل پوت و صدام و قذافی ها فراری می شوند، و با ذلت به اسارت در می آیند…