خانه / مقالات / خانه از خصم نیست خانه ماست :محمود نیشابوری

خانه از خصم نیست خانه ماست :محمود نیشابوری

خانم مریم رجوی

شهر خورشید آشیانه ماست
شعله خشم در ترانه ماست
راهی خانه ایم و می خوانیم
خانه از خصم نیست خانه ماست
«گُل همیشه بهار» در میان آرزوها و امید های خیل عظیمی از یاران و اشرف نشانهای سر فراز و شخصیت های سیاسی از کشور های مختلف جهان، درخشید وشگفت، در بیکران دریای عشق و عاطفه هایشان ساری و جاری شد و پرتو احساساتش که به زلالی اشک چشم بود را بر امواج شور وهیجان زایدالوصف آنها افشاند.

تلاشها و همه لحظه هایش بی وقفه در جنگ مستمر با پلیدیان زمان بوده است، همه توطئه ها ی دشمن را درهم شکست، لحظه ای آرام و قرار نداشت.قلم توان نوشتن میزان فدا ی بی نام و نشان مریم رهایی را ندارد، او پرداختگر یک طرفه است.او مثل خودش هست و بس.لحظه یی برای خودش متصور نیست.اگر خنده اش برای دوستانش بسیار شیرین است، برای دشمنش تیر خلاص است بر پیکر فرتوت نظام.
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا: تو که باشی که کنی یا نکنی
این من بودم که بی قرارت کردم
مولانا

ما از دیر باز، گل و سبزینگی،

را حتی، در دل تاریکیها و در د و حرمانها،
کاشتیم.
امید به رویش و سبزینگی در عمق وجودمان بود
از پس هزاران درد و رنج وشکنج و بن بست،
رفتیم و رفتیم، خنده بر لب
اما، هرگز نا امید نشدیم
حالا نگاه کن، همه جا سبز و سبزینگیست،
همه جا بهار است
دلهای رها شده به عشق آزادی
آری، بهار با مجاهدین چه زیباست،
من گفتم این بهار دلهاست.

شکوه لبخندهای همه یاران سرفراز در آسمان شهر ویلپنت درخشیدند و اراده خلقی که باآتش و فولاد به بندش کشیده اند با گرمای احساسات و شور و شعفشان آزاد و رها شد. طنین فریاد ها که همان پژواک آرزو های  ایرانیان در اعماق روح وضمیرشان  بود،با رؤیای آزادی و رهایی ا ز بند و زنجیر رژیم ضد  انسانی حاکمیت آخوندی رانوید می داد.
سالن با زیبایی خاصی  تزئین و جلب توجه می کرد، پرچمها، آرم سازمان، که همچون امواجی ملایم بر بستر دریای بیکران خلق، نسیم بهاری،  مترنم بود، گویی پرچمها، شعارها از همه شهر های ایران زمین از هر کوی و برزنی در اهتزاز هستند و طنین صدایشان در فریاد هموطنانشان، به هم گره خورده و مشتهای محکمی می شود که برسر آخوند های تباهی و فساد باریدن می گیرد.
من همه ایرانیان ستمدیده را در آن مراسم دیدم، از  آن مادر رنج کشیده که در انتظاراعدام فرزندش لحظات سخت و دشواری را می گذراند.
آن جوان کارگر، معلم، دانشجو، بیکارو… را دیدم که چگونه لحظه مره آماج توطئه های این نابخردان، رژیم  جهل و سرکوبگر آخوندی قرار می گیرند، مگر نه همین رژیم سفاک باعث و بانی این همه جنایت و خیانت در رابطه با همه اقشار وطنم، زن و مرد و جوان و کودک و… است
بلی اینجا جبهه همبستگی با همه ایرانیان با هر  اعتقاد ومذهب و باوری هستند آنهایی که سودای رهایی ایران زمین را دارند،  همه حی و حاضرنند.
مجاهدین در عمل ثابت کرده اند،که از بدو پیدایش خجسته آنها، همیشه در متن مبارزه بوده اند، بی نام و نشان، چه بسا میلیشیا های نوجوان به خاطر آرمانشان نام خود را به دژخیمان نداده و شهید می شدند.
چه، مجاهدین سرفرازی بودند که در مصاف با دشمن شهید شدند و حتی اسم و محل دفنشان مشخص نیست.هزاران توطئه، تهمت، فشار، تهدید، هزاران مزدور را بسیج کردند تا کتابها بنویسند ، فیلمهایی تهیه کنند که چهره مجاهدین را خراب کنند، هزاران مصاحبه، کنفزانس و … راهی بجایی نبردو کوچکترین تأثیری در عزم و اراده شان صورت نگرفت، بلکه آبدیده تر قسم خورده تر جلو دشمن ایستادند و می ایستند.
داستان، چگونه زیستن است.
زیستن با شرف، نفی سرتا پای رژیم و یا آلوده شدن به ننگ و نفرت.
بدون اغراق و ابهام در این ر ابطه، پاکترین، شریف ترین مایه گذار ترین انسانها مجاهدیند. چون طاق بس بالا بلند تری در شکوه و پویایی مبارزه، زده اند، پرداخت بهاء برای دیگران، تا فرا روی روح و روان، به خاطر خلق و خدا.
لیبرتی را بنگرید، دشمن حمله های موشکی کرد، گلوله باران کرد، محدودیت های غذایی ولجستیکی در گرما و سرما … بوجود آورد، مجاهدین سرفراز شهید شدند، اما، چگونه سنگستان لیبرتی به گلستان تبدیل شد!.
این را نباید به عنوان، یک اتفاق عادی تلقی کرد،بلکه جوهره این حرکت را بایستی در مایه گذاری، فدا و ایثار، امید به مبارزه، مبارزه بر یأس و انفعال، همه چیز را در مبارزه علیه دشمن خواستن و گرنه غیر از این زندگی معنایی ندارد!. آری زرین ترین و با شکوهترین لحظات این گردهمایی با شکوه، بروی سن آمدن هزار شیر زن مجاهد ، شورای مرکزی بود، عریو شادی مجاهدین به اوج رسیده بودو من در سیمای  خندان خواهران مجاهد ازادی و رهایی را دیدم که تقدیم مردم ایران می کنندو آری صفی تا تهران،  وجه زیبای این رویکرد تاریخی، شور و شعف زاید الوصف برادران مجاهد بود، آنهایی که همسو با خواهران مجاهد، همیشه مددکار مریم رهایی بودند.آری احیا گری و رویش بود، به گل نشستن بذر های پاکی بود که مریم رهایی پاشاندند.
فصلها گر چه زمستان و خزانند ،ولی
با غبان از پی گل، خسته و نومید نشد
خرم آنکه همه جا بذر محبت افکند
درپی آنکه ببارید و نبارید نشد

سالن اویلپنت، آمیزه یی از گریه و لبخند بود.گریه برای تمامی دوست داشتنیها که «گُل همیشه بهار» فدا می کند ولبخند برای پیمانی که به آن وفا می شد و انتخابی که هر کس با«گُل همیشه بهار» بسته بود را هر چه محکمتر و خلل نا پذیر تر می کرد.
من به این باورم که در زیباترین وطنم ایران،« گُل همیشه بهار» را در میان کدامین گُل باید جستجو کنم؟
او تجسم و جوهر الجواهر گُل های زیباست، او همان گُل سپیدی است که هرگز غباری روی آن نمی تواند بنشیند- بر دامن پاکش ننشیند گردی…-
او همان گُل سرخی است که هنگام سپیده دمان همانند شبنم های زلال  وپاک  که گویی همه صداقت و یکرنگی را در خود جای دارد، بر گُلبرگهای زییا و گُلگون گُل سرخ نشسته اند و وزش ملایم بادهای بهاری گُلها را به وجد در می آورد.
او همان گُل زیبایی است که هرگز پژمرده نمی شود و در همه طوفانها  همچون سرو راست قامت است،  وهمه نا ملایمات در برابر اراده سترگش رخت می بندد.
او همان«گُل همیشه بهار« است که آرزو  های یک خلق اسیر  را محقق می کند،آنانی که رها‌ئیشان را درآینه نگاه  او بارها دیده و می بیند.
نویسنده مصری سالها قبل نوشته بود:
« مریم رجوی ترکیب بی همتایی از درد ها و زخمهایی که  با امید ی بالنده و سستی نا پذیر در هم آمیخته اند، آرام، زیبا و ساده، مانند قطر ه های شبنم و در عین حال قدرتمند، مانند سرکش ترین کوهها…»
لحظه هایش، فریاد آزادی یک خلق در بند را پژواک می کند.
اصلاً غیر از این لحظه دیگری برایش متصور نیست.
لحظه هایش، نگاهش، اراده ا ش کوهها را می درد و سیاهی و تباهیها را به روشنایی تبدیل می کند.
درد یک خلق یک درد معمولی نیست
درد آن جوان تحقیر شده در خیابانهای شهر هاست
آن جوان معتاد، کارتن خواب، بیکار و…
آنهایی که از فرط نداری و اجبار کلیه خود را می فروشند
دختر بچگانی که روزانه، به هزار دلیل عبث و واهی استثمار می شوند
خواهر مریم!
می دانم، درد های فرو خورده خلق را تو درمان می کنی
لبخند را دگر بار بر لبان دخترکان زیبا تو می کاری
جوانان تحقیر شده حاکمیت شریران را تو راست قامت می کنی
بیشمار درد های، بیکاران، معتادان، سرکوبشدگان را تو مرهم می گذاری
و بر این باورید که همیشه کینه و قساوت در مقابل عشق و مقاومت و ایستادگی رنگ می‌بازد ، وسر تسلیم فرو می آورد.
بلی،گفتم که:
آرزویش یک آرزوی معمولی نیست،آرزویی که یک تاریخ خونبار را با خودش همراهی می کند.
آرزویی بس فرخنده و بزرگ، که 120000 شهید سر فراز به خاطرش به دژخیمان  نه گفتند و مرگ سرخ فام را پذیرا شدند.
آرزویی بر خاسته از صدای در گلو شکسته80 میلیون ایرانی در زندان بزرگی به نام ایران است.
مگر نه مجاهدین سرفراز علی صارمی،محمد علی حاج آقایی، جعفر کاظمی، وهزاران شهید والامقام،دامن محبت را به خونشان رنگین کردند؟
آرزویی که هر لحظه در ذهن و ضمیر هر اشرفی و اشرف نشان غلیان می کند.
بلی،آرزویش یک آرزوی بزرگ  و دست یافتنی است، آزادی یک خلق ستمدیده و در بند است.در هر کجا پای می گذارد زمین سبزینه می شود و خورشید از شوق دیدارش تابش دلپذیرش را دگر بارهویدا می کند
عاشق ترین عاشقهاست…
در هر کجا که می رود، دشمن زبون هزاران توطئه و تهدید می کند و  به خود می پیچد وزمین و زمان را به هم می دوزد و…
اما، اراده اش همه موانع را پودر می کند…پارلمان اروپا، سنای فرانسه،سنای بلژیک، پارلمان نروژ، ویلپنت  پاریس، گردههایی بزرگ در آلمان و…همه به گرمی و با افتخار پذیرای حضورش هستند.
آخر  او سفیر و راهنما، رهبر و پژواک آزادی یک خلق است.
آن جا که در سخنرانی پر شکوهش در نروژ با صدای رسا گفت:
من یک آرزو دارم
ایران بدون اعدام و شکنجه
من یک آرزو دارم
ایران آزاد و دمو کراتیک
من یک آرزو دارم
ایران سر شار از بردباری و مسالمت و…

او به انسان باور و ایمان دارد این چنین است که او با سقف بالا بلند اندیشه و نظریه انسانشناسایانه خود،  عنصر انسانی را که  فصل مشترک همه انسانها ست شگفته می کند و خود به مثابه« گل آرزو ها و امید» همه آنها متجلی می‌گردد.
زطوفان حوادث عاشقان را نیست پروایی                     نیندیشد نهنگ پر دل از آشفتن دریا
بلی، امروز در اینجا، فردا، پاریس و جای جای جهان، پیامت همچون نسیم بهاری به گوش همه تشنگان آزادی  و برابری خواهد رسید.
خواهر مریم!
بدون شک، با هزاران دلیل و برهان آزروهایت محقق خواهد شد، پیروزی خلق در آسمانها نوشته شده است.
اما خلق قهرمان ایران آرزوی دیگری هم دارد گرامی داشتن مقدم رئیس جمهور مریم رجوی و شیر همیشه بیدار را.

مرا باور کنی یا نه،
تویی پایان هر ویرانی
تویی آغاز و فرجام آزادی

محمود  نیشابوری