خانه / مقالات / ” همبستگی انترناسیونالیستی در ویلپنت “.هوشنگ اسدیان

” همبستگی انترناسیونالیستی در ویلپنت “.هوشنگ اسدیان

گردهمایی سازمان مجاهدین‌خلق

پای که بر ویلپنت نهادم؛ شعر شدم، شور شدم،
دفتری از خاطره و حضور شدم.

سپاهی از عشق شدم، جاری شدم، رود شدم،
ضخره شدم، سخت شدم، قلبی پُر از بخت شدم.

سینه ستبر، کوه شدم؛ هاله ای از نور شدم،
با این همه گل عُذار؛ دشت شدم لاله زار.

بهار شدم گُل افشان، با می و می پرستان،
خش خشِ پائیز شدم،  زرد چو خورشید شدم.

گرم شدم تابستان، گَلگون در گلستان،
کاکُل یار و مستان، شیر و پلنگ به بوستان.

برفِ زُمرُدین شدم،
عروسِ خوش پوشِ شدم.

رویا و عشق و خیال،
چشمه شدم من زلال.

موج موج درشط مواج خیال، هزاران آرزو در سر پرورانده می شد. این جا کجاست؟ که طلیۀ دو فردایِ آزادیِ دیگری را به نغمه نشسته است.
این جا کجاست؟ غنچه نشده گُل می دهی خرمن خرمن.
اینان از کدام دیار و تبارند؟ که بیرق عشق برافراشته اند تا طرحی نو در اندازند.
در تبِ این عشق تاب می شوی و در گیسوان آزادی به هم پیچیده بی تاب می شوی.
این جا کجاست؟ که پرنده حنجره پاره می کند و ستاره گُل می دهد.
اینان از کدام تبارند؟ که هزارهزار کهکشان در بغل گرفته، دریا دریا عشق در زورقِ آزادی نهاده، پاروزنان امواج را می شکافند تا  به ساحلِ زندگی و آزادی پهلو بگیرند.
رعد و برق در آسمانِ پُر از ستاره می پیچد و می غُرد و از دلِ هزار آتش و خون عبور می کند تا بر فرازِ خاک ایران زمین راه را برای تابشِ آفتابِ دل انگیز هموار کنند.
کمر های خمیدۀ ستم دیده گان را چونان سروی ایستاده راست قامت بدارند و زانوانِ رنج دیدۀ شان را چون کوه استوار کنند. تن های شکنجه شده را چون صخره سخت و مقاوم در برابر این همه ستم، پُر صلابت می کنند و حیاتی دوباره به آنها می بخشند.
این تبار رگهای پُر از خون و جاری شده را از اقصی نقاط جهان به قلبی واحد و تپنده سرازیر کرده و تپشی جهانی را با مهر رهنمون می سازند.
در این گرد همایی بین المللی بسیاری دمکراسی را به چشم جا ن دیدند، در باره اش گفتند و سخن سُرائیدند. مدافعینِ برابری حقوق زنان در برابر شرایط سختی که در جوامع مختلف جاری است، سخن گفته و از برابری حقوق زنان و مردان در پهنۀ این مقاومت اظهار نظر کردند. مقاومتی قدرتمند و سازمان یافته که از دیر باز تفویضِ قدرت را به زنان در سر لوحۀ مبارزات خود قرار داده و سنگین ترین مسئولیت را زنان به عهده گرفته اند و به بهترین نحو آن را به پیش می برند.
قدرتمندی و پراکتیک اجتماعی از حرف به عمل را در این گرد همایی انترناسیونالیستی می توان به راحتی مشاهده کرد که چگونه  زنان در تمام عرصه ها مداخله گرند و مسئولیت دارند.
در کدام سازمان و در کجای تاریخ جهان ملاحظه شده است که رهبریت و اکثریت راهبران سیاسی، نظامی و تشکیلاتی شان را زنان بر عهده داشته باشند؟
اینان از کدام تبارند؟ که به آنچه می گویند برایش جان می دهند و آنرا حداقل هدیه ای برای آزادی
می نامند. جانِ آتش گُر می گیرد از گرمای وجود این مقاومت، و این رسم آزادگی است. شایسته و بایستۀ این مقاومت همین است.
هر چه بیشتر به این پهنۀ عظیم ویلپنت پای نهادم بیشتر سیاسی شدم، بیشتر شعری شدم و بیشتر انترناسیونالیست شدم و مهمتر اینکه بیشتر به ایران عشق باختم و با غرور خود ساختم ؛
و هی برای خودم دنیایی پُر از عشق و رویا بافتم.ِ
آزادی، آزادی هنوزلبهای جهانی لرزان هستند و نغمه های دل نشینِ تو را سر می دهند و منتظرِ بوسیدنِ پیشانیِ پُر از ستاره ات هستند.
کوها به نام تو مغرورمی شود، درختان به یاد تو گُل می دهند.
زمین از شوق و شور تو پُر بار می شود، یار به عشق تو سرشار می شود.
چهره پُر از نار می شود، دست در گردنِ نگار می شود.
یار خُمار می شود، دل بی قرار می شود.
قطره به جوی می شود، جوی آبشار می شود.
جانها فدات می شوند، عشق ها رها می شوند.
سرو خمان می شود، باد وزان می شود.
غم فنا می شود، بوسه به پا می شود.
ای آزادی، پنج حرف آبادی.
شوری، شَری، چقدر شادی؛ بیا دو دستماله برقص…..
آزادی ای درد مشترک، ای دستانِ پینه بستۀ پُر ترَک.
از دهان جهان هوار می شوی، در عشق راه می شوی، بر دل سوار می شوی.
آری، آری پای که بر ویلپنت نهادم، هزار تکۀ از جهان شدم، از فلسطین تا سوریه، از انگلیس تا آمریکا، از عراق تا بلژیک، از اردن تا لهستان و از…. تا…….
خشم جهانی نسبت به مناسبات دیکتاتوری و آخوندیسم حیرت زا بود که هیچ گونه رحمی  و گذشتی نسبت به دیکتاتوری آخوندی وجود ندارد.
جهان دوباره جوان می شود و بذر دمکراسی را در کیسۀ پُر رونق خود به همراه دارد تا کم کم گرد و غبار از چهرۀ نظامهای دیکتاتوری بروبند و چهرۀ مناسبات انسانی را ترو تازه کنند.
جهان کم کم پُر از نگار می شود،
هر فصل پُر از بهار می شود.
جوی به جوی چشمه سار می شود،
جبهۀ همبستگی پُر از سوار می شود.
دست به دست، توان هزار می شود،
جبهۀ بین الملل، پُر از رفیق و یار می شود.
در این روز با شکوه از جبهۀ متحد سخن ها گفته شد، ضرورتی که نه تنها خیال بافی نیست بلکه پاسخی دیالکتیکی به جهان اکنونی است. ظلم وستم، استثمار و استبداد و دیکتاتوری در یک سوقرار گرفته و در سوی دیگر جبهۀ آزادی، برابری، عدالت و دمکراسی که ضرورت زمان است، قرار دارد.
براستی که از دل اتحاد همه چیز بر خواهد خواست و این اتحاد چه در سطح نیروهای اپوزیسیون و چه در سطح بین المللی است که می تواند طراح سیاست گذاری اصولی و دمکراتیک باشد و خلقهای تحت ستم را از این همه نکبت خدایانِ زر و زور، رها کند و بر پایه و شانه های دمکراسی است که تمام نهادهای دمکراتیک شکل خواهد گرفت و زمینه های رشد اجتماعی، هنری، فرهنگی، سیاسی، ورزشی و …….. فراهم خواهد آمد. در وجود نهادهای دمکراتیک در یک جامعه پایه های قدرت مردمی شکل می گیرد و مداخله گری شهروندان در حق تعیین سرنوشت خودشان برجسته تر می شود. در چار چوب دمکراسی است که می توان در یک جامعه به ساختار سازی مبادرت ورزید.
آری در ویلپنت و با ورود مریم این گلِ همیشه بهار، صحنه عوض شد و شوری دیگر به پا شد. این همه هزار هزران جمعیت تنی واحد شدند و یکپارچه شعار مریم و یگانگی و رهایی به نغمه سر دادند و اتحادی بی نظیر را رغم زدند. شوری دیگر شعله ور شد و نغمه در نغمه خوش رها شد.
آوازی دلنشین از یگانگی و اتحاد با رهبری پاک باخته به چهچه نشسته شد.
سپاهی از کودکان این گُلِ سرسبد را همراهی می کردند و گارد آهنین آن بودند. چه سپاهِ عظیمی که قلبت را به تمامی تسخیر می کرد و جانت را به اوجِ زندگی می رساند. کودکانی که برای رهایی سرزمینِ مادری شان از هم اکنون به گارد آزادی و آهنینِ مریم شان در آمده و جلوه ای از نسلی آینده ساز و مسئول را به نمایش گذاشتند. نسلی که از کودکی در مبارزه و مقاومت در کنار رهبرشان چون پولاد آبدیده می شوند و دو فردای دیگر گواهی از صلابت و استواری را به ارمغان خواهند آورد. ای عجب از این دلاورانِ اینده گان…موجی دیگر شعله ور شد.
هنگامیکه مریم داستان آرش و سیاوش را بیان کرد، که آرش جانش را در تیر گذاشت و سیاوش از آتش گذر کرد، نگاهی دیگر به از خود گذشتگی و پاک باختگیِ مقاومتی انداخت که خود حکایتی تاریخی است که فردوسیِ دیگری می خواهد و زن و مردی کهن که آن را به شعر و داستان در آورند.
مگر در 17 ژوئن سیاوشان را به چشم جان ندیدید که از آتش گذر کردند؟ مگر در اشرف ژیلا طلوع را ندیدید که خود را سپرِ فرمانده اش زهره کرد و آماجِ رگبار گلولۀ دژخیم شدند؟ مگر در فروغِ جاویدان فرمانده سارا را ندیدید که جان خود را چون آرش در تیر گذاشت و از زمان گذر کرد، با خنجری نشسته در قلب و از صخره آویزان چگوارای زنِ زمان شد، دخترانِ ترانه شدند و برای همیشه به کوچه های آزادی و خاطره برای عدالت پیوستند.
این مقاومت آرش وار جانش را در تیر آزادی گذاشته است و از چله رها و ازهزار پیچ و خم گذشته و خود را در آسمانهای پُر از ستاره رها کرده و همچنان رعد آسا در زمان می گذرد. این مقاومت سیاوشان بود و از هفت خوان آتش جسورانه گذر کرد و همچنان ققنوس وار در آتش عشق به آزادی
بال می کوبد و از درون خاکستر آتش خود هزاران هزار ققنوس بر خواهد خواست.
در ادمۀ سخنرانی  رئیس جمهوربرگزیدۀ  مقاومت ایران خانم مریم رجوی، به درستی بحثی جدی و حائز اهمیت را مطرح کرد؛ در رابطه با مسئلۀ خود مختاری ملیتهای ساکن در ایران که نه تنها ضرورت داشت بلکه نیاز مبرم ملیتهای ساکن در ایران می باشد. این پاسخی بسیار دمکراتیک بود به مبارزات و مطالباتِ تاریخی ملیتهای ساکن در ایران که در طول تاریخ به خاطر آن رنج و شکنج برده و جان فشانی کردند. دمکراسی ، آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و خود مختاری در چار چوب یک دولت مرکزی و ایرانی دموکراتیک برای ملیتهای ساکن در ایران سکوی پرواز برای تعمیق بخشیدن به دمکراسی در ایران آزاد فردا می باشد که از کانالِ سرنگونی تام وتمام رژیم ولایت فقیه می گذرد.
همچنین خانم مریم رجوی بدرستی گفت:تکیه به قدرت مردم یعنی خلقهای سراسر ایران اعم از آذری، کرد، ترکمن، بلوچ، عرب، فارس و لر و هم چنین مقاومت و اعتراض شما می باشد که قدرتی افزون می آفریند؛ اسنبداد مذهبی را سرنگون و بند از بند آن می گسلد.
مضافا خانم مریم رجوی به نقل از رهبریت این مقاومت یعنی مسعود رجوی گفت: نبرد برای آزادی حق مسلم مردم ایران است.
شوری دیگر شعله ور شد، زبانه کشید و مقاومت را برای آزادی، دمکراسی ، برابری و عدالت اجتماعی رهنمون شد و در پیکره و جان این گرد همایی انترناسیونالیستی نشست.
در این موج عظیم شور و شوق و احساس؛ یاد هزاران شقایق و گلِ سرخ در لاله زار جبهۀ همبستگی به گل نشست، روز وصل هزاران هزار جان شیفته که برای خلقی در بند و اسیر به جانان پیوستند و در دریای عشق خلقهای سراسر ایران جاودانه شدند، گرامی داشته شد. اگر زبان بتواند پهنۀ آسمان را پُر از شعر و گل واژه کند، حداقل کاری است که می تواند انجام دهد. آیا این همه سخن برای این همه جان شیفته می تواند بیانگر حتی یک جان در کالبد آزادی باشد؟ حتما روزی مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و یک قلب برای تپیدن کافی است که سر در سینۀ هم گذرایم و به خواب خوش در کنارپای این عزیزان فرو رویم.
با ورود ارکستر بزرگ پیام آوران شادی نغمه در نغمه دگر ساز شد، گیسوی شاکری پُر از آواز شد، شوری شرری دگر آغاز شد. نوازندگان به طبل های شادی خود کوبیدند و سُرنای زیبا به صدا درآمد و قشنگ ترینِ آوایِ خوشِ در گلو را خوش نواختند. طبل های آزادی به صدا در آمده است و به قولِ مریم، به پیش به پیش به پیش……
هوشنگ اسدیان (پگاه)
13تیر 1396
5/7/2017