.
گزارش بیبیسی را از افشای سند سپاه از یک صحنه به غایت تراژیک، خواندم. کلمات گاهی در توصیف جنایت کم میآورند.
آنچه که این روایت برمیانگیزد خشم است و غرور. خشم از سیستم متجاوز و غرور از مقاومت نیکا تا آخرین نفس.
اسمها مهم نیستند، چون اینگونه جنایتها نه اولین بار رخ داده و نه شاید آخرینشان باشد.
ما با چهار نام متجاوز و قاتل روبرو نیستیم، با سیستم متجاوز، روبرو هستیم که از سوژههای سرکوب، انسانزدایی و آنها را چرخدندههای سیستم دیکتاتوری کرده.
چه تصادفی…! در حالی سند تجاوز و قتل نیکا فاش شده که خبر بخشش “بابک زنجانی”، همان «بسیجی اقتصادی» مفسد منتشر شده، ناخودآگاه بخشش این ابر اختلاسگر ما را یاد «محسن شکاری» میاندازد، از بیصدایان ایران، که به خاطر آتش زدن یک سطل آشغال و ایجاد راهبندان، اعدام شد. زبان در وصف این حجم از بیعدالتی بند آمده، اما برای ما که شاهد دوران قتلهای زنجیرهای بودهایم و سرکوب و جنایت در خیابان و دانشگاه را لمس کردهایم و قصه اشکان و سهراب و ندا را در ۸۸ زندگی کردهایم و از کهریزک، آن فاجعه سنگین رخدادهای ۸۸، خشمگین شدیم این تجاوز و قتل در ادامه یک مسیرند؛ محصول سیستمی هستند که مثل لگن شده و تنها امیدش به ایجاد فضای رعب و وحشت است. اما کور خواندهاند، از قصه نیکا، ما از دنائت ماموران و سیستم متجاوز خشمگین میشویم اما شجاعت و ایستادگی نیکا را برجسته میکنیم…
«نیکا»، سخن نگفت، چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون، نشست و رفت…!!
«نیکا» سخن نگفت، نیکا ستاره بود، یک دم درین ظلام، درخشید و جست و رفت…!!
.