روزگاری گوجه فرنگی حرام بود و حتی از شراب هم نجس تر.!
در کتاب “امدادهای غیبی در زندگی بشر” نوشته مرتضی مطهری راجع به گوجه فرنگی چنین آمده است:
در یکی از شهرستانها مردی از کسبه که خیلی مقدس بود، خدا به او فرزندی نداده بود جز یک پسر، آن پسر برایش خیلی عزیز بود،
طبعاً لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بار آمده بود. این پسر کمکم جوانی برومند شد، جوانی و فراغت و پولداری و لوسی و ننری دست به دست هم داده بود و او را جوانی هرزه بار آورده بود.
پدر بیچاره خیلی ناراحت بود و بچه به سخنانش گوش نمیداد، و از طرفی چون یگانه فرزند پدر بود پدر حاضر نمیشد طردش کند، میسوخت و میساخت.
کار هرزگی فرزند به جایی رسید که کمکم در خانه پدر که هیچوقت جز مجالس مذهبی مجلسی تشکیل نمیشد بساط مشروب پهن میکرد. تدریجاً زنان هر جایی را میآورد. پدر بیچاره دندان به جگر میگذاشت و چیزی نمیگفت.
?در آن اوقات، تازه «گوجه فرنگی» به ایران آمده بود.
عدهای علیه این گوجه ملعون فرنگی! تبلیغ میکردند به عنوان اینکه فرنگی است و از فرنگ آمده حرام است، و مردم هم نمیخوردند و تدریجاً مردم آن شهر حساسیت شدیدی درباره گوجه فرنگی پیدا کرده بودند و از هر حرامی در نظرشان حرامتر بود.
در آن شهر به این گوجه «ارمنی بادمجان» میگفتند. این لقب از لقب «گوجه فرنگی» حادتر و تندتر بود، زیرا کلمه «گوجه فرنگی» فقط وطن این گوجه را مشخص میکرد؛ ولی کلمه «ارمنی بادمجان» مذهب و دین آن را معین کرد! قهراً در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.
?روزی به آن حاجی که پسرش هرزه و لاابالی شده بود و خودش خون میخورد و خاموش بود،
گذشت تا اینکه اهل خانه خبر دادند که امروز آقا پسر کار تازهای کرده است، یک دستمال گوجه فرنگی یا «ارمنی بادمجان» با خود به خانه آورده است.
ببینید چقدر مهم بود که پدر وقتی که این خبر را شنید دیگر تاب و توان را از دست داد،
پسر را صدا زد و گفت:
پسر! شراب خوردی صبر کردم، دنبال فحشاء رفتی صبر کردم، قمار کردی صبر کردم، خانهام را مرکز شراب و فحشاء کردی صبر کردم، حالا کار را به جایی رساندهای که «ارمنی بادمجان» به خانه من آوردهای!
این دیگر برای من قابل تحمل نیست، دیگر من از تو پسر گذشتم، باید از خانه من به هر گوری که میخواهی بروی!
این نمونهای بود از حساسیتهایی که در مورد هیچ و پوچ و یا در مورد امور جزئی پیدا میشود؛ صد برابر حساسیتی است که در مورد امور اساسی پیدا میشود؛ کار حساسیت به جایی میرسد که تحمل «ارمنی بادمجان» از تحمل شراب و قمار و فحشا دشوارتر میگردد.
حالا حکایت ما است.
بر باد دادن مملکت، بی امید و آینده کردن جوانان، بیکاری، اعتیاد، فحشا، اختلاس، فسادِ سیستماتیکِ فراگیر، سیاست منطقه ای، بین المللی و روابط با جهان اسلام درب و داغون، سقوط پول ملی به عمق دره بی ارزشی، حاشیه نشین شدن یک! چهارم جمعیت کشور، میلیون ها کودک کار، کودک گدا ووو….
همه اینها به کنار،
آخه امروز مهمترین مسئله کشور ما حجاب است……!!!!!!!
حجاب از همۀ اینها واجبتر است چون تمرکز و فکر مردم را از سمت اون مشکلات برمیداره و میکشونه سمت حجاب و حساسیتهای خاص اون
عجب فکر بکری کردند.!
“لعنت به فکر پلید”