یکی از درخشانترین دیالوکهای فیلم حاجی واشینگتن ساخته مرحوم علی حاتمی اینست:
مملکت رو تعطیل کنید. دار الایتام دایر کنید درست تره .
مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می آید.
قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می کند، نفوس حق النفس می دهند.
باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم.
میر غضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل تر .
ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده.
چشمها خمار از تراخم است. چهرهها تکیده از تریاک…
یکی از کارهای عجیب ناصرالدین شاه که توجیه آن بسیار مشکل است علاقه بیش از حدش به یک دلقک خانگی به نام غلامعلی خان ملقب به عزیزالسلطان و مشهور به ملیجک است، پسرک کثیفى که از سراپاى وجودش نکبت مىریخت و آب دهان و بینى خود را نمىتوانست جمع کند به امر شاه، اما دربارى مستقل داشت با مزگونچی ها و فراشهای متعدد که دائما بله قربان گو و دست به سینه منتظر فرمانش بودند!
اما در تاریخ ما، عزیزالسلطان یا ملیجک تنها یک طفل زشت سیرت و زشت صورت در دربار ناصرالدین شاه نیست، بلکه قدمتی به تاریخ ما دارد و به مَثَل تبدیل شده و ملیجک یعنی کسی بودن یعنی عزیزکرده کسی بودن است.
ملیجک یک آفت در تاریخ ماست، درست نقطه مقابل شایسته سالاری است.
می توانید ملیجک را هر برهه ای از تاریخ پیدا کنید حتی در هر وزارتخانه ای، در هر اداره ای در هر شغلی…
این کودک زشت پیش ناصرالدین شاه چنان عزیز بود که خودش مینویسد:
«در دوشانتپه، سخت ناخوش شدم و شاه برای رفع خطر و بیماری از من، ۴۳ روز آنجا متوقف شد و توقف شاه اسباب حیرت همه شده بود…»
ناصرالدین شاه وقتی از فرنگ برگشت گفت:
«دو ماهه طهران باید مثل پاریس شود. اول کارى که کرد شب عملجات بسیارى فرستاد سکوهاى بازارها را خراب کردند. وزیر نظام دید این کارها منافى ریاست اوست. رفت خدمت شاه و هرچه گفت شاه اعتنا نکرد. فرمود حکم همان است که کردهام. وزیر نظام، بزرگ خواجههاى حرمسرا را واسطه کرد باز شاه فرمود حکم همان است که کردهام. انیس الدوله را واسطه کرد باز شاه فرمود حکم همان است و واسطۀ هیچکس در این باب قبول نیست.
وزیر نظام از همه جا مأیوس به ملیجک ۸ یا ۹ ساله بود متوسل شد، رفت خدمت شاه، که ملیجک دیشب تب کرده است و این بواسطۀ آه بیچاره کسبۀ مظلوم است که شما حکم کردهاید میرزاعباس خان مهندسباشى سکوهاى بازار را خراب کند…»
اینجا بود که بخاطر تب ملیجک، شاه دستور داد سکوهاى مردم را مثل اول بسازند تا به واسطۀ رفع ظلم به بازاریان، خداوند ملیجک را شفا دهد و بدین ترتیب، شاه از پاریس کردن تهران منصرف شد!
(یغمایی، اقبال، شهید راه آزادی سید جمال واعظ، ص ۲۰۲)
ملیجک در همه سفرها حتی سفر اروپا همراه شاه بود، شاه املاک بسیار مرغوب حتی دخترش اخترالدوله را نیز بدو داد و عروسی ملیجک چنان باشکوه برگزار شد که چندین نفر بخاطر آن تلف شدند!
(مستوفی، شرح زندگانی من، ج ۱، ص ۴۹۹)
اما یک مشکل در شب زفاف بود اینکه، بقول اعتمادالسلطنه، ناصرالدین شاه از شدت علاقه اش به او نگذاشته بود ملیجک ختنه شود! شاه می گفت:
«امپراطور روس که ختنه نشده مگر پادشاه مملکت روس نیست؟…»
(روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه…ص۹۶۱)
اما عروسی بدون ختنه امکان نداشت و اعتمادالسلطنه در خاطراتش می نویسد:
«عاقبت با التماسهای پدر و مادر ملیجک و مادر عروس، خاطر ملوکانه راضی شد ملیجک را “سنت” کنند اما ملیجک رضایت نمی داد و به راحتی تسلیم تیغ دلاک نمی شد تا اینکه به عشق وصال دختر ۱۰ ساله شاه و قول شاهانه مبنی بر ازدواج با اخترالدوله، با اکراه پذیرفت»
بدین ترتیب، ختنه ملیجک بزرگتر اتفاق سال ۱۳۱۱ ق ایران شد!
«مجلسی بزرگ آراستند. تمام اطبا را از فرنگی و ایرانی خبر کردند»
هنگامیکه ختنه شد یک کاغذی به دختر شاه نامزدش نوشته:
«این همه جور از برای تو می کشم…»
و وقتی «مژده ختنه به شاه دادند انگشتر تخمه مرواریدش را به ملیجک هدیه داد».
(خاطرات اعتمادالسلطنه…ص۹۶۱)
می بینید که این عین تاریخ و مستند است و تراژیک، اما در عین حال خنده دار است!
ملیجکها همیشه ی تاریخ ما بوده اند، ملیجک پروری یک بیماری است و درست، خار چشم شایستگان و شایسته سالاری…