سعید ماسوری زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، دلنوشته ای در خصوص اعدام زندانی عقیدتی – سیاسی خسرو بشارت پس از ۱۴ روز نگهداری در سلول انفرادی در انتظار اعدام نوشته است
متن کامل دلنوشته سعید ماسوری از زندان قزلحصار
شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
چهرههای مسیح مانندی را تجسم میکنم که همه با صلیبهایشان بر دوش از تپه «جلجتا» بالا میروند که نه سنگینی صلیب را بر دوش و نه فرورفتن سنگریزه و خار و تیغ را در پاهایشان احساس میکنند…!!
آنقدر که فاجعه هولناک است…!
انگار صدای قطع شدن نخاع را در شکستن کمر خودم، خفگی او را در تنگی نفس خودم و لرزشهایش بر طناب دار را در همه تن و جانم وانبوه اضطراب و دلهره و سوزش جگر عزیزانش را در سوزش جگر خودم…داغ و سوزنده احساس میکنم!
چهارشنبه۲۶اردیبهشت ۱۴۰۳
ساعت ۵ بعداز ظهر است؛ فکرمیکردم امروز به خیر گذشت وتا سحرگاهی دیگر او زنده است…که خبر اعدامها رسید …عاقبت خسرو را هم اعدام کردند…ای لعنت و نفرین بر آنها و هر آنچه که میپرستند…!!
هرچقدر میخواهم احساساتم را در قالب واژگانی در خور و در چارچوب انسانی و به اصطلاح حقوق بشری بیان کنم نمیتوانم و واژگانی را سراغ ندارم که در حوزه انسانی بوده و قادر باشد این همه جنایت و شقاوت را توصیف کند.
پیشتر زندان قزلحصار را «قزل اخدود» توصیف کرده بودم ولی شاید بهتر است زندانها را به مردابهای تشبیه کنم با تمساحهایی گرسنه و خونخوار که همچنان که در خیابانها به جوانان و دخترانمان حمله میکنند ،در مرداب زندان بدنهای آنها را تکه پاره کرده و دندانهای شقاوت و سبوعیتشان را در قلب و مغز و چشمان آنها فرو میکنند و لابد آراوارههای خونینشان را به نشانه پیروزی و اقتدار میلیسند تا همه ما و مردممان را در آن مرداب وحشت و جنایت فرو کنند…
این “۱۴روز” طناب دار را، تنها بر گردن او نیانداخته بودند بلکه ما (که در واحد دیگر زندان قزلحصارهستیم) و همه عزیزان او را هم این ۱۴ روز آویخته بر طناب دار نگه داشته بودند!
وتنها در اعدام خسرو چنین نکرده بودند. بلکه همه روزه و انبوه «۱۴روزهای» دیگر را در اعدامهای دیگرمثل اعدام فرهاد،ایوب،آسو،قبادلو،قاسم،انور و ….چنین کردند…!!
اینها قصه نیستند، کابوسهایی است که زندگی میکنیم …
و این “تمساحهای عمامه به سر” برای همه مردم ایران تدارک دیدهاند…
به همین خاطر این عزیزانمان را نه با هم و در یک روز که تک به تک با فاصله روز ها و “۱۴روزها” تیغ بر گلو و طناب بر گردن نگه میدارند تا تاثیر رعب و هراس جنایتشان بیشتر و بیشتر باشد.!!
کدام حیوان خونخوار و درندهای با قربانی خود چنین میکند ؟اگر هدف هراس و ارعاب همگانی نیست؟!!
پیش از انقلاب ودر دهه شصت شنیده بودیم که محکومان را زیر شکنجه میبرند و محکومان دیگر را پشت درب اتاق شکنجه به انتظار نگه میداشتند تا نالهها و فریادهای او را بشنوند و هم زمان همه را شکنجه و مرعوب سازند…!!
ولی این جانیان فراتر رفته و نه فقط با زندانیان که با همه مردم چنین میکنند و طناب دار را برگردن کل خانواده محکوم سیاسی و همه مردم نگه میدارند!!
این تفاوتِ اشقیترین اشقیایی است که امروزه در حاکمیت ایران هستند بایک جنایتکار معمولی.. که محکوم به اعدام و خانواده اش را به جایی میرساند تا مرگی سریعتر را از خداطلب کند.!
فَقُبحاً لَهُم وَ تَرحا (رویشان زشت و دلشان پراندوه باد)
روز چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، خسرو بشارت زندانی عقیدتی – سیاسی خسرو بشارت در زندان قزلحصار پس از ۱۵ سال زندان اعدام شد. او ششمین متهم از یک پرونده هفت نفره است که حکم اعدام او اجرا می شود. او و شش زندانی دیگر اهل سنت به اتهام قتل ملاتینا امام جمعه مسجد خلفای راشدین مهاباد به اعدام محکوم شده بودند.او را روز چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، پس از اجرای حکم هم پرونده ای اش انور خضری از بند فراخوانده و به سلول انفرادی منتقل کردند.چهار زندانی عقیدتی – سیاسی اهل سنت دیگر در این پرونده در پاییز و زمستان سال ۱۴۰۲، اعدام شدند.
درباره سعید ماسوری
سعید ماسوری از قدیمی ترین زندانیان سیاسی در ایران است که در آستانه ۲۴ امین سال حبس خود، بدون یک روز مرخصی، در زندان قزلحصار کرج محبوس است.سعید ماسوری متولد۱۳۴۴ زادهی خرمآباد است. وی مدتی در آلمان و سپس نروژ زندگی و در رشته پزشکی تحصیل کرده است.
زندانی سیاسی سعید ماسوری همراه با زندانی سیاسی غلامحسین کلبی در ۱۹دی ماه ۷۹ پس از ورود به ایران در شهر دزفول به اتهام «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» دستگیر شد. در اردیبهشت ماه سال ۸۰ به خانواده وی اطلاع داده شد که فرزندشان بازداشت شده است. آقای ماسوری در دور اول بازداشت، ۱۴ ماه در انفرادی اداره اطلاعات اهواز تحت بازجویی بوده و سپس به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
سعید ماسوری در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب تهران به اتهام محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق به اعدام محکوم شد. ولی سرانجام، حکم وی به حبس ابد کاهش پیدا کرد.
در۳۰ مهر ۱۳۹۰ پس از اینکه در زندان موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد، مدتی از ادامه تحصیل و از حق استفاده از تلفن نیز محروم گردید.
تهدید سعید ماسوری به مرگ توسط بازجوی جلاد علوی
در شهریورماه سال ۱۳۹۲ پس از انتشار پیامی از او در محکومیت حمله نظامی به قرارگاه اشرف مقر مجاهدین خلق در عراق، که چند کشته و زخمی به جای گذاشته بود، توسط بازجویان وزارت اطلاعات، از جمله بازجویی به نام علوی (رضا سراج) تهدید به مرگ شد.
او در ۲۰ خرداد ۹۲ از زندان رجایی شهر به زندان سپاه منتقل و به علت نامشخصی مورد بازجویی قرار گرفت. سعید ماسوری طی ۲۲سال زندان محروم از مرخصی و اعزام به بیمارستان برای رسیدگی به بیماریهای مختلفی که از آن رنج میبرد، بوده است.
سعید ماسوری و هم بندیان وی در مرداد۹۵ پس از ضرب و شتم وحشیانه به بند فوق امنیتی مجهز به دوربین و شنود منتقل شدند. وی همراه با سایر زندانیان به مدت ۴۰ روز در اعتصاب غذا بود.
سعید ماسوری در دوران حبس بارها و بارها به دلایل مختلف و در اعتراض به بیعدالتیها و ستمی که در حق زندانیان روا میشود دست به اعتصاب غذا زده است.
سعید ماسوری همراه با قدیمی ترین زندانیان سیاسی در روز چهارشنبه ۱۱ مردادماه ۱۴۰۲، در راستای انحلال زندان گوهردشت، به زندان اوین منتقل شد. روز یکشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴۰۲، او دیگر زندانیان سیاسی منتقل شده در یک انتقال وحشیانه با دخالت گارد زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شدند.
برگرفته از کانون حقوق بشر ایران