خانه / مقالات / چرا رژیم‌های توتالیتر با مردم خودشان بی‌رحم‌ترند تا با دشمنانشان؟ :مهدی تدینی

چرا رژیم‌های توتالیتر با مردم خودشان بی‌رحم‌ترند تا با دشمنانشان؟ :مهدی تدینی

مادر استالین شبیه همۀ مادران دنیا بود. پسرش را مانند همۀ مادران دنیا دوست داشت و دربارۀ پسرش می‌گفت:
«پسری نمونه است. آرزو می‌کنم هر مادری پسری مانند او داشته باشد.»
اما اگر در جهان ده نفر دیگر مانند پسر او وجود داشت، احتمالاً نسل بشر منقرض می‌شد. نامش کِتِوان گِلادزه بود، زنی دردکشیده که زندگی سختی داشت و تنها چیزی که زندگی برایش گذاشته بود، همان پسر نمونه بود.

کِتِوان در نوجوانی خانه‌های مردم را تمیز می‌کرد تا پولی درآورد. با مردی کفاش ازدواج کرد. چند سالی زندگی خوب و نسبتاً متمولی داشتند. سه پسر به دنیا آورد. دو پسر اول مردند و فقط یوسف (همان استالین) برایش ماند.
شوهرش به زودی به الکل اعتیاد پیدا کرد و یوسف و مادرش را مرتب کتک می‌زد تا اینکه یک روز بی‌خبر گذاشت و رفت، و مادر دوباره با تمیز کردن خانۀ مردم خرج زندگی را درمی‌آورد.

می‌خواست این تک‌پسرش روحانی شود. اما روحانی‌ستیزترین فرمانروای قرن بیستم شد. البته برای مادرش پسری دلسوز ماند.
وقتی پس از انقلاب روسیه استالین به کادر رهبری کشور رسید، مصادف بود با حملۀ روسیه به گرجستان. مادر را به قصری منتقل کرد و اتاقی در اختیارش گذاشت.
از 1927 که استالین قدرت را در شوروی قبضه کرد، همواره چند نگهبان از مادرش در تفلیس مراقبت می‌کردند.
اما وقتی مادر در 1937 در تنهایی درگذشت، استالین برای خاکسپاری نرفت.
آن روزها درگیر دسیسه‌ای شریرانه بود تا پاکسازی بزرگی به راه اندازد، قربانی اول هم توخاچفسکی بود، ژنرال بلندپایه و محبوب روس.

آرنت در جلد سوم کتاب «عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر»، جمله‌ای تکان‌دهنده دربارۀ استالین دارد که می‌توان روزها به آن اندیشید و بر خود لرزید. می‌گوید:
«جنگی که رایش سوم [یعنی هیتلر] با همۀ ابزارهای جنایتکارانه علیه اتحاد شوروی به پیش برد، همچنان قربانیان بسیار کم‌تری بر جا گذاشت تا جنگی که استالین در دهۀ 1939 علیه کشور خود به راه انداخت.»
جمله را دوباره و سه‌باره بخوانید و به خاطر بسپارید.
جمله‌ای از ارنست نولته، دیگر اندیشمند آلمانی، در کنایۀ تکان‌دهندۀ مشابهی می‌گوید،
«استالین بزرگ‌ترین رهبر کمونیست‌های جهان بود و هیتلر بزرگ‌ترین دشمن کمونیست‌های جهان، اما استالین کمونیست‌های بسیار بیش‌تری را کشت تا هیتلر!»
و باز باید جملۀ تکان‌دهندۀ دیگری، این بار از الکساندر سولژنیتسین، نویسندۀ پرآوازۀ روس اشاره کنم که با کتاب «مجمع‌الجزایر گولاگ» دوزخ هولناک شوروی را بر جهانیان برملا می‌کند.
او در همین کتاب می‌نویسد:

««این آدم‏ها که ۲۴ سال خوشبختی کمونیستی را به جان چشیده‏ اند، در ۱۹۴۱ چیزی می‏دانستند که هیچ‏کس در جهان نمی‏دانست؛ می‏دانستند که در کل سیارۀ زمین و در کل تاریخ رژیمی خبیث‏تر، خونخوارتر و همزمان هوشمندتر از رژیم بولشویستی که خود را شوروی می‏نامد وجود ندارد؛ می‏دانستند که نه به لحاظ نابودگری و توان پایداری و نه به لحاظ هدف‏گذاری رادیکال و تمامیت‏خواهیِ مطلق و یکپارچه، هیچ رژیم زمینی دیگری با آن همسنگ نیست، حتی رژیم بچه‌‏مدرسه‏‌ایِ هیتلر.»

سولژنیتسین هیتلر را در برابر استالین بچه‌مدرسه‌ای می‌نامد.
اما داستان چیست؟ مسئله چیزی است که در همان جملۀ آرنت بیان شد.
آرنت شرح می‌دهد رژیم‌های توتالیتر چگونه در کشور خود مانند فاتحانی بیگانه رفتار می‌کنند و اتفاقاً اوج قساوت را در کشور خود و علیه ملت خود بروز می‌دهند.
آرنت می‌نویسد:
«حاکم توتالیتر مانند فاتحی بیگانه به گنج‌ها و ثروت‌های کشور خود تنها به منزلۀ منبع غارت می‌نگرد که به او امکان می‌دهد برنامه‌های جنبش برای فتح جهان را به پیش راند.

او فقط به همین متعهد است و این یعنی هیچ ملت، مردم و سرزمینی این بهره‌کشی چپاولگرانۀ نظام‌مند را پایانی نمی‌نهد.
این فرایند هیچ درجۀ اشباعی نمی‌شناسد، زیرا در اصل می‌تواند به حدی نامتناهی استمرار یابد.

بنابراین حاکم توتالیتر از فاتح بیگانه بدتر است؛ به گونه‌ای است که انگار از هیچ‌جا نیامده است و کارهای چپاولگرانه و تجاوزگرانه‎اش در نهایت به سود هیچ‌کس نیست.
جنبش‌های توتالیتر هر جا باشند در خانۀ خودشانند، مانند دستۀ ملخ‌ها که هر جا فرود آیند آن‌جا خانه‌شان است.
در این میان کشوری که میهن دیکتاتور توتالیتر است، حتی وضع ناگوارتری دارد تا مناطقی که به تصرف او درآمده است، زیرا هیچ‌ جای دیگر بی‌رحمی سرکوبگری نمی‌تواند چنین ابعاد نظام‌مند و مؤثری به خود گیرد.»