.
در خانوادهای سنتی مذهبی بزرگ شدیم و دینمان کاملا تعبدی بود. چون پدر و مادرمان نماز میخواندند و روزه میگرفتند، نمازخوان شدیم و روزهگیر. حجاب را هم که سفت و سخت پیگیرش بودند و بخصوص چادر که در شهر کوچک ما همه از کوچک و بزرگ بر سر داشتند.
کم کم به همان دین موروثی علاقمند گشته و پس از مطالعه کتب مذهبی، آگاهانه بدان پایبند شدیم تا جایی که هیچکس و چیزی نمیتوانست عقیده و حجاب از سرمان بردارد! دشمنی نمیشناختیم و تهاجمی نمیدیدیم. حتی سالی یکبار هم که در کودکی به تهران شهر فرنگ میرفتیم و با خانمهای مینی ژوپپوش آرایش کرده و نیمه عریان روبرو میشدیم، فکر آنگونه شدن بهسرمان خطور نمیکرد. ورد زبان بزرگترها این بود که عیسی به دین خود، موسی به دین خود! هرکس هرطور میخواهد بپوشد و بگردد! واقعا حتی برای خانواده بهشدت سنتی ما هم پوشش دیگران مساله نبود. آنها به عقیده و باور خود عمل میکردند و به دیگران کاری نداشتند.
انقلاب که شد ورق کاملا برگشت. از همان موقع که حجاب اجباری شد و باحجاب کردن مردم یک تکلیف حکومتی، انگار آنها که مدافع حکومت بودند هم تکلیف پیدا کردند بپای مردم و رفتار آنها شوند. آنها که مجبور به حجاب شدند، با اینکه عدهای از آنها همراه انقلاب تا پیروزی بودند، در صف مخالفین قرار گرفتند و هر روز تعداد آنها بیشتر و بیشتر شد. یعنی یک حکومت، هیچ راهی بهتر از این برای راندن نیمی از مردمش پیدا نمیکرد!
همیشه با رفتارهای پلیسی با مخالفان مخالف بودهام. از همان نوجوانی تاکنون! با وجود این، به خاطر انقلابی بودن، هر چه حکومت میکرد را با این دلیل که حتما مطابق دین است میپذیرفتیم و هر جا حکمتش را نمی.فهمیدیم به گردن حکومت میانداختیم، بدون اینکه اعتراضی کنیم! خود را بیشتر از آنکه انسانی آزاد و صاحب اندیشه بدانیم، تحت ولایت دیگری میدانستیم که باید مطیع باشد، و آنچه او میگوید حق است و نه آنچه ما میاندیشیم!
سیاستها هر روز بیش از گذشته غلط بودن خودش را نشان میداد. مملکت هر روز بیش از پیش دچار بحران میشد. دزدی و اختلاس رو به رشد بود. مردم فقیرتر میشدند. نارضایتیها اوج میگرفت. آنها که دنیا را گشته و کانالهای خبریشان بیشتر از ما بود و بیشتر میدانستند، اطلاعاتی میدادند و همیشه با انکار و توجیه ما روبرو میشدند! و ما که تنها کانال خبریمان صداوسیما بود، میگفتیم، نه، امکان ندارد! اینها همه از طرف دشمنان ماست. آنها دروغ میگویند! آمریکای جهانخوار بدنبال بلعیدن ماست! غرب سرتاپا فاسد میخواهد مسلمانان هم مثل خودشان شوند!
گذشت و گذشت تا با آمدن فضای مجازی و رو شدن حقایق، فهمیدیم که چقدر اشتباه میکردیم. به برکت این فضا دانستیم خیلی از اتفاقاتی که از اوایل انقلاب تاکنون افتاده، آنگونه که به ما گفتند نبوده است! حالا با دیدن اسناد آن اتفاقات و به سخن آمدن شاهدان آن، فهمیدهایم که بیش از آنکه فکرش را بکنیم فریب خوردهایم! خیلی بیش! پس خواستیم از این پس بیشتر فکر کنیم تا اطاعت! که خداوند نیز از بندگانش اطاعت کورکورانه بدون تعقل نخواسته است! و در سوره مبارکه الإسراء آیه ۳۶ از این امر، نهی میکند:
“وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا
از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش وچشم ودل، همه مسئولند”
و فهمیدیم چقدر غیرمسئولانه اطاعت کردیم و قضاوت! بهنام ولایی و انقلابی بودن! هرچند هیچگاه خودمان را برتر از دیگران ندانستیم، که این سخن پیامبر در گوشمان بود: بدترین خلق خدا کسی است که خود را برتر از دیگران بداند! اما پس از بیداری! از همفکران سابق خود، بسیار دعای عاقبت بخیریمان را شنیدیم و به رخ کشیدن جایگاه برترشان نزد خداوند را.
در تفکر ارزشیها، هرکس با آنهاست و چون ایشان میاندیشد در جبهه حق و دیگران در جبهه باطلند! و ما حالا در جبهه مقابل آنها و عاقبت به شر و مستحق دعای هدایت آنها شده بودیم و راضی بودیم به این دعا!
در سفری که در آن هستیم فهمیدیم این مرزبندیها چه بیهوده و دور از مرز وحدانیت خدا و انسانیت انسان است. فهمیدیم خداوند مرزی بین بندگانش نگذاشته است. او ستارالعیوب است. او بدنبال عیوب بندگان و رسوا کردنشان نیست و از بندگانش نیز همین را میخواهد. او بندگانش را مامور به نظارت و هدایت دیگران نکرده بلکه آنان را مسئول ساختن خود و محیط زندگی خود کرده. فهمیدیم دین اگر تبدیل به ایدئولوژی شود چقدر میتواند بدتر از بیدینی باشد. فهمیدیم آن عقلانیتی که خداوند مرتب در کتابش به آن فرمان میدهد، پیش و بیش از صرف عمل به شریعت میتواند انسان بسازد.
و حالا خوشحالیم از اینکه دیگر ارزشی نیستیم بلکه ارزش را به رعایت کرامت انسان میدهیم و بار امانتی که بر دوش دارد: و لقد کرمنا بنیادم و…
.