قصه ما به سر رسید ممد باقر ما هنوز به ریاست جمهوری نرسید :سید احمد شمس

دلم برای میرزا ممد باقر خان قالیباف می سوزد، طفلکی داشت در نیروی انتظامی فرماندهی می کرد و نسبتا هم همه از او رضایت داشتند، اما نمیدانم کدام شیر پاک نخورده ای تخم لق ریاست جمهوری را در مسیر این آقای دکتر کاپیتان سردار قرار داد که از سال ۸۴ تا به امروز هر چه می دود به آن نمی رسد.

اولش طفلک فکر کرد باید حرفی بزند که همه فکر کنند که آدم قدرتمندی است، به همین خاطر گفت مملکت به یک رضاخان اسلامی نیاز دارد، اما این حرف که دهانش زد بیرون، شد قوز بالای قوز و به جای امتیاز مثبت، شد بلای جان بچه طرقبه.

رفت لباس یک دست قهوه ای ست کرد و عینک همرنگ با کاپشن و شلوار برایش خریدند و رفت موهایش را هم قهوه ای کرد اما در اولین جلسه اعلام کاندیداتوری، خودش قهوه ای شد، و یک خبرنگار فضول گفت آقا ممد باقر میگن رضاخانی و قراره حکومت میلیتاریستی راه بیندازی، طفلک خیلی خورد تو پرش، این همه هزینه و تلاش، با یک حرف بر باد رفت

طفلکی ممد باقر آقای ما هوا ورش داشته بود که مرحله اول رئیس جمهوره، وقتی برادران قاچاقچی به سراغش رفته بودند که حمایت ما از تو مستلزم اینه که چند تا وزارتخانه را به بچه های ما اختصاص بدهی، بادی به غبغب انداخته بود که تمام پنج میلیون رای بسیجی ها مال خودتون، من بدون شما مرحله اول رئیس جمهورم.

خلاصه نشد که نشد، قهر کرد رفت فرانسه، بهش پیغام دادند عزیز دل برادر، رئیس جمهور نشدی اما شهرداری رو برات رزرو کردیم، خلاصه کاچی بعض هیچی، تازه هر چی هم گند کاشتی و پول از قاچاقچی ها در دوران ریاست بر ستاد قاچاق کالا و ارز ریختی تو ستادت، ماست مالی می  کنیم، محض محکم کاری رئیس رفتر آقا هم تو مراسم معارفه ات شرکت می کنه.

بعدش این آقا ممد باقر ما که خوب توسط برادران قاچاقچی و راس نظام ادب شده بود که پا از گلیمش درازتر نکند و حرف های گنده تر از دهانش نزند، از اون جا به بعد شد بچه خوب و حرف گوش کن، و هم شد باقر آقای گل بسیجیا و هم رفیق برادران قاچاقچی و هم به دفتر آقا گفت هر چی شما بگین، خلاصه به همشون گفت سهم همتون محفوظ.

این بود که شد آقا ممد باقر آهنین و پولادین، دیگه هر کار می کرد حتی گلوله بهش اثر نمی کرد، اختلاس، املاک نجومی، سیسمونی گیت و ….

شد بچه خوب و گل آقا

اما بعد از بارها تلاش های مذبوحانه و بی نتیجه، ممد باقرخان قصه ما فکر کرد که دیگه بعد از رئیسی رئیس جمهوره و مثل سال ۱۴۰۰ ابر و باد و مه و خورشید و فلک به یاری او می آیند و رئیس جمهوریش بعد از ۲۰ سال مسجله که یک باره سر و کله مسعود خان پیداش شد و …

قصه ما به سر رسید ممد باقر ما هنوز به ریاست جمهوری نرسید.