نقل قولی از نیما یوشیج معروف شده است (که نمیدانم واقعی است یا از بافتههای فضای مجازی)؛ اینکه در اولین سالگرد تولد فرزندش برای او نوشته:
«پسرم؛ یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی. از این پس همه چیز جهان تکراری است…».
این سخن گاهی دستمایهی شوخیهایی هم شده است، من هم میخواستم از این سخن تقلید کنم و به خودم، و به دوستان شبیه خودم بگویم که «یک انتخابات ۷۶، یک ۸۸، یک ۹۲ و یک ۱۴۰۰ را دیدیم.
از این پس همه چیز انتخاباتها تکراری است!» اما دیدن برنامههای تبلیغاتی برخی کاندیداها و بخصوص حرفهایشان در مناظرهی بیرمق دیشب، نظرم را عوض کرد: ...تکراری نیست، کاریکاتوری است!
1️⃣ برای من رقابتی جدیتر، جانبخشتر و حماسیتر از دوم خرداد ۷۶ وجود ندارد. پنجرهای تازه روبرویمان باز شده بود، و فرصت انتخابی تاریخی و تاریخساز داشتیم که ما را قادر به گفتن آری و نهای توامان ساخته بود...
حالا اگر بخواهم بگویم رقابتی هست – که هست – در مقابل آن رقابت، شوخی بیمزهای است.
تاریخی و تاریخساز نیست و حداکثرش این است که حداقلهایی را به دست بیاوریم!
2️⃣ برای من تلخترین خاطرهی انتخابات، بیپروایی و دروغگویی صاحب هالهی نور بود در آن مناظرهی کذایی سال ۸۸؛
اما حالا به نظرم میرسد که اگر قرار است از آن مدل کاندیداها داشته باشیم، همان اصلیاش خیلی قابل تحملتر است تا نمونهی کاریکاتوریاش که حتی عوامفریبی غریزی او را هم ندارد!
3️⃣ برای من امیدآفرینترین انتخابات، بازگشت دوباره به کاردانی و انصاف و عقل بود در سال ۹۲؛ برای پرهیز از تکرار دولت ناتوان ولی مدعی، ناکارآمد ولی وابستهی به قدرت، دور از مردم ولی مدعی مردمدوستی… و از همه مهمتر فریبکار!
اگرچه نتیجه چیزی نشد که انتظارش را داشتیم اما امروز از همان «امید» هم چیز زیادی نمانده است. کاریکاتوری از امید میخواهد ما را به صندوق رای بکشاند.
4️⃣ برای من انتخابات ۱۴۰۰ بیاهمیتترین انتخابات ریاستجمهوری بود؛
تجربهای شیرین که شب انتخابات راحت سر بر بالش گذاشتم و نه نگران گم شدن رایم بودم و نه نگران فریب خوردن.
گویی در کشوری دور انتخابات برگزار میشد و حتی اثر پروانهایاش بر زندگی ما قابل اعتنا نبود! حالا حتی آرامشم نیز کاریکاتوری از آن آرامش است:
توهم توانایی برخی کاندیداها وحشتآفرین است!
نتیجهی نهایی این نوشتهام چیست؟
حیرت!
دنیای سیاست هرچه بود، لااقل به چشممان بزرگ و سازنده میآمد، اما الان دیگر حقیر و ویرانگر است؛
و گویی به من و امثال من که خیال میکردیم با سیاستورزی در دنیای امروز پیشرفتی خواهیم داشت، به طعنه این شعر فروغ را میخواند که
«نگاه کن / تو هیچگاه پیش نرفتی / تو فرو رفتی».