روزهای نخست تیرماه ۱۳۶۰ است.
بنی صدر چند روزی است که مخفی شده و سازمانهای امنیتی در پیاش هستند.
بنیصدری که با مشارکت بالای مردم با بدست آوردن بیش از ۷۴ درصد آرا رئیس جمهور شد، که تا ان زمان اوج اعتماد مردم در یک انتخابات به یک فرد در تاریخ ایران بود.
اما سید ابوالحسن بنیصدر سرانجام خوبی نداشت.
او به اتفاق مسعود رجوی و با کمک خلبانی که شاه را به خارج برده بود از کشور گریخت و پس از چهل سال در پاریس از دنیا رفت.
بنیصدر همو بود که وقتی امام خمینی به پاریس رفت، چند روز نخست در منزل وی بود و بعد برایش خانه نوفل لوشاتو را تدارک دیدند.
بنیصدر روحانیزاده بود.
برخی گفتهاند خمینی و پدر ایشان با هم سابقه دوستی هم داشتهاند.
وی در پاریس به خمینی میگوید در فرانسه از ولایت فقیه هیچ مگوی!
زیرا آنها را یاد پاپ و قرون وسطی می اندازد و ممکن است به ضرر نهضت تمام شود!
بنیصدر اقتصاد توحیدی نوشت که ترکیبی سطحی از سوسیالیسم و اسلام بود.
بر اساس همین نگاه شرکتها و بنگاههای خصوصی را ملی کردند.
اما بعد از بنیصدر به جای اینکه سهام کارخانهها به مردم سپرده شود به نهادهای حکومتی مثل بنیاد مستضعفان واگذار شد و فساد و رانت هم شروع شد.
درنتیجه بسیاری از کارخانهها و موسسات بی صاحب مثل کارخانه ارج ورشکست و نابود شدند.
بعد از بنیصدر هم تقریبا همهی روسای جمهور عاقبت خوشی نداشتند. محمدعلی رجایی به همراه نخست وزیرش محمدجواد باهنر ۲۸ روز بعد از انتخاب شدن خلق ترور شدند.
اکبر هاشمی رفسنجانی جزو قدرتمندترین شخصیتهای روحانی بود.
به خاطر وزنی که در عرصه سیاسی داشت هر پستی که می گرفت آن پست قدرتمند بود.
وقتی در سال ۱۳۶۸ به ریاست جمهوری رسید نخستوزیری را حذف کرد و رئیس جمهور نفر دوم کشور شد.
در ریاست دو مجلس شورا و خبرگان رهبری و ریاست تشخیص مصلحت نظام هم ایضا همینطور بود.
هرجا او در مقام ریاست بود آن نهادها قدرت داشتند.
اما او نیز افول تدریجی داشت تا آنجا که شورای نگهبان رد صلاحیتاش کرد!
همچنین دو تن از فرزندانش به زندان افتادند و آخر هم در استخر فرح غرق شد.
سیدمحمد خاتمی که به ظاهر موفقترین دولت پس از انقلاب را در عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ بوجود آورد و وجههی ایران را در جهان چند پله بالا برد.
به خاطر حوادث ۸۸ خانه نشیناش کردند و حتی برخی نمایندگان تندرو مجلس برعلیه او شعار دادند و خواهان اعدام اش شدند!
داستان محمود احمدینژاد تراژیکتر است.
او که به نوعی پوپولیسم مبتذل جهان سومی را پیش میبرد.
به خاطر ثباتی که دولت خاتمی ایجاد کرده بود، در دوره نخست مسئولیتاش ایران بیشترین درآمد نفت را داشت.
اما موقع رفتن یک اقتصاد ضعیف تورمی همراه با رکود تحویل داد و رفت.
احمدینژاد در اولین انتخاب با تقلید از رجایی دست رهبری را بوسید، اما در دومین انتخاب پر از ابهام در سال ۱۳۸۸ شانه رهبری را بوسید!
این نشان می داد که اختلاف شروع شده است تا آنجا که در دوره دوم جز آبروریزی برای ایران و نظام عایدی نداشت.
او دیگر هیچگاه علیرغم عضویت در مجمع تشخیص مصلحت، برای کاندیداتوری ریاست جمهوری تایید صلاحیت نشد.
حسن روحانی مرد سیاسی و شیخ دیپلمات بعد از احمدینژاد آمد و تابو گفتگو مستقیم و علنی با آمریکا را شکست و نشان داد که ایران اهل گفتگو هم هست.
با قرارداد برجام دو سالی وضعیت اقتصادی ثبات پیدا کرد مردم کمی نفس کشیدند.
اما مخالفتهای مداوم داخلی و رفتارهایی مثل حمله به سفارتخانهها و ظهور ترامپ و خروج از برجام در خارج و سرانجام شیوع بیماری مرگآور کرونا باعث شکست سیاست های شیخ دیپلمات شد.
او نیز مورد غضب بخش تندرو حکومت قرار گرفت و کسی که قبلا از دست رهبری نشان ایثارگری گرفته بود، برای انتخابات خبرگان تایید صلاحیت نشد!
و احتمالا او نیز همچون هاشمی و خاتمی و احمدینژاد برای همیشه از حکومت کنار گذاشته شود.
انتخابات ۱۴۰۰ – سال مرگ بنیصدر! – کم رونق بود.
اکثریت کاندیداها رد صلاحیت شدند و احزاب مهم اصلاحات کاندیدا معرفی نکردند.
مردم هم از گرانی و تورم افسار گسیخته دو سال آخر ریاستجمهوری روحانی به خشم آمده بودند.
سیدابراهیم رئیسی که سالها در پی رئیس جمهور شدن بود، بدون وجود رقیب جدی با کمترین مشارکت رئیس جمهور شد.
اما دولت موفقی نداشت.
او سه سال با تورم ۴۰ درصد حکومت کرد و براثر سقوط هلیکوپتر کشته شد.
اما وقتی از دنیا رفت اقتصاد درماندهتری را برجای گذاشت.
او قرار بود گرانی را کنترل کند، اما نشد.
نکته ای هم بگویم، و اینکه در دوره جنگ و نخست وزیری میرحسین موسوی خامنهای رئیسجمهور بودند.
اما رئیسجمهور صرفاً نقشی تشریفاتی داشت