پنجاه نفر آدم عاقل و بالغ با چشم سالم و گوش کاملا شنوا “از بلاد اروپا تشریف آوردند زندان که ببینند همه چیز عین گزارشاتیه که بهشون می رسه “آب و هوای اوین واقعا سالمه یا فقط حرف می زنند “غذاهاش واقعا خوشمزه است یا یک تعریف الکی برای بزرگ نمایی این هتل رستوران چهارفصله !
یعنی چهل ساله داریم میگیم زندان اوین شکنجه گاهه “زندان اوین کشتارگاهه ‘زندان اوین سلاخ خونست بعد پنجاه تا آدم تر و تمیز شیک “شیک اومدن و همه ی این توهمات رو با یه چلو کباب کوبیده و دو سیخ گوجه با مخلفات کنارش “تبدیل به گفتمانی جذاب از (حیف “چقدر بد شد که راهمان دور است اگر نه برای تفریح” گاهی خودمان را دستبند زنان تقدیم هتل اوین می کردیم ) خدایا …شکرت که نمردیم و این روزهای پر از خیر و برکت و شادی و پایکوپی زندان …آه ببخشید …هتل اوین را به چشم دیدیم که بعد یه کارناوال رنگی رنگی درست کنند و آقای لاریجانی هم خوشحال از همه ی این رنگهای قلابی به دیوار کوفته شده “دست در جیبها و باد به غبغب بیندازند و اصلن هم خجالت نکشند که تمام زندگیشان با خون مردم بی گناه “شکل گرفته و پسر و دختر و نوه و نتیجه و هفت جد و آبادش دستشان در خون مردم و گوشت تن مردم را لقمه می کنند و می بلعند “والله که از خجالت مردم …اینهمه بی شرمی را از که یاد گرفتید؟ کی یاد گرفتید؟ کی به شما یاد داد تا لقمه هایتان را در خون مردم فرو کنید و بر دهان خود و نسل خونخوارتان بگذارید …والله که اینهمه وقاحت “یک وجدان مرده می خواهد که اگر با هیچ چیزی بیدار نشوید واویلاست …خوشحال نباشید که سر این پنجاه نفر را کلاه گذاشته اید بالاخره آنها هم اشتباه می کنند و به شما اعتماد می کنند ولی مانده ام شما خدایتان را چگونه خواب می کنید چگونه سرش کلاه می گذارید چگونه با یک دست چلو کباب و دو سیخ گوجه “خدا را سیر از وجدان می کنید ؟والله مانده ام که اگر نوع شما را انسان می گویند از کدام تیره و طایفه ی آدمیانید که بشکه بشکه خون می خورید و سیر هم نمی شوید ؟ به خدا که نگرانتان شده ام “آقایان “حضراتی که در زیر پوسته ی انقلاب “ریشه دوانیده اید و تار دوخته اید و انقلاب و اسلام و ملت و دولت و …همه را به باد دادید و می دهید از ملت بیچاره ی دست به دهان مانده نمی ترسید از خدا بترسید “
آقایان و خانمهای تشکیل شده از یک هییت پنجاه نفره ی بازدید کننده ی زندان اوین “واقعا برایتان متاسفم “متاسفم که از خودتان نپرسیدید “آتنا دایمی کجاست “نپرسیدید آرش و گلرخ و نرگس و نازنین زاغری و مریم اکبری منفرد و مهرداد گریوانی پسری که بخاطر فاش کردن رسوایی لواط به حبس در انفرادی “چشم پدر و مادرش به خون نشسته کجان؟نپرسیدین زینب جلالیان و هنگامه شهیدی و افسانه بایزیدی و سعید شیرزاد و علی معزی و …بقیه ی اهالی حبس شده در زندان اوین کجا هستند …متاسفم که نپرسیدید محمد علی طاهری کجاست ؟شما برای بازدید چه آمده بودید ؟ ای انصافتان را شکر ! خدایا نمی توانم خشمم را فرو دهم و بغضم را به سکوت دعوت کنم !خدایا مگر می شود پنجاه تا آدم هم کور باشند هم کر باشند هم لال باشند هم نفهمیده باشند زندان اوین زندان اوین که می گویند این بهشت مصنوعی ساخته شده در این مدت کوتاه نیست .. یادم به قسمتی از انیمیشن پینوکیو افتاد اونجایی که همه ی بچه ها رو جمع می کنند تا ببرن برای همیشه شهربازی و تفریح و در آخر هم همه ی بچه ها تبدیل به الاغ می شوند و فروشنده ی حریص “همه ی الاغها را به بازار می برد و می فروشد .
دیگر حرفی برای گفتن نیست غیر از اینکه همه را به پناهگاه امن خدا دعوت کنم .
در پناه خدا باشید