.
حکومت اسلامی که ضدیت آن با ملیگرایی و فرهنگ و آئینهای ایرانی از همان آغاز، شروع شده و در همهی این چهار دهه بر میزان آن افزوده شده است؛ هرگاه که احساس ضعف کرده، به ناچار به نمایش ملیگرایی رویِ آورده است تا بزعم خود آن “ضعف اسلامی” را با این “قوت ملیگرایی” جبران نماید. از “پخش سرود ای ایران” در صدا و سیمای اسلامی بوقت نیاز، بهویژه در هنگامهی انتخاباتی یا مسابقات ورزشی تا “طرح مسئلهی امنیت” و امنیتسازی مرزهای کشور بهعنوان “مرزهای ایران زمین”. در حالیکه در اندیشههای اُمتی، ایران هیچ جایگاهی ندارد تا بخواهد حفظ و حراست از مرزهای ایران عاملی شود، برای “نمایشهای ناسیونالیستیِ” حاکمان اسلامی…!!
در این روزها، این نمایش را اما عیانتر به نمایش میگذارند. با این حال و با تمامیِ این “بازیها و شگردهای حکومت اسلامی” کیست که نداند:
1⃣ روحانیون حاکم شدهی بر ایران نه ایران را بهعنوان یک کشور میشناسند؛ و نه مردم را در قالب ملت ایران…
2⃣ در نزد حاکمان اسلامی هدف اصلی، تشکیل اُمت واحده است برای برپایی حکومت جهانی اسلام…
3⃣ در اندیشههای آخوندی، ایران تنها یک مکان است و بخشی از سرزمینهای اسلامی؛ و مردم ایران نیز بخشی از آن امت واحدهی اسلامیاند…
4⃣ برای حاکمان اسلامی، این سرزمین و این مردم تنها ابزاری هستند که میتوان و باید با استفادهی کامل و همه جانبه و همیشگی از آنها به آن هدف نهایی رسید…
5⃣ در این چهل سال روشن شده است که در نزد حاکمان اسلامی، ایران در خدمت اسلام است نه اسلام در خدمت ایران…!!
حکومت اسلامی با آنکه به ظاهر برای مهار کمونیسم و مانع شدن از نفوذ اندیشههای کمونیستی در ایران، با “حمایت نهایی غرب و بهویژه آمریکا” برسر کار آورده شد؛ در عمل اما رقیب اصلی را نه اندیشههای چپ، بلکه اندیشههای ملیگرایی ایرانیان میدید و تمام تلاش خود را معطوف به آن کرد تا علاوه بر حذف سریع نیروهای ملی از صحنه سیاست، تمام توان خود را صرف “تضعیف روحیهی ملی” از طریق بیاثر کردن اندیشههای ملیگرایی در مردم نماید…
حکومتی که در پرچم آن، هیچ نشان ملی نیست و نشان عربی نشانده شده است…!
حکومتی که در پی نابودسازی تختجمشید برآمد تا یکی از مهمترین مکانهای نمادین ملی را از بین ببرد…!
حکومتی که در پی تغییر نام خلیجفارس به “خلیج اسلامی” بود…!
حکومتی که در پی مُلغی کردن جشنهای ملی بهویژه نوروز و چهارشنبهسوری بوده و هست…!
حکومتی که با کاستن از تعطیلات نوروز و بها دادن به اعیاد عربی اسلامی نیمه شعبان، فطر، قربان، غدیرخم؛ بر تعطیلات رسمیِ آنها افزوده است…!
حکومتی که در این چهل سال در تمامیِ سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی و حتی در کتابهای داستانی و رُمان، نقشهای منفی، خلافکار، قاتل، دزد و… نامهای ایرانیاند؛ و نقشهای مثبت اما نامهای عربی…!!
حکومتی که در تمامی این سالها، مانع از برپایی یادبودهای بزرگان ایران زمین از جمله کوروش بزرگ، توسط مردم شده است…!
حکومتی که رهبر آن به صراحت گفت: “ما برای یک وجب خاک نمیجنگیم؛ لاکن ما برای اسلام عزیز، میجنگیم”!!
کجایِ چنین حکومتی، ملی است؟! و کجایِ چنین ادعاهای فرصتطلبانهای، ملیگرایی محسوب میشود؟! که عدهای در این روزها با پذیرفتن آن بهعنوان امر واقعی، ضمن خطرناک توصیف کردن چنین ناسیونالیسمی آن را بهانه ساختهاند تا به ملیگرایی، از جمله ملیگرایی حقیقی ایرانیان بتازند…؟!
در حالیکه هوشیاران میدانند، خطر واقعی و جدی را حکومتهای بنیادگرای برآمده از ایدئولوژیهای بنیادگرا، در این چند دهه بوجود آوردهاند؛ نه حکومتهای ملی…!
در سال پنجاه و هفت روحانیون این اقبال را داشتند که از دیگر اندیشهی ضد ملیگرایی چپِ انترناسیونالیستی، بهرهی کامل ببرند و آن را در خدمت رسیدن به حکومت خود قرار دهند تا با کمک آنان، راحتتر و بی دردسرتر از هر دو بخش ملیگرایی خلاص شوند؛ نُخست با سرنگونی حکومت ایرانگرای پهلوی؛ و بعد با حذف زودهنگام نیروهای ملی…
پس از گذشت چهل سال و با وجود این همه تغییرات منطقهای و جهانی، اگر هنوز هم تفاوتی میان ناسیونالیسم اروپایی، با ملیگرایی ایرانی؛ و تفاوت میان ملیگرایی حقیقی، با چنین ناسیونالیسم دروغینی دیده نشود؛ همان هدفیست که حکومت اسلامی در این روزها، در پی آن است تا با سوءاستفاده از چنین غفلتی، اینبار نیز هم چون سال پنجاه و هفت از چنان یاریی برخوردار شود…!!
بهجای حمله به ملیگرایی حقیقی، تمامی نیروهای سیاسیِ ملی باید مردم را از این “ناسیونالیسم جعلی” آگاه سازند تا با مانع آمدن از “تداوم فریب”؛ فریبکاران را ناکام بگذارند…