بهخاطر دارم که ۳-۴ پیش، دوست عزیز دانشمندم -دکتر محمدمهدی مجاهدی- که قلمی روان و جوشانی دارد در مطلبی، تلازم و پیوستگی ایران (جغرافیا) و حکومت ایران (سیاست) را تحلیل کرده بود. آن یادداشت ارزش خواندن فراوان داشت. آن هنگام، نگارنده نقد کوچکی بر آن نوشت و در آن، تلازم و تضامن جغرافیا و سیاست را در ایران نفی کرد. هر حکومتی بسته به توان سرزمینی و جغرافیایی خود که “زیست طبیعی مردم” را تضمین میکند قدرت دارد.
جغرافیا (اعم از جغرافیای طبیعی، انسانی، سیاسی) اگر قوی باشد، معرف قدرت دولت یا حکومت است. جمهوریاسلامی و رهبر آن هیچگاه نسبت به لوازم این قدرت تعهدی نداشت. کافی است نگاهی بیندازیم به وضعیت آب، خاک، جنگل، دریا، کوه، هوا و…
در سه دههٔ اخیر و انهدام آنها بهخاطر مدیریت مبتذل و غیر اصولی فرد و افرادی که بهجای “حکمرانی”، “ولایترانی” میکنند…
از مخالفان داخلی حکومت ولیفقیه، میرحسین موسوی اولین کسی بود که به اولویت جغرافیای ایران توجه کرد. آخرین بیانیهٔ موسوی که به درستی به “نامهٔ نجات ایران” نامبردار شد تنها راه حفظ جغرافیای ایران است. موسوی که خود از رهبران انقلاب بود ابتدا در برابر تقلب بزرگ انتخاباتی سال ۸۸ و کودتای نرم سپاه پاسداران ایستاد، ولی آن هنگام هنوز به قانون اساسی ایمان داشت و در همان حصر خانگی از اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن میگفت…
این که عضو شورای انقلاب و اولین نخستوزیر حکومت پس از سالها صریحا اعلام میکند؛ راه نجات ایران عبور از ولیفقیه و حکومت مطلقهٔ اوست، بیش از هر مطالبهٔ مشابه، دقیق و مستند است، زیرا چهل سال تجربه پشت سر دارد و لذا این یک شعار ایدهآلیستی نیست. امروز بیش از هر زمان دیگر، نگرانی از خاک (جغرافی) ایران عمومی شده است. جز اندکی از پیروان نادان ولایت، بیش از ۸۵٪ از مردم ایران، نگران جغرافیای ایران هستند و حتی بیش از نیمی از همین جمعیت، علاوه بر دغدغهٔ خاک، نسبت به اسلام و تشیع برساختهٔ “جهل مقدس” با پشتیبانی “ولی فقیه” نگراناند…
ایران امروز نیازمند یک حکومت سکولار است تا بتواند دین (نه دینداری) و اخلاق (نه موعظه و نصیحت) را تقویت کند. رهبر جمهوریاسلامی ایران حتی “حقوق بشر” را که نیاز عمومی انسان است جعلی میداند. برخورد با انقلابِ “زن، زندگی، آزادی” که در تاریخ ۴۵ ساله سابقه نداشته و تداوم آن تنها مسیر نجات ایران است از کارهایی است که مرگ حکومت ولی فقیه را و ضرورت عبور از جمهوریاسلامی را تسریع میکند…
گمشدهٔ اصلی در حکومت فعلی ایران، نفی دو اصل فطری و عقلی بشر است:
1⃣ اصالت انسان یا همان اومانیسم
2⃣ تعدد عقیده یا همان پلورالیسم.
جامعهٔ ایرانی برای دست یافتن به این مهم باید نگاه ویژهای به “مقاومت مدنی” در گسترهٔ عمومی (خیابان) داشته باشد. خیابان نیروی عظیم اجتماعی را در مقابل قدرت حاکمیت به رخ کشیده و آن را به عقب میراند، معتقدم هر قدر تقابل دو نیروی مردم و حاکمیت، توازنش به سود مردم سنگینتر شود، تحقق مطالبات انقلاب مهسا را تسهیل میکند…