زندگی ما آدمیان در این کره خاکی هیچوقت بهشت نمی گردد، اما تنها با در پیش گرفتن عقلانیت و خردمندی است که می توان تا حدودی از رنجها، دردها و الام زندگی کاست و این، در گروِ عبرت گرفتن از عملکرد پدرانمان و خطاهای گذشتگان است هر چند متاسفانه انسانها کمتر عبرت پذیر هستند…!
اول
وقتی احمد کسروی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴، در اتاق دادگستری تهران به ضرب گلوله و ضربات چاقو توسط «فدائیان اسلام» کشته شد تقریبا اکثریت مردم ایران اعم از دولتیان، مجلسیان، اهالی مطبوعات و طبقات مختلف مردم…از این قتل راضی بودند، اما در این میان، عبدالحسین هژیر(وزیر دارایی قوام) گوی سبقت را از همگان ربوده و گفته بود:کسروی ملحد بود و کشتن اش واجب!
ایرج اسکندری یکی از سه وزیر توده ای در کابینه قوام السلطنه نقل می کند که عبدالحسین هژیر در جلسه کابینه گفت باید موافقت کنیم که سیدامامی قاتل کسروی از زندان آزاد شود.بنده عقیده دارم این احمد کسروی مهدورالدم بوده و اگر او را کشته اند کار صحیحی بوده»!(خاطرات ایرج اسکندری… ص۲۲۵)
البته سیدامامی قاتل کسروی با اصرار و پافشاری کثیری از مردم، مخصوصا پافشاری هژیر، بدون محاکمه از زندان آزاد شد، اما شگفت انگیز است که چهار سال بعد، خود هژیر توسط همین سیدامامی کشته شد! و با همان اتهاماتی که در آن جلسه، خود هژیر بر کسروی وارد کرده بود یعنی مهدورالدم بودن…!
شترِ مرگ دقیقا زمانی بر درِ خانه هژیر نشست که او نخست وزیر شده و می کوشید از خود یک چهره مذهبی نشان دهد. حتی بسیاری از قوانین سکولار دوره رضاشاه به اصرار او لغو شده بود، اما با این حال از نظر فدائیان اسلام گناهانش نابخشودنی بود. قبل از مرگش، فداییان اسلام اعلام کردند که:هژیر بهایی است، سپس گفتند مادرش یهودی بوده و سرانجام گفتند مسیحی است و در آخر هم هژیر را به جرم ملحد بودن کشتند و آنهم درست در خودِ مسجد و در زمانی که هژیر در حال جایزه دادن به دسته های عزادار امام حسین بود. در ماه محرم در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ش در مسجد سپهسالار…!
هژیر در راهروی مسجد ایستاده به هر مداحی که می آمد خلعتی می داد و امامی همان جا، گردن هژیر را گرفت و تیر را شلیک کرد و به تصور اینکه کار هژیر تمام نشده سپس، یقه او را گرفت و دو تیر دیگر به او زد و هژیر نقش بر زمین شد!
دوم
تنها یکسال بعد از قتل هژیر، این بار رزم آرا نخست وزیر و از مخالفان ملی شدن صنعت نفت، در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ش توسط خلیل طهماسبی از فدائیان اسلام و باز هم در مسجد کشته شد. در مجلس ختم میرزامحمد فیض قمی…!
این بار نوبتِ سیدحسین فاطمی بود که می گفت رزم آرا عامل انگلیسی است و باید کشته می شد!(اعدام انقلابی رزم آرا…داود امینی…ص۱۱۵)
حسین فاطمی در روزنامه باخترش نوشت:«دست توانای یک مرد مجاهد و فداکار (خلیل طهماسبی) طومار خیانت یک فرزند ناخلف وطن (رزم آرا) را درهم پیچید؛ و نقشه های مضر و خطرناک اورا در دل خاک مدفون ساخت. گلوله خلیل طهماسبی که دنباله ی تیر سیدحسین امامی شهید بود؛ این اثر را در ایران و در دنیا باقی گذاشت؛ که اگر اجنبی غارتگر بخواهد از راه دیکتاتورتراشی ؛ نفوذ ننگین و شرم آور خویش را به ملت ما تحمیل کند؛ جوانان فداکار و مبارز به قیمت خون خود حاضر به شستن لکه های بدنامی وطن خواهند بود»خلیل طهماسبی قاتل رزم آرا با کوشش های آیت الله کاشانی آزاد شد.
کاشانی ماده ای در مجلس جهت آزادی طهماسبی به تصویب رساند و محمدرضاشاه آنرا امضا و تایید کرده جهت اجرا در اختیار دولت گذاشت و بدین ترتیب طهماسبی آزاد شد.(موج نفت، احدی راسخی لنگرودی…ص۱۵۵)
حسین فاطمی بعدا به مناسبت ترور رزم آرا در سرمقاله اش در روزنامه باختر در مورخه ۱۶ دی ۱۳۳۰ش چنین تیتر زد:«گلوله فرزندان وطن در انتظار دیکتاتور نظامی لندن است».
اما زمانِ چندانی نگذشت که این بار خود سیدحسین فاطمی در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ در حین سخنرانی هدفِ گلوله یکی از همان «فرزندان وطن» یعنی محمد عبدخدایی واقع گردید!
در این تصویر فاطمیِ مجروح که بر تخت بیمارستان افتاده، گلوله بر بالای شکم او اصابت کرده و از سمت چپ بدنش خارج شده. گلوله، پرده سفاق را پاره کرده از نزدیک قلب، ریه و طحال عبور کرده فقط روده بزرگش در سه نقطه سوراخ شده.
شگفت انگیز است که حسین فاطمی تنها یک ماه پس از نوشتن آن سرمقاله در تشویق و ستایش ترور رزم آرا ترور می گردد. یعنی در بهمن ۱۳۳۰ش. اما او تنها زخمی شد و شانس با او بود چون ترور کننده اش نوجوان بود و نتوانست کارش را به نحو کامل انجام دهد…!
با عبرت نگرفتن از تاریخ است که باعث می گردد تاریخ توالی فاجعه گردد!
هیچ جرمی، فقط یک مجرم ندارد و هیچ قتلی فقط یک قاتل ندارد. ما بی هیچ رد و نشانی، شریک بسیاری از قتلهای روزگاریم…!