به نام خداوند جان و خرد
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳بعد از مدتها برای ملاقات حضوری با همسرم آقای سیدهاشم خواستار ساعت ۶ صبح با فرزندان و نوه هایم به زندان وکیل آباد مشهد رفتیم.بعد از نوبت گرفتن و حضور در سالن ملاقات با زندانیان هرچه منتظر شدیم همسرم را نیاوردند از مسئول سالن علت را پرسیدم گفتند پی گیری می کنم یکی از زندانیان گفت از آقای خواستار یک یادداشت یا نامه گرفتند و ایشان را برگرداندند.
من به مسئول سالن گفتم نوشتن نامه و همراه داشتن یادداشت جرم نیست چرا آقای خواستار رابرگرداندید و مارا از ملاقات با ایشان محروم کردید مامور مربوطه گفتند بروید از حفاظت زندان پی گیری کنید. ما رفتیم بعد از گذشت از هفتخوان رستم ،آقای خادمی(یکی از مسئولین زندان) زنگ زدند و علت را از داخل زندان جویا شدند .به من گفتند آقای خواستار خودشان برای ملاقات نیامدند من گفتم امکان ندارد اجازه بدین من از ایشان بپرسم اگر ایشان بی دلیل خودشان نیامده باشند ماهم می رویم و مزاحم نمی شویم بالاخره تلفنی با آقای خواستار صحبت کردم ایشان گفتند من نامه ای در رابطه با مظلومیت وبی گناهی وبی پناهی اعدامیهای بند ۶/۱ نوشتم و از آزادمردان و آزاد زنان خواستم به گلها قبل از خشک شدن آب دهند چراکه به گل خشکیده آب دادن فایده ای ندارد. این یادداشت را از من گرفتند انگار قاچاق گرفته اند….به آنها گفتم جواهر لعل نهرو از زندانهای انگلستان هر دو هفته یک نامه برای دخترش(بانو ایندیرا گاندی) از جنایات انگلستان می نوشته وهمان انگلیسیها نامه را برای دخترش پست می کرده اند که آن نامه ها شده سه جلد کتاب نگاهی به تاریخ جهان و کتاب نامه ای به دخترم که هنوز این کتابها خوانندگان و علاقمندان زیادی دارد. حالا شما برای ۴خط یادداشت اینهمه هیاهو به راه انداخته اید. گفتم شما ۹نفر انسان را ۸ سال پیش گرفته اید و زندانی کردید. قاضی اینها آقای حیدری، معاون امنیتی دادستان وقت بوده و به هر ۹ نفرشان حکم اعدام داده که سه نفرشان بنام «حمید راست» بالا و…….چند سال پیش اعدام کردید و این ۶نفر جدیداً حکمشان در دیوان عالی تایید شده:
آقایان فرهاد شاکری، تاج محمد خرمالی، عیسی عید محمدی، عبدالرحمن گرگین، حکیم عظیم گرگین، مالک علی فدایی نسب.
آقای حیدری که حکم اولیه را داده کیست؟ این قاضی پرونده قضایی داره و مدتی زندان بوده والان هم معلوم نیست کجاست. ضمناً دادستان آنموقع و داستان بعدی، هردو پرونده قضایی دارند….. آیا اگر هیئت منصفه ای دادگاه می داشت اینها اصلا می توانستند قضاوت کنند تا چه رسد به اینکه حکم اعدام بدهند؟! ملت قهرمان ایران! خیلی زود دیر می شود.
بالاخره با هماهنگی زندان ملاقات حضوری ما میسر شد.
در سالن ملاقات از آقای خواستار پرسیدم یادداشتها چی بود؟ گفتند یکی در مورد اعدامیها که تلفنی موضوع را به شما گفتم. مورد دوم نامه ای بود که در اسفند۱۴۰۲ نوشتم و فرستادم بیرون برای انتشار که شما اجازه ندادی منتشر شود.
ملت قهرمان ایران آقای خواستار هشتمین سال زندان را درحالی سپری می کنند که یکساعت مرخصی به ایشان نداده اند همکاران فرهنگی از من خواستند که با آقای خواستار صحبت کنم و مدتی اجازه ندهم نامه های ایشان منتشر شود تا همکاران فرهنگی بتوانند با دادستان صحبت کنند و از ایشان بخواهند لااقل به قانون اساسی پایبند باشند و مرخصی که حق هر زندانی است بعد از ۸سال این حق قانونی آقای خواستار را بهشون بدهند. من این موضوع را با آقای خواستار مطرح کردم ایشان گفتند علیرغم اینکه می دانم این مورد فقط گذران وقت و فرصت سوزی است ولی به خواست شماو همکاران احترام می گذارم و استخوان در گلو سکوت می کنم.
هفته گذشته که ملاقات کابینی داشتیم آقای خواستار گفتند امیدوارم شما وهمکاران به این نتیجه رسیده باشید که آنها به حق عمل نمی کنند اگر به حق عمل می کردند که وضع مملکت این نبود…
گروهی از همکاران فرهنگی با دادستان صحبت کرده اند و تلویحا دادستان از آنها خواسته که آقای خواستار اول توهین به رهبری و مسئولین نظام نکند دوم دست از براندازی بردارد و فرهنگیان را به اعتراض و تجمع و براندازی تشویق نکند .
من این موضوع را به آقای خواستار انتقال دادم ایشان گفتند اولا من هرچه گفتنی بوده گفته ام و همه گفتنیها را در اداره اطلاعات کتبا نوشته ام و امضا کرده ام. حالا دیگر حرفی برای گفتن نمانده. مورد دوم: فرهنگیان افراد دانا و فرهیخته ای هستند و زمان و مکان و جریانهای اجتماعی ،اقتصادی و فرهنگی را به درستی درک کرده اند و منتظر من و امثال من نمی شوند.
مجددا همکاران با طوماری از اسامی معلمین که خواهان مرخصی و آزادی آقای خواستار بوده اند با دادستان صحبت کرده اند که آقای لطفی نیا در بهشت رضا به من گفتند آقای دادستان با مرخصی آقای خواستار موافقت نکرده اند و من موضوع را به اطلاع آقای خواستار رساندم و ایشان گفتند خوشوقتم که ماهیت آنها بر شما هم مسجل شد حالا بقول دوستمان آنها کار خودشان را بکنند و ما هم کار خودمان را!
صدیقه مالکی فرد، همسر هاشم خواستار، نماینده معلمان آزاده و محبوس در زندان وکیل آباد مشهد
مرداد ۱۴۰۳