پیش از آنکه به موضوع بپردازیم، خوب است خوانندگان گرامی این نوشتار؛ ابتدا به دو فراز از گفتار شاد روان احمد کسروی که از دردمندان دردآشنای راستین (چون از نوع دروغش هم داشته و داریم) تاریخ معاصر ایران است، توجه بفرمایند.
این دو فراز از کتاب «افسران ما» ست که سه سخنرانی کسروی را شامل می شود. از ویژگی های این مورخ و مصلح و منتقد اجتماعی اینکه مطلب او فقط محدود به چند و چون موضوع انتخابی نمی شود بلکه شمول های دیگری را هم که وجوه مشترک دارند، در بر می گیرد. او به بدهای جامعه ایران در هر سطح و مرتبه یی می تازد و بی باکانه رسوا می کند.
«…درباره پیشامدها داستان دراز است. در بیشتر آنها دست بدخواهان در کار بوده. جنبش مشروطه که با آن ستودگی برخاست و با آن ناستودگی پایان پذیرفت بیش از همه نتیجه خیانتکاری های اینان بود. تقی زاده و نواب و حکیم الملک و ناصرالملک و فروغی و تقوی و دیگران خود را به میان انداختند و با سالوسکاری آزادیخواهان ساده دل و ناآگاه را فریفتند و در رخت نیکخواهی به دشمنی کوشیدند. تا توانستند کوشش های جانفشانه را بی نتیجه گزاردند، جانفشانان را بدنام گردانیدند. به دسته مجاهدان که خود نیرویی شده بودند و در برابر دشمنان آزادی ایستادگی می توانستند نام تاراجگر نهادند. با خوار داشتن کوشش ها و جانفشانی هاشان مایه دلسردی و نومیدی آنان را پدید آوردند. آنان را از میدان بیرون گردانیده جا برای سودجویان و رویه کاران (ظاهر پردازان) باز کردند. بدینسان استادانه بازی خود را پیش بردند و آن جنبش بسیار ارجدار را به حال پستی انداختند و همه کوشش ها را بیهوده گردانیدند. درین باره اگر کسی تاریخ مشروطه را بخواند آگاهی های نیکی را بدست خواهد آورد. من تاریخ مشروطه را بیش از همه برای نشان دادن بازی های بَدان نوشتم.»
و فراز دیگر زنده یاد کسروی:
«…درباره سرگذشت ها کوشش های بدخواهانه بیش از همه جا کارگر بوده. شما بیگمان بدانید که این نامردان نقشه هایی دارند که در این کشور به کسان پادکدامن و غیرتمند و به مردان هوشیار و دانشمند بد بگذرد و جلو پیشرفت آنان گرفته شود و از آنسو ناپاکان و بدنامان میدان یافته جلو افتند. ما این را بیش از همه در تاریخ مشروطه می بینیم. درآن هنگام که تکان سختی پدید آمد و از میان توده مردان غیرتمند و کاردانی سربرافراشتند و به جانفشانی ها پرداختند، این نامردان چشم دیدن آنها را نداشتند. کسانی که از آنان بی پشتیبان و خود مردان ساده یی می بودند – همچون ستارخان و باقرخان و یارمحمدخان و حیدرعمواغلی و صد مانند اینها – نامردان تلاش ها کردند و آنها را خوار گردانیدند و برای برخی نیرنگها بکاربردند. هر یکی را از راه دیگری لگدمال کردند و از میان بردند. این کارها را کردند که هزارها دیگران چشمها شان بترسد و پا پیش نگذارند. هزارها دیگران، توده را نمک ناشناس شناخته و به جانبازی در راه آن آماده نگردند.»
یاران، هم میهنان عزیزی که این نوشتار را می خوانید، بدانید و آگاه باشید که آن بد ها با دسیسه ها و نابکاری های محیلانه عوامفریب، امروزه هم همچنان در کارند با این تفاوت فاحش که اگر بَدان عهد کسروی سرشان به تنشان می ارزید و وزنه یی داشتند، ناکسان بی شرم، گستاخ و از خودراضی امروزین به یک صدم آنان هم ارج و بهایی ندارند و رجز خوانان ولایات غربت اند. سال هاست شاهد تقلاها و دست و پازدن های آنان علیه مقاومت برومند و سرفراز ایران زمین خاصه سازمان پرافتخار مجاهدین خلق بوده و هستیم. این معاندان حاسد عقده یی همراه و دست در دست عناصر مشکوک پولکی با هر تحریف و تصریف و جعل و بهانه جویی، کوشیده اند تا خاک در چشم حقیقت و حق طلبان جان برکف که واقعا زندگی شان را به تمامی وقف آزادی و رهایی ملت خود کرده اند؛ بپاشند و راه پرفراز و نشیب و سنگلاخی آنان را با آشغال گویی های پوشالی خود سد کنند. اگر مجاهدان و آزادیخواهان آن روزگار باختند و میدان سیاست از آنان خالی شد اما مبارزان و مجاهدان امروز به عینه نشان داده اند که نه تنها از پای درآمدنی نیستند، نه تنها با دشمن حاکم و دشمنان حاکمیت جوی لاغر و نحیف نشده اند بلکه سُر و مُر و چابک تر عرصه را بر تازندگان تنگ و تنگ تر کرده اند و همین است که این روان پریشان نامجوی حرفه یی به هر فرازی از جلوه های مقاومت چونان ویلپنت برمی خورند به سوز و گداز می افتند و به هر خس و خاشاکِ بهانه یی چنگ می زنند. نگارنده به خوبی آنان را و سوابق آنان را می شناسد. این ژاژخایان که دلشان پیش خودشان و آرزوهای خودشان است و با قلم یا بیان، ملت را بهانه قرار می دهند خوب می دانند که سالن عظیم و طویل ویلپنت از ایرانیان پر می شود. ایرانیانی که به هر حال یا یار سالیان مقاومت اند و یا در آرزوی آزادی ایران راهی نمی بینند جز مقاومت ایران. مقاومتی که گناهش در نفس مقاومت است.
مقاومتی که به سالیان هرگز فریب شیادی ها و چهره آرایی های فریبکارانه رژیم فاشیست گوبلزی ملایان را نخورد و دچار تزلزل نشد. مجال نیست وگرنه به تجربه عینی نشان می دادم یکی از این قماش آدم های مسند جوی را، که واقعا گروه خونی شان به دموکراسی نمی خواند و آزادی و دموکراسی و سکولاریسم لقلقه دهان و قلم شان هست و زرق و برق دکه و دکان سیاسی شان. یک نمونه را می گویم که شاهدان به حمدلله هنوز زنده اند و اگر با خط و خطوط من مخالف باشند اما به حکم شرف نمی توانند انکار کنند. نزدیک به سه سال پیش در میز گرد یک رادیو خارج کشوری با یکی از پرچمداران مدعی سکولار هم میز شدم. وقتی نوبت سخن به من رسید و سخن خلاف تظاهر و ادعای او بود، با این پرسش اتاق میزگرد را به اعتراض ترک کرد: «شما که با عقیده من مخالف هستید چرا در این برنامه شرکت کرده یی؟»!!! این پرسش و این بی جنبگی و ترک میزگرد کجایش به سکولار آنهم از نوع دموکراسی اش می خورد؟ رفت و بی آنکه مدیر مسئول رادیو که گرداننده میزگرد هم بود او را بخواند، دوباره برگشت و دوباره سخنان مرا شنید و رفت و دیگر برنگشت. اینجور مدعیان هستند که یقه گیری باب طبع رژیم از مقاومت ایران می کنند. وگرنه آن نوعی که در رکاب سلطان محمود غزنوی تا به دهلی رفته و کوه نور آورده که به یادگار آن مجاهدت، نام نوریزاده به خود گرفته است که احتیاج به اشاره یی دیگر ندارد زیرا همه او را می شناسند که از نوابغ روزگار است!!! نبوغ می خواهد تا جمعی اغلب از اضداد مقاومت را نام ببرد که چرا در ویلپنت نبودند. آری آن معاندان و حاسدان نبودند اما ایرانیان از جوان تا پیر و از تمامی جوامع بودند و حتا از داخل کشور که من با چند تن از آنان ملاقات داشتم. آنها را که نمی شناختم، خودشان با بزرگواری به سراغم آمدند که جملگی خار چشم شمایان هستند. کوربینی سیاسی تان که بی دلیل نیست.
حق با کسروی بوده و هست که بَدان نابکار دست از سر ملت ایران برنمی دارند. امدادهای غیبی هم مددکارشان. از حکومت گرفته تا کرسی با میکرفن رادیو تلویزیون های خارج کشوری اعم از دولتی یا غیردولتی.
مقاومت ایران به راه خود می رود و شمایان نیز. داوری با مردم ستمدیده و آگاه دل ایران است و تاریخ ایران. پس بگردید تا بگردیم.