حسین (ع) را نه بیگانهها کشتند و نه کافران؛ «امت رسولالله» بودند و دیندارانی و افراطیونی که بر مسلمانیشان افتخار میکردند.
اما چگونه همین دینداران نه بر قتل حسین، که بر هزاران ستم که بر خانوادهاش روا داشته شد، راضی بودند و خشنود از آنچه در کربلا شد، انگار مسلمانیشان را پس از آن بیمه شده میدانستند!
داستان غریبی است و پاسخهای مختلفی به این سوال داده شده..
اما پاسخی که شاید کمتر به آن توجه شده، نکتهای است که استاد بزرگوار دکتر مصطفی محققداماد در کتاب «فاجعه جهل مقدس» متذکر شده اند:
« مطالعه در تاریخ ادیان، این امر را ثابت میکند که تعلیمات دینی، چه آن که وصولش مستقیم باشد مانند آنان که در زمانهای اولیه پیشوایان دینی زیستهاند و رهنمودهای آنان را درک کردهاند ..
و چه غیرمستقیم باشد مثل مردمی که در زمان ما زندگی دینی دارند و معارف دینی را از مکتوبات و منقولات دریافت کرده و خود با عمل تجربه میکنند..
نه بر اساس برخورد چهره به چهره با پیشوایان دینی، همه ثابت کننده این امر است که اگر با خوی خشونتطلبی، حسد، هواپرستی، تفوقطلبی و امثال این گونه خصائل، انسانها قدم در وادی دین نهادهاند، نتیجه دینداری آنان چیزی جز ازدیاد و فزونی همین خصائل نبوده است…
به دیگر سخن، این گونه افراد پس از ورود به جامعه مومنین ناخودآگاه از دین به نفع همان خصائل خویش استفاده ابزاری نمودهاند، در حالی که فکر میکنند که برای دین قدم برمیدارند و وظیفه دینی خود را انجام میدهند.» ( ص۱۵۶)
این نکته دقیق و شریف، نه پاسخی برای جنایتکاری در کربلا، که پاسخی است برای همه ستمهایی است که در طول تاریخ ( و شاید بیشتر از همیشه در روزگار ما) به نام دین انجام میشود…
کم نیستند آدمهایی که قبل از اینکه مسلمان باشند، «انسان» نشدهاند و برای اخلاق انسانی و حقوق انسانها ارزشی قائل نیستند..
میتازند و میزنند و تهدید میکنند و میکشند به نام دین…
اینکه «هر روز عاشوراست و هر زمینی کربلا» را این گونه هم میتوان فهمید:
همیشه و در هر جایی به نام دین جنایت میشود..
بخصوص وقتی آنهایی که پارسایی انسانی ندارند، به نام دین قدرت میگیرند و حکومت میکنند…
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.