خانه / مقالات / از تاریخ بیاموزیم! :علی مرادی مراغه‌ای

از تاریخ بیاموزیم! :علی مرادی مراغه‌ای

در تاریخ هیچ حادثه ای دوبار رخ نمی دهد اما ۹۹ درصد حوادث شبیه هم و بارها رخ داده و رخ خواهند داد. پس از تاریخ عبرت بگیریم و این نوشته نمونه ای از آن است.

قبل از مشروطه، مختارالسلطنه رئیس نظمیه تهران بود مردم خاطرات خوبی از او داشتند: گرفتن دزدان, مستان عربده کش، زنان بدکاره و مخصوصا مبارزه با گرانفروشی.
قصابى را که گوشت کم داده بود، سرازیر به قناره می آویخت!(شهیدی،سرگذشت تهران.ص ۵۴۸)روزی دیگر، نانوایی را که داخل نان سبوس کرده بود گوشش را می برید!
فروشندگان، ماست را در تهران گران کردند فرمان داد ارزان کنند. خودش بصورت ناشناس به دکانی در شهر سر زد و ماست خواست، ماست فروش پرسید: چه جور ماستی میخواهی؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟!
وی با شگفتی پرسید مگر چند نوع ماست وجود دارد؟!
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. اما ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌ بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگرش آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم…!مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درخت آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمرش سفت ببندند، سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش ریختند و آنقدر آویزان نگه داشتند تا همه آبها که به ماست افزوده بود از تنبان اش بیرون چکید!
پس از آن، فروشنده ها ماست‌ها را در کیسه کردند و این مثل ماندگار شد!

در این زمان وبا از عراق آمد و وارد کشور شد حاج سیاح در مورد ورد وبا می نویسد:
«یک نفر از علمای معروف از نجف با طلاب زیادی به عزم مشهد حرکت کرده و وارد کرمانشاه شد. اطبا و مامورین خواستند ایشان را قرنطینه نگاه داشته اطمینان از نبودن مریض بکنند. اما اطرافیانش گفتند«قدم حضرت آقا برکت و رحمت است، هر جا وارد شود بلا رفع می شود! نباید قرنطینه شوند» مامورین گفتند«حضرت آقا و غیر ایشان در کربلا و نجف بودند پس چطور بلا آنجا وارد شد؟» همراهان آقا با این دلیل واضح با چماق جواب داده، طبیب و مامورین را کتک سخت زدند. در ایران هم، به خلاف حکم خدا، بر اعمال و جنایات اهل عمامه مواخذه و مجازات نیست، به زور وارد کرمانشاه شدند. وبا هم با خود آوردند در کرمانشاه همان روز جمعی مبتلا شده ۲۳ نفر روز اول مردند»!

حاج سیاح اسم نمی برد اما این شخص، آقا محمدحسن ممقانی یکی از مجتهدان متنفذ بود همراهان او تا مشهد به هر کجا رفتند وبا را بردند و وبا مانند آتشی بود که بر مرغزار خشک افتاد هزاران نفر مردند تنها در تهران ۲۰هزار نفر از وبا مردند«هر روز مردم مشغول روضه‌ خوانى میبودند …وبا جمع کثیرى را کشت، از ده هزار نفر تا سى هزار نفر…»
(مرآت الوقایع مظفری…ج ۱،ص ۴۵۷)
دولتمردان و رجال از پایتخت گریختند اما مرحوم مختارالسطنه در شهر ماند چون کار میت، قبر و کفن رونق گرفته بود و فرصت طلبها، بیشتر از وبا بجان مردم افتادند! قیمت قبر را ده برابر کردند!
مختارالسلطنه حکم داد قبرى چهار قران بگیرند حتى در غسل اموات نیز شرکت میکرد، سرانجام، خودش بر اثر ابتلا به وبا درگذشت.(نظم و نظمیه در دوره قاجاریه،سیفى…ص ۱۱۸) با اینکه درس نخوانده بود«اما در عدالت و دیندارى عدیل نداشت»!(مرآت الوقایع…ج2ص ۷۱۲)

جالب اینکه، پسر همین مختارالسلطنه، سرپاس مختاری معروف رئیس شهربانى رضاشاه بود و قاتل مطبوعات و قاتل نصرت‌الدوله، سردار اسعد، تیمورتاش، اسدى، صولت‌الدوله قشقایى، تقی ارانی، فرخی یزدی و…
اما سرپاس مختاری، عاشق موسیقی و پرورش گل بود و نخبه ویولن!. پس از سقوط رضاشاه از شهربانی برکنار، محاکمه و ۸ سال زندانی شد پس از آزادی تا زمان مرگش در ۱۳۵۰ش بسراغ موسیقی و ویولنش رفت، نسل قبل از ما، آهنگهایش را حتما از رادیو شنیده اند.
(بامداد، شرح حال رجال…ج ۶، ص ۱۰۸).

مرحوم مختارالسلطنه مرد نیکی بود اما او در یک جا اشتباه کرد او به نظم درونی نپرداخت، او برای مبارزه با دزدی، گرانفروشی به نظم بیرونی پرداخت از طریقِ دست بریدن، گوش بریدن، و سر و ته آویزان کردن….و نظم را هم انصافا برقرار کرد. اما این نظمی، سطحی و موقتی است، پس با رفتن او و آمدن دیگری، نظم او نیز رفت! پسرش هم میتوانست یک هنرمند در حد جهانی باشد اما در یک سیستم دیکتاتوری، قاتل برجسته ترین فرزندان ایران شد!. بدون شک، در وجود همه ما، استعدادی از شر و جنایت و رگه هایی از خیر، لطافت و موسیقی وجود دارد اما این بیشتر، زمینه و زمانه است که تعیین میکند کدامیک از آن جنبه ما، مجال نشو و نما یابد. همچنانکه در یک سیستم سالم و آزاد،یک قاتل میتواند سر از هنر و موسیقی درآورد و برعکسِ آن, در یک سیستم دیکتاتوری نیز, یک هنرمند میتواند به قاتلِ شاعران و نویسندگان بدل گردد…