.
همه دیکتاتورها قدرت و توانمندی خود را بیش از واقعیت نشان میدهند…
دیکتاتورها هرگز به ملت خویش نمیاندیشند و فقط در اندیشه بقا هستند…
در جریان یک تحقیق، به بررسی دوباره آخرین روزها و لحظات پایانی عمر «معمر قذافی» دیکتاتور لیبی میپرداختم. بهواقع میتوان ادعا کرد، بدترین وضعیت برای یک سرزمین، زمانی متصور است که گرفتار یک دیکتاتوری مانند قذاقی شده باشد، کسی که در مواجهه با مخالفانش نه تسلیم شود نه چیزی برای از دست دادن داشته باشد؛ اما چرا دیکتاتورها بدین نقطه میرسند؟! مگر قبل از این پایان، در کدامین زیستگاه ذهنی میزیند که گویی انتهای جادهاش، ناگزیر چنین مقصدی است؟!
میدانیم که قذافی در حال تلاش برای گریز از دست مخالفانش در آخرین مسیر زندگیاش؛ یعنی لولههای فاضلاب شهری در شهر «سرت» دستگیر و کشته شد. قذافی همیشه حتی زمان شروع «بهار عربی» با اینکه دیگر مطلع شده بود که مخالفان زیادی دارد؛ ولی تاکید میکرد، مردم لیبی حامی من هستند و برای دفاع از من حاضرند جان بسپارند.
وی تا آخرین لحظات، اصرار داشت، اعتراضات و در نهایت مبارزات مخالفان با خودش را بهگونهای عنوان کند که جنگی بین حق و باطل، جنگ دینداران و مومنان با غربیان و پیاده نظامهای داخلیشان است که دشمن اسلام هستند. حتی در آخرین دقایق حیاتش نیز که توسط انقلابیون دستگیر و ضربوشتم میشد، از جایگاه یک نهیکننده از حرام شرعی میگوید: «این حرکات در اسلام حرام است!»
او مانند تمام دیکتاتورهای دیگر تا آخرین لحظات به قدرت چنگ زده بود و هم خودش و هم پسرش که مخوفترین سازمان اطلاعاتی لیبی زیر نظر وی بود، قدرت را رها نکردند و کشور را به ویرانی کشاندند. قذافی و یارانش پس از حملات «ناتو» و انقلابیون به شهر سرت از سپر انسانی برای مقابله با این حملات استفاده میکردند؛ حتی دختران را میربودند تا خانوادههای آنها را وادار به عدم ترک شهر کنند. دیکتاتورها هرگز به ملت خویش نمیاندیشند و فقط در اندیشه بقا هستند؛ البته تصمیمگیری اصلی در روزهای استیصال قذافی با پسرش «معتصم» بود و آنقدر که پسرانش در اندیشه بازگشت به قدرت و حفظ آن بودند، خودش نبود.
به تعبیر «ژنرال منصور الضوء»، فرمانده سابق «گارد خلق» و از یاران قذافی که تا آخرین لحظات در کنارش بود، روزهای آخر این دیکتاتور، روزهای انزوا و محرومیت بود و زمانی تصمیم به فرار گرفت که این تصمیم از روی درماندگی کامل بود، آوارهای مخفی در این خانه و آن خانه در حالی که از غذاهای دزدی ارتزاق میکرد!
اما دیکتاتورها چه ویژگیهایی دارند که اغلب دچار سرنوشتی مشابه میشوند؟ ویژگی مشترک تمام دیکتاتورها این است که «فکر جدید خلق میکنند» و «برای خود اعتباری را در نظر میگیرند که در دنیای واقعیت وجود ندارد»، مثلاً «صدام حسین» حتی وقتی به پایتخت کشورش حمله شد، دست از ادعاهای پوچ و بیاساس و غیرواقعنمایی رهبری مقتدرش دست نکشید.
«رنانا بروکس» روانشناس از «دانشگاه واشنگتن» معتقد است، همه دیکتاتورها «تمایل دارند، قدرت و توانمندی خود را بیش از واقعیت نشان دهند» و به چالش کشیده شدن آن برایشان بسیار گران تمام میشود؛ چون آنها خود را مبتنی بر این بازنمایی غلوآمیز، قهرمان فرض میکنند و هر صدای متفاوت یا مخالفی میتواند، این قهرمان فرضی را فرو بریزد.
دیکتاتورها برای حفظ این شخصیت قهرمان، حلقهای را در اطراف خود گرد میآورند که به هر دلیلی این قهرمان را میپذیرد، میپرورد و بزرگ و بزرگتر میکند و اجازه نمیدهند، واقعیات بر دیکتاتور رخ بنماید. از این روست که او هر روز از جامعه و مسائل آن، نگرش و احساس واقعی مردم در نسبت با خودش، تفکراتش و مسائل مختلف جاری جامعه، ناآگاه و ناآگاهتر میشود و دائماً به گونه چرخهای، تفکرات او در جهت دور شدن از واقعیت، از جامعه فاصله میگیرند و اینگونه است، پس از چندین سال گویی در دنیای دیگری زندگی میکند و اغلب جامعه گمان میبرند دچار توهم شده است.
نه او متوهم نیست، او در این فرایند، کاملاً آفریننده یک تفکر یا گفتمان جدید است که پس زمینه آن کاذب است و نسبتی با جامعهای که در آن زیست میکند، ندارد. وقتی فاصله دیکتاتورها با جامعه زیاد میشود و دنیای آنها چنان شکافی با جامعه دارد که پس از مواجهه با واقعیات دچار شوک میشوند، اینجاست که در کنار ویژگی قهرمانباوری خود؛ گرچه بقا در قدرت برایشان حیاتی است؛ اما به حد میانهای اکتفا نمیکنند و یا بقای خود یا نابودی همه چیز را برمیگزینند و در کنار نابودی خود، سرزمینهای خود را نیز دچار جنگ، آشوبها، بحرانها و خشونتهای ویرانگری میکنند که اغلب این آخرین پرده دیکتاتورها است…
.