.
مدرسه که میرفتیم برای ما مدام از وابستگی شاه به بیگانگان میگفتند و اینکه او بهخاطر همین وابستگی بود که به صنعت مونتاژ بها میدهد و حرفهایی از این دست.
صادق زیباکلام هم در مصاحبهای که به همان ابتدای انقلاب ۵۷ بازمیگردد همین سخنان را تکرار میکند.
ایرج پارسینژاد که تحصیلکردهٔ آکسفورد و هاروارد است در خاطراتش میگوید که در سال ۱۳۴۶ با برادرش محمدعلی که تاجر بود راهی کره جنوبی میشوند.
برادر با یک تاجر کرهای قرار کاری داشته و او هم ناگزیر به دفتر این تاجر میرود.
تاجر کرهای وقتی متوجه میشود که ایرج ادبیات خوانده و علاقهای هم به تجارت ندارد از او در مورد شرایط ایران میپرسد و ضمناً اضافه میکند که در جریان پیشرفتهای صنعتی ایران قرار دارد.
خود پارسینژاد مینویسد که بهتندی به این تاجر کرهای واکنش نشان داده و گفته کدام پیشرفت و اینکه اصلاً پیشرفت و صنغتیشدنی در کار نیست.
تاجر کرهای میگوید: «هست. پس این شرکت ایران ناسیونال و ساختوساز اتومبیل پیکان چیست؟!» و استاد و روشنفکر ایرانی پاسخ میدهد: «آنکه تولید ایران نیست. محصولی است از کمپانی لیلاند موتورز انگلیس که قطعات آن در ایران مونتاژ میشود.»
تاجر کرهای با نرمی میگوید که: «اما تو باید بدانی که همهٔ اتومبیلها را یکجا نمیسازند. اول بدنهٔ آن ساخته میشود، بعد موتور آن. ایرانِ شما فعلاً در مرحلهٔ اول است. اطمینان دارم که به مراحل بعد هم خواهد رسید. حوصله کنید. وانگهی ما میخواهیم همین اتومبیل پیکان شما را وارد کنیم. شما دارید در این صنعت جلوتر از ما حرکت میکنید. ما که حالا جز دوچرخه و چرخخیاطی چیزی نمیسازیم…»
پارسینژاد میگوید در جواب او از ماهیت اقتصاد وابسته و «بورژوازی کمپرادور» گفتم و میگوید سخنانی گفتم که یادآوری آن امروز مایهٔ شرمندگی من است.
روشنفکر پنجاهوهفتی همینقدر پرت است و نتیجهٔ این پرتبودن و انتقال آن پرتی به جامعهٔ آن روز را میتوانیم بهروشنی در تفاوت امروز بین ایران و کرهٔ جنوبی به چشم ببینیم.
.