خانه / مقالات / تنهایی دیکتاتور

تنهایی دیکتاتور

موسولینی وقتی در ایتالیا به قدرت رسید همچون رهبری فرهمند با آغوش باز مردم روبرو شد. در آن سال‌های نخست حکومتش «قهرمان ملی» ایتالیایی‌ها بود و «بهترین شمشیرزن و سوارکار» ایتالیا و «مردِ مردان» ایتالیا؛ همهٔ ایتالیایی‌ها گوش به فرمان او بودند. اما به‌تدریج ستارهٔ بخت دیکتاتور غروب کرد و پس از بیست سال حکومت جابرانه عاقبت مجبور به فرار شد. با این حال حتی در آخرین روزهای حکومتش باورش شده بود که مردم ایتالیا یکپارچه پشت سرش هستند.

موسولینی در دسامبر ۱۹۴۴ از پایتخت به شمال ایتالیا فرار کرد. او در صدد این بود تا به نحوی جان خودش را از دست مردم و نیروهای متفقین نجات دهد.او طی فرار گذارش به شهر شمالی میلان افتاد. مردم شهر که از حضور ناگهانی موسولینی مطلع شده بودند دور ماشینش جمع شدند. شمار جمعیت به ده‌ها هزار نفر بالغ می‌شد. آن‌ها به هر دلیلی شروع کردند به شعار دادن به نفع موسولینی (رفتار مردم بعضی وقتها غیرقابل پیشبینی و گول‌زننده است).

حاکم فراری ایتالیا باورش نمی‌شد که در اوج فرار و سقوط با چنین واکنش پرشوری روبرو شود. او چند ساعت بعد به همسرش گفت: «من بیست سال در این مملکت حکومت کردم اما هرگز چنین استقبال پرشوری را تجربه نکرده بودم. تشویق‌ها به قدری کوبنده بود که دیوارها به لرزه درآمده بود.حس فوق‌العاده‌ای بود. روی صندلی ماشین ایستاده بودم و به فریادهای اعلام وفاداری آن‌ها گوش می‌دادم…»

موسولینی تا چند روز باورش شده بود که مردم ایتالیا یکپارچه حامی خودش و رژیمش هستند. اما همهٔ این‌ها توهم بود. درست است که میلانی‌ها از دیدن رهبر فراری کشورشان ذوق زده شده بودند و فریاد «دوچه دوچه» سر داده بودند اما دیکتاتور عملاً هیچ طرفداری نداشت. دو سه ماه بعد از تظاهرات میلان، موسولینی امیدوار بود که لشکر انبوه پیراهن سیاهانش به کمک او بیایند. او از همهٔ طرفدارانش خواسته بود که به نقطه‌ای در شمال کشور بیایند تا همراه او با دشمن بجنگند. تعداد پیراهن سیاهان (بسیجی‌های شبه‌مسلح) به بیش از چهار میلیون تن بالغ می‌شد تا آنجا که در هر روستا و ده‌کورهٔ ایتالیا یکی دو پایگاه داشتند. اما این مربوط به دورانی می‌شد که دیکتاتور در قدرت بود…

موسولینی از دستیارش پاوولینی پرسید: «چند نفر آمده اند؟» پاوولینی سکوت کرد.
موسولینی: «میگم چند نفر از پیراهن سیاهان آمده‌اند؟»
پاوولینی :«قربان فقط دوازده نفر»

خلاصه‌ای از کتاب «موسولینی»
ترجمهٔ بیژن اشتری
ــــــــــــــــــ