انیشتین میگوید: «اگر به مسئلهای بربخورم که یک ساعت برای حل کردنش زمان دارم، پنجاهوپنج دقیقۀ اول را صرف فکر کردن به مسئله میکنم و پنج دقیقۀ انتهاییاش را به حل مسئله میپردازم.»
وقتی در مسیر زندگی – چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی – به مسئلهای برمیخوریم، نخستین وظیفۀ ما درک صحیح صورتمسئله است. باید ابتدا درد را بشناسیم و پسازآن است که میتوانیم بهسوی درمان درست حرکت کنیم.
مسئلۀ اکنون ایران چیست؟ البته که معضلات شایستۀ توجه بیشمارند اما بزرگترین مسئلۀ ما، مادرِ تمامی مسائل دیگر کدام است؟ نخست بیایید به دو موردی بنگریم که درواقع مسائل ما نیستند اما بهغلط توسط رسانهها و بهویژه برخی جریانهای چپ بهعنوان مهمترین مسائل ایران جا زده میشوند.
قطعاً اقتصاد امروز ایران، ویران است، عدهای میگویند مسئلۀ سببسازِ این ویرانی، ساختار نئولیبرالیستی اقتصاد است؛ اما آیا بهراستی چنین است؟ نه! جمهوری اسلامی یک نظام اقتصادی بهشدت بسته و دستوری دارد و بیشتر به نظامهای اقتصادی کمونیستی شبیه است تا نظامهای لیبرال. رژیم سعی میکند تا همۀ مؤلفههای اقتصادی را بهزور دستور و بخشنامه کنترل کنند، اینکه مدام شکست میخورد، موضوع دیگری است (درواقع چنین راهبردی از همان ابتدا محکوم به شکست است). تمامی بنگاههای بزرگ اقتصادی کشور به شکلی مستقیم و آشکار یا غیرمستقیم و پنهان، متصل به حاکمیت و نهادهای حکومتیاند. محال است بتوانید بدون بازی دادن حکومت یا بخشهایی از آن، کسبوکاری عظیم در ایران به راه بیندازید. خصوصیسازی به معنای واقعیاش وجود ندارد، بلکه شرکتها یا کارخانههای دولتی با برچسب «خصوصیسازی» به قیمتی نازل به نورچشمیهای غیرمتخصص واگذار میشوند. حتی اگر بخواهید کسبوکاری کوچک به راه بیندازید، حکومت با گرفتن تعهدهای بسیار از شما، شدیداً کارتان را به خودش گره میزند. این نئولیبرالیسم نیست، نقطۀ مقابل نئولیبرالیسم است.
ما با یک رژیم بهشدت تبعیضگرا طرفیم، عدهای میگویند مبنای این تبعیض قومیتی است، آیا درست است؟ البته که تبعیض سیستماتیک وجود دارد اما مبنای این تبعیض، نه قومیتی که مذهبی-ایدئولوژیکی است. مشکل اینجاست که در ایران، حکومتی اسلامگرایانه از نوع شیعیاش بر سر کار است. ازاینروست که زنان بر اساس بسیاری از قوانین عملاً شهروند درجهدو محسوب میشوند، سنیها به مناصب مدیریتی بالا راه نمییابند، مسیحیان و یهودیان در ساختار قدرت بهکار گرفته نمیشوند و بهاییان و خداناباوران از تحصیل محروم میگردند و حتی ممکن است به خاطر باورهایشان، جان و مال خود را هم از دست بدهند و نیز ازاینروست که استانهای عمدتاً سنینشین (کردستان و سیستان و بلوچستان) بیش از همه نادیده گرفته میشوند. مسئله البته فقط مذهب تشیع نیست، اگر مثلاً حکومتی از نوع سنیاش هم برقرار بود، باز مصیبت داشتیم. راهحل این مشکل، سکولاریسم است نه باد کردن قومیتگرایی، دیوار کشیدن میان اقوام گوناگون ایران و قرار دادن آنها در مقابل هم.
اگر اینها مسائل اصلی ما نیستند، پس مسئلۀ اصلی چیست؟ وقتی مسئلۀ اصلی را بهدرستی دریابیم، راهحلها نیز مقابل چشمانمان پدیدار میشوند.
مسئلۀ اصلی که بسیاری از مردمان عادی کوچه و بازار هم بهدرستی آن را فهمیدهاند این است: «حکمفرمایی یک نظام ایدئولوژیک مذهبی و استبدادی با یک اقتصاد بسته، رانتی و دستوری.» برای حل کردن مسائل بیشمار دیگر، نخست باید این مسئلۀ بزرگ را درک کنیم.
ما نیازمند برپایی یک حکومت سکولار-دموکرات و بهرهمند از اقتصاد آزاد هستیم. فرم حکومت میتواند پادشاهی یا جمهوری باشد اما محتوا باید سکولار و دموکرات باشد. حکومت باید تا جایی که میتواند آزادیهای اقتصادی شهروندان را تشویق کند و بستر را برای تسهیل سرمایهگذاری و داد و ستد با اقتصاد بینالمللی هموار سازد.
جمهوری اسلامی، کشور را ویران کرده، چون عشقی بدان ندارد. او فقط به بقای خودش میاندیشد و اهمیتی به اعتلای ایران نمیدهد. اگر میخواهیم ایران را پس بگیریم و دوباره بسازیمش، باید قبل از هر چیز عاشقش باشیم. اینجاست که قومیتگرایی و قبیلهگرایی، دیوار کشیدن میان هموطنانمان، و کتمان میهندوستی، نه راهحل که درواقع بخشی از مشکلاند.
شوربختانه برخی از چهرههای اپوزیسیون و متفکران ما حتی از شناسایی درست صورتمسئله هم عاجزند. آنان نسخههایی میپیچند که بارها شکست خوردهاند، هنوز هم به ایدئولوژیهای نخنما و کهنۀ چپ چسبیدهاند و میخواهند چرخ را از نو اختراع کنند.
لازم نیست تا چرخ را از نو اختراع کنیم، میتوانیم از تجارب بشری درس بگیریم و بر اساس عشق به ایران، با اتکای به عقل خودبنیاد، ایران را پس بگیریم و دوباره بسازیمش.
میثاق همتی
تحلیلگر سیاسی