ای فجرِ آشکاره! حجابت برای چیست؟
در عشقِ شیخ، این تب و تابت برای چیست؟
خواهی شوی دو سه روزی ندیم او؟
بی جنبه ای، بگو که شتابت برای چیست؟
ما دیده ایم لخت تو را در در دیارِ کفر
این بازی گناه و ثوابت برای چیست؟
چون پول و نفت،مالِ تو باشد به هر جهت
این عشوه های عهدِ شبابت برای چیست؟
ای باده ی ظریف،چشیده به اشتیاق
از شیخ حسن توقع آبت برای چیست؟
کردی هزار دفعه مماشاتِ بی ثمر
لَه لَه زدن به سوی سرابت برای چیست؟
نوشت که لب به لب شده ای با جنابِ شیخ
با زخمیان شیخ، عتابت برای چیست؟
هم مال شیخ میخوری و هم منال خلق
در این میانه، لفت و لعابت برای چیست؟
یک نکته را بگویمت و دلخوری مکن!
در ازدحام معرکه، خوابت برای چیست؟