در معرکه عدل ایستاده ام
خیره به انگشتان بریده ای برخاک
که بوی قرص نان میداد
نعره تکبیر! که این حکم حد سرقت است
آن دورتر
در آدینه نماز
جن ها و سارقان هست و هرآنچه هنوز نیست
ورد خوانان
سم بر چمن میکوبند
و سر به مهر
و من حیران که چونان آن انگشتان فربه و پر عقیق
سالم میخزند بر جا نماز!!
آه ای حدود تاریخ
تو حاکم باش!
در تمام طول تاریخ این بشر سابقه ای به این فاحشی و جدی پیدا نکردم که قومی مرتب این جهان خاکی را موقتی و زود گذرا دانسته و زندگی ابدی در آن جهان دیگر را – در آن جهانی که اخرت مینامند- تمام وقت وشب وروز تبلیغ کنند. جهانی ابدی که به باور عجیب آنها به دو ناحیه تقسیم شده است یکی بهشت برای خودشان و کسان و آقازاده هایشان و هواداران عقیده و ایمانشان در یک طرف و در دیگر طرف یک جهنم لابد به وسعت فضای کیهانی- برای بقیه ای که عقیده آنها را قبول ندارند. یعنی بخوانید تمامی اهالی هفت میلیاردی کره زمین و اصلا میلیاردها میلیارد دیگر انسانهایی که از زمان پیدایش انسان هوموساپیان برروی کره زمین زیسته اند و مرده اند. منهای مثلا یکی دو میلیون که اینان و اعضای باندشان در سراسر گیتی باشد!! چون از نظر این قوم جاهل و فاسد و قاتل هرکس که ولایت فقیه را قبول ندارد نه دین دارد، نه مسلمان است و نه شایسته رفتن به بهشت من درآوردی اینان.
آری این قوم مدام بگویند که در آن جهان و بهشت آن- همه چیز از قبل برایشان رزو شده است و همه چیز در آن رایگان و بفروانی گسترده است. از اطاقهای دولوکس و وسویت گرفته تا باغ و باغجه و شالی زار و حوضی که پر از بهترین اشربه جهان است. ایضا هرجه را آرزو کنند و در ذهنشان تصور وکلیک کنند- بلافاصله مانند سفارش پیتزا بر بال فرشتگان روی سفره شان سرومیشود……بدون یک شاهی پول اطاق و ویلا و باغ و رود و استخر و چمن و بدون پرداخت یک قران هزینه خواب و پوشاک و خوراک حتی آب و برق و گاز و لیف و گل سرشور و سنگ پا و وسمه و حنا وخشک و حوله و دستمزد دلاک گرمابه………
بعد همین ها- بمدت سی هشت سال- اینهمه شمش طلا و جواهرات و دلار ویورو و پوند انگلیسی و فرانک سویسی دزیده و پس انداز کنند. چه د رصندوقچه های اندرونی و چه در بانکهای مالزی و سنگاپور و سویس و کانادا و استرالیا.
کسی باید از آنها بپرسد که بالاخره طبق تفسیر شما از این جهان فانی- شما بعد از ده بیست سی چهل و حد اکثر پنجاه سال- حتی اگر به سن صد سالگی هم برسید که مسن ترین تان جنتی و اندی دیگر است- خواهید مرد و یک سر باید روانه بهشتی که به خود و هم کیشانتان وعده آنرا داده اید و میگویید پایتان روی آن قرص! است میروید. پس چرا اینهه داروندار نفتی و ذخایز و شمش طلا و وام نجومی و طویل المدت هرگز بار پرداخت نشده را که هیچ بلکه حقوق کارگران شش ماه یکسال مزد نگرفته پرستاران درمانده معلمین زحمتکش و حتی سپرده های میلبیونها ایرانی درمانده مالباخته را- که برای کسب یک خورده بهره – داروندار خود را در موسسات بانکی و اعتباری شما گذاشته اند- را هم میدزدید. حتی دکل نفت و میلیاردها هکتار زمین و دشت وباغ و کوه چمن را می دزید؟!.
آهای یاروها اینرا من نمیگویم ها!. خودتان در هنگام لو دادن یکدیگر در مناظرات و افشاگریهای روز وشبانه تان با دلیل و مدرک و آمار و ارقام بهمدیگر میگویید و تمام محاسبات هم تازه بخشی کوچکی از همین را نشان میدهد.
آنگاه شما طبق ماده ۲۷۸ قانون جزایتان برای سرقت یک چیز کم ارزش مثل چند قرص نان یک گونی برنج و یا یک گوشواره به ارزش بیش از چهار مثقال و نیم طلا (بند ج ماده ۲۶۸) باراول چها ر انگشت را از ته با گیوتین های اسلامی- حاصل اختراعات انصار فیزیکدان امام امت- قطع میکنید (بند الف ماده مذکور). بار دوم قطع پای چپ سارق از پایین تا برامدگی- بند ب) در مرتبه سوم حبس ابد و در مرحله چهارم اعدام (بندهای پ و ت). راستی پس اگر حد سرقت این است پس این دست ها و انگشتان پر انگشتر شما چکار میکنند آنجا! چرا هنوز روی دوپا چپ وراست در نماز جمعه ها می ایستید؟ چرا تو زندان ابد تشریف ندارید و شما که نه تنها چهارمرتبه بلکه در طول نزدیک چهل سال – هرکدامتان چهار هزار بار دزدیده اید هنوز زنده تشریف دارید؟ محترما (بقول شکایتنامه ساده و کوتاه آن همولایتی لر من) کجاست این قانون؟ بگویید که چرا اینهمه شمش و دلار و یورو و پوند و فرانک سویس بلند میکنید و بفرمایید که چرا هنوز طبق بند ت همین ماده ۲۷۸ قانون خودتان (که میگوید من خود قانون!!!) اعدام نشده اید که زودتر هم به بهشت خود ساخته تان بروید. چرا اینقدر حرص این جهان خاکی و زود گذر و ماندن ودزدیدن تا آخرین نفسس و آخرین دلار؟!!
و ایضا مگر این قبری که شما بزودی در آن سرازیر میشوید مگر دو متر در یک ونیم متر نیست؟ و بعمق مثلا یک و هفتاد و اندی سانتیمتر؟ تازه اگر هم این شمش های طلا و دالارها و یورو و پوند انگیسی و فرانک سویسی در آن دنیاای شما قابل چینج کردن و مصرف و خرید و فروش باشد- شما در این مکان کوچک مگر چند کیلو گرم شمش طلا و عتیقه جات و چند چمدان از ارز استکبار جهانی در آن با خود برده و و در آن قبر تا رسیدن به بهشت موعود ساخته پرداخته برای شخص خودتان- جاسازی میکنید!؟ بجان همان آقا زاده پورشه و لمبورگینی و فراری سوارتان که خانه ها و بالکن های آپارتمانهای برجهای محرک وچرخانشان چشم رهگذران مالباخته و ورشکسته و مزدبگیران حقوق نگرفته و ایضا گورخوابان را در صف نان و پیاز و پنیر را خیره میکند و به همان مقدسات ساختکی و خدا و دینی که شما خود ساخته اید- ازاین خبرها نیست.
باشد فرضا شما راست میگویید که نه! این خبرها در آن دنیای ساخته ذهن پلید و فاسد شما هست و درست است. پس چرا اینهمه بار اضافی و جاسازی اینهمه طلا و اسکناس در آن قبر دو متری؟ و راستی اگر این قانون جزایتان برای همگان است و نه تنها برای آن مرد بیکاری- که شش فرزند و یک خانواده مدام گرسنه داشت- چیزی کمی بیش از چهار و نیم مثقال طلا دزید- و طبق بند یک همان ماده لعنتی- تنها انگشت شست و کف دستش را برایش گذاشتند بماند.- پس این انکشت ها روی آن دست های فربه و یک ساعت کار و کارگری نکرده شما- آنجا چه میکنند!؟
آّهای ای ضحاکان تمامی تاریخ بشریت و ای جاهل و قاتل و فاسد ترین گرم تنان روی کره زمین! از زمان هبوط آدم تا امروز!- این را هم بشنوید: شما خودتان چند روزپیش در رسانه های خودتان شنیدید که یک پدر فقیر و بیکار – یکی از فرزندان متعدد خود را – برای گرفتن دیه خون قتل غیر عمد (ماده های ۵۴۹ به بعد قانون منحوس جزایتان- که میگوید در صورت عدم امکان پرداخت توسط شخص مرتکب چنین قتلی- دیه خون مقتول توسط دولت پرداخت می شود)- به زیریک اتوموبیل انداخت؟
باش تا روز نه بسیار دور مصاف نهایی این ملت بزرگ فرزند داده و هستی و مالباخته- در سراسرمیهن و در هزاران اشرف روییده در جایجای وطن.
همانجا باش!