پیدایش « داعش نوین » حاصل محاسبات اشتباه قشر روشنفکری است که مدعی بود، مبارزه با امپریالیسم جهانی در اولویت با « داعش کهنه » قرار دارد! از این رو با اتکاء بر محور « آگاهی رسانی » توده ها عملا بجای مبارزه با « داعش کهنه » اسلام ستیزی در رأس مبارزات ضد امپریالیستی آنها قرار داشت که بنظر نگارنده منجر به رشد بنیادگرایی گشته است. آنها بی آنکه عملا توانسته باشند کوچکترین حرکتی به « سنگ بزرگ » امپریالیسم ـ بنیادگرایی وارد آورند، مانع جدی بودند بر سر راه « مجاهدین خلق » که با همان تفکرات چپ اکسترم و اسلام ستیزی، مبارزات آنها را با « سُسِ روشنفکری » بواسطه داشتن روسری و یا دست ندادن به جنس مخالف مورد تمسخر و ریشخند خود قرار میدادند. اما اکنون طنز تاریخ را بنگرید، بنیادگرایان اسلامی با در دست داشتن تکنولوژی « مبایل ـ یوتوب ـ فیس بوک » توانسته اند در دل اروپا با نشر ایدئولوژی بغایت عقب مانده خودشان ـ لشگر انتحاری ـ جمع آوری کنند! اما روشنفکر پر مدعا با در اختیار داشتن همان امتیازات ویژه در دل اروپا تمام همّ و غمّش « روسری و اسلام » مجاهدین است، که بنیانگذارش در پنجاه سال پیش اصول مبارزه را اینگونه تعریف کرد: ” مرز ما بین با خدا و بی خدا نیست، بلکه بین استثمار شونده و استثمار کننده است ” اتفاقا برمبنای همین « اصل » از بدو تأسیس سازمان قیمتش را با وجود تفکرات مرتجعانه حاکم برجامعه قبل و بعد از وقوع انقلاب با عناوین مختلف از جمله « التقاطی ـ مارکسیست های اسلامی ـ منافقین » پرداخته اند. شایان توجه است که مجاهدین با توجه به ایدئولوژی اسلامی خودشان ـ توانستند از سد « اسلام کهنه » عبور کنند و وارد پروسه نوینی شوند و برای ماده کردن ادعای خودشان، با توجه به تفکرات کهنه حاکم بر جامعه علی رغم متحمل شدن ضربات سنگین از جمله ضربه اپورتونیستی سال پنجاه و چهار، در زندانها درکنار یاران چپ فدایی خلق با مرتجعین عتیقه ای چون اسدالله لاجوردی و عسگراولادی و…. مرز بندی داشته باشند. آنها با بجان خریدن مارک « التقاطی » هیچ وقت در صدد تغییر چهره و مواضع خود به شیوه اپورتونیستی برای کسب قدرت، بر نیامدند.
حال قضاوت به عهده خوانندگان این سطور است که چگونه روند رشد داعش کهنه و نوین را با توجه به شرایط منطقه ارزیابی کنند. در اینجا ناخودآگاه چند سئوال در ذهن مان شکل میگیرد. آیا باید برای مبارزه با هر گونه از داعش، ابتدا به ساکن در « خاک امپریالیسم ـ میزبان » به جنگ امپریالیسم رفت، یا اینکه ما از امکانات « میزبان » بر علیه « ابوداعش حاکم » بر ایران میتوانیم به نحو احسنت استفاده بهینه کنیم؟ آیا راه آسانتر برای رسیدن به آزادی ایران ابتدا سرنگون کردن ابوداعش ـ پدرخوانده تروریسم جهانی حاکم بر ایران نیست؟ آیا بطور واقعی « جدی » توان و پناسیل مبارزه با امپریالیسم جهانی را داریم تا پس از پیروزی خیالی به جنگ ابوداعش برویم؟ محور اصلی سرنگونی رژیم چیست؟ آیا نباید اسلام نوین در سایه صلح و همزیستی با اتکا برهمان « اصل نبودن مرز با خدا و بی خدا » با توجه به اعتقادات وباورهای انواع اقسام « اسلام » منطقه، اهرم سرنگونی رژیم مافیایی و فاشیست مذهبی باشد؟ نگارنده بعنوان یک فرد لائیک هیچگاه با هیچ اسلامی چه از نوع مجاهدین و و چه از نوع ساده ترش که در بافت جامعه تنیده است، تضادی ندارم. تنها با کسانی تضاد دارم که در پستوی افکارشان دکانی بنام « دین » بپا کرده اند، و آنرا ابزار سوداگری خودشان کرده اند،خواه اسلام باشد یا ادیان دیگر!
علیرضا تبریزی