خانه / مقالات / ۴۰ سال قبل آن روزى که قرار بود من همراه با دکتر هزارخانى سربه نیست شویم!!:محمد اقبال

۴۰ سال قبل آن روزى که قرار بود من همراه با دکتر هزارخانى سربه نیست شویم!!:محمد اقبال

محمد اقبال

آخرین تلاشها در آخرین روزها: ۴۰ سال قبل آن روزى که قرار بود من همراه با دکتر هزارخانى سربه نیست شویم!!:محمد اقبال
به بهانه مرگ ابراهیم یزدى
******
ردیفهاى ۳۰ و ۳۱
۳۰- محمد اقبال-خیابان شاهپور- چهارراه مختارى-کوچه علایى- پلاک ۶ – تلفن ۵۳۰۶۹۸
۳۱- منوچهر هزارخانى – خیابان دانشگاه نبش خیابان مشتاق پلاک [ناخوانا] تلفن ۶۴۶۳۲۱
حتما که اتفاقى بوده ولى عجیب هم هست که نام تنها دو عضو شوراى ملى مقاومت در کل این لیست پشت هم آمده. دکتر منوچهر هزارخانى نویسنده و مترجم برجسته و مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شوراى ملى مقاومت و محمد اقبال!!
۱. درگذشت دکتر على شریعتى در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ بلافاصله در تهران پیچید و عصر همان روز دیگر همه خبر داشتند. من اطلاع داشتم که وى خارج شده ولى نمى دانستم در لندن است و حدس مى زدم در پاریس باشد. بهت زده راهى خانه دکتر شریعتى شدم… حیاط خانه را صندلى چیده بودند و تعداد افراد در حد سى چهل نفر بیشتر نبود، علت هم این بود که کم بودند کسانى که خانه دکتر شریعتى را بلد بودند. در آنجا شهید دکتر کاظم سامى را دیدم. چند سالى بود او را مى شناختم و مراوده داشتم. به دکتر سامى گفتم چطور مى شود از خمینى یک اعلامیه سر شریعتى گرفت؟ گفت بعید مى دانم ولى اینجا صحبتش را نکن برویم یک جاى دیگر. به وى پیشنهاد کردم برویم دفتر من روبروى در اصلى دانشگاه تهران نبش فخر رازى و خیابان شاهرضا (انقلاب بعدی) که یکى دو کیلومتر بیشتر با آن محل فاصله نداشت. او استقبال کرد و گفت من هم خودرو را دورتر از اینجا و در همان مسیر پارک کرده ام.
رفتیم دفتر و گپى زده چایى صرف کردیم و از همانجا با تلفن دفترم (یک شرکت مهندسى مشاور معمارى) و از طریق کاریر (مرکز تلفن) با شماره دکتر یزدى در هوستون آمریکا تماس گرفت و ضمن معرفى من پیشنهادم را گفت و گفت بیا با خودش صحبت کن. من مجددا موضوع را طرح کردم. یزدى که حداقل در ظاهر بسیار ابراز خوشحالى مى کرد از آشنایى گفت من عازم نجف هستم و این کار را حتما خواهم کرد. صحبتهایمان کمى با استعاره بود ولى متوجه منظور یکدیگر مى شدیم. وى ظاهرا رفت نجف و چند روزى گذشت و خبرى نشد تا یک باره یک نامه عجیب و غریب و بى ربط از خمینى دجال آمد که در آن خطاب به یزدى نوشته بود «تلگراف‌های زیادی از اروپا و امریکا از طرف اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمنهای اسلامی دانشجویان در امریکا از بخش‌های مختلف و از سایر برادران محترم مقیم خارج از کشور- ایّدهم الله تعالی- در ”فُقد” دکتر علی شریعتی واصل شد». آن موقع ما مى گفتیم اگر چند فحش به مرحوم شریعتى مى داد از این نامه بهتر بود. با دجالیت تمام هیچ چیزى راجع به شریعتى ننوشته بود. بعدا معلوم شد که به شدت به ترم «اسلام منهاى روحانیت» شریعتى کینه داشته و زهر خود را به این شکل ریخته است.
بعد از آن و تا قبل از ورود خمینى به ایران یزدى بارها از هیوستون تگزاس و پاریس با من تماس گرفت و خبرنگاران آمریکایى را که به ایران مى فرستاد معرفى مى کرد و مى گفت تلفن مرا به آنها داده است که سراغم بیایند.
آخرین تلاشها در آخرین روزها:**
۲. قبل از انقلاب نیز در مدرسه رفاه تا زمانى که دولت موقت بازرگان معرفى بشود و بعد از آن با وى مراوده حضورى داشتم. وى بعد از دکتر کریم سنجابى وزیر خارجه شد که من براى تهیه ویزاى خبرنگاران خارجى چند بار به وى زنگ زده و یکى دو باره نیز سراغش رفتم. همین و تمام شد و دیگر هرگز او را ندیدم
**
۳. اما ابراهیم یزدى که به اسناد ساواک به طور کامل دسترسى پیدا کرده بود بعدها کتابى نوشت با عنوان «آخرین تلاشها در آخرین روزها» که چهار سال پیش دوستى برخى صفحات کتاب را اسکن کرد و برایم فرستاد. کل صفحاتى را که داشته ام را گذاشته ام که اگر خواستید بخوانید.
موضوع از این قرار است که ساواک قرار بوده در ۲۰ یا ۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ دست به یک کودتاى نظامى گسترده بزند که طرح جوانب مختلف داشته و یک جنبه مهم آن این بوده که قرار بوده صد اکیپ عملیاتى! «سرکردگان گروههاى مخالف» را که شامل یک لیست چهل نفره مى شد دستگیر و به جزیره «سیرى» در خلیج فارس در نزدیکى بندرعباس منتقل نموده و در آنجا سربه نیست نمایند. مشخص است که طرح خیلى قبل تر تهیه شده بوده وگرنه شرایط روزهاى آخر سرنگونى رژیم شاه امکان چنین عملیاتى را دیگر از بین برده بود.
این لیست چهل نفره لیست عبرت انگیزى است. از جمله شمس آل احمد به دامن رژیم آویخت و مرد. دکتر ناصر میناچى اولین وزیر تبلیغات بعد از انقلاب دو سه سال قبل فوت کرد، شهید منوچهر مسعودى حقوق دان و وکیل برجسته ملى بعد از سى خرداد ۶۰ اعدام شد. حسین شاه حسینى جذب رژیم شد و رژیمى ماند. مهندس بازرگان نخست وزیر شد و سالها قبل درگذشت. داریوش فروهر در اولین سرى قتلهاى زنجیره یى در دهه هفتاد شمسى به قتل رسید. دکتر یدالله سحابى از بنیانگذاران نهضت آزادى سالها قبل درگذشت، رحمت الله مقدم مراغه یى اولین استاندار آذربایجان شرقى بود که بلافاصله برکنار شد. حبیب الله پیمان به رژیم پلید خمینى آویخت. شهید دکتر کاظم سامى که ذکرش فوقا رفت در سال ۶۷ در مطبش با چاقو به قتل رسید و قاتلش نیز کمى بعد در اهواز از دوش حمام به دار آویخته شد و در نبش قبر مشخص شد قبل از آن به قتل رسیده. از سرنوشت بقیه خبر ندارم یا اصلا نمى خواهم خبر داشته باشم!