صدای من به تو نمی رسد ، به دشمنان تو چرا : رحمان کریمی

رحمان کریمی2

یک گزاره سخن

ایران !
صدای من به تو نمی رسد
اما به دشمنان تو چرا
باید قهرمان اشرفی بود ، مجاهد خلق
تا طنین صدایش بپیچد در گنبد دوّار
بلرزاند ارکان هر که دشمن را
پاره کند چُرت سازشکاران و سهل انگاران را .

ایران !
« الف. بامداد »* شاعر بزرگ محرومت گفت :
« رستم از شاهنومه رفت »**
رستم از شاهنامه نرفت و نمی رود تا به ابد
اما دریغا که امروزه
بسی رستم های فروتنت را بردار کردند
یلان دلاور بی نظیرت را
به زندان ها ، شکنجه کردند
صدای شاهنامه خوانان در نیامد، هرگز
حقا که شاه تو ، شیخ بود و
شیخ تو ، شاه .

ایران !
اینک سر کردهٌ خود کرده دشمنان تو
چلیده و چپیده در اندرون
از هراس مقاومان اهورایی
دست بلند دعا دارد
به درگاه خدای خود ، اهریمن
تا فرو نریزد درهم
بارگاه بخت النصری اش
به گناه ننگ و نفرت و غرور
آلوده به عذاب و درد و شکنج ملتی
و چه ملت های دیگر.

ایران !
ما می رویم و تو می مانی به جاودان
اما ما را پرسشی ست :
بودن به خفت و رفتن به افتخار
کدامین است در مسلک و مرام تو ؟

*نام مستعار زنده یاد احمد شاملو

**سطری از شعر « دخترای ننه دریا » از شاملو